دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

من آن بانوی پاییزم...






من آن بانوے"پاییزم"...
                              من از احساس لبریزم...
                         دمے با باد میرقصم...
                     گهے غمگین و تاریکم...
                 گهے بارانے ام، خیسم...
           و گه گاهے به یاد عشق...
              تمام غصه ها را برگ مے‌ریزم...
               نفسهایم اگر سرد است...
                 تمام برگ هایم گرم و تب دار است...
                  چو آتش رنگ هاے سرخ و نارنجے به تن دارم...
            گهے یک قاب رویایے میان کوچه باغے ساکت و غمگین
       گهے یک منظره در دستهاے آن خیابانے...
   که نم دار از حضور خیس باران است...
نگو پاییز دلگیر است افسرده...
   که در آن وصل و هجران هر دو زیبا است و رویایے...
     منم بانوے "پاییزے"
نظرات 133 + ارسال نظر
شهرام جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 11:08 ب.ظ http://1980716.blogfa.com/

سلام.میگم این عکسی که تو پاییز و درختای پاییزه یه خانوم خوشمل توشه مال شماست!دوباره با شعر نگی ها جان من بگو هست یا نیست!اگه هست بگو سه سوت بیام برای تدارکات مخ زنی!

نه من نیستم

پریسا جمعه 27 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:31 ب.ظ http://eshgohavas.avablog.ir/

سلام اجی تو رو خدا میشه منم لینک کنی خواهش میکنم باشه اجی تو رو خدا

سلام پریسا جون
به روی چشمم عزیزم حتما

کوروش سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.parse77.blogfa.com

تو


نه مهتاب


و


نه خورشیدی


و


نه دریائی


تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی...

نیلوفر شنبه 30 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:44 ب.ظ http://nafasi76.blogfa.com

گر از این منزل ویران به سوی خانه روم

دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم


زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم

نذر کردم که هم از راه به میخانه روم


تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک

به در صومعه با بربط و پیمانه روم


آشنایان ره عشق گرم خون بخورند

ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم


بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار

چند و چند از پی کام دل دیوانه روم


گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز

سجده شکر کنم و از پی شکرانه روم


خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر

سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم

نیلوفر پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:09 ق.ظ http://nafasi76.blogfa.com

معنی فاصله ها چیست برایم بنویس
درد این واژه سرا چیست برایم بنویس

تو تماشاگر من بلکه نه این فاصله ای
علت دوری ما چیست برایم بنویس

همه جا غرق دعا میشوم از آمدنت
معنی اشک و دعا چیست برایم بنویس

خون دل خوردنت از بار گناهان من است ..
معنی شرم و حیا چیست برایم بنویس

مثنوی نه ، غزلی نه ، نه قصیده نه گلم
مصرع از درس وفا چیست برایم بنویس

دست من را تو نگیری به زمین می افتم
حکمت دست شما چیست برایم بنویس

تو برایم بنویسی به یقین میفهمم ....
حرمت عشق کجا هست برایم بنویس ....

نیلوفر چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:49 ب.ظ http://nafasi76.blogfa.com

زیر باران هیچ قلبی خالی از یک عشق نیست

نمره عاشق شدن در زیر باران ، نمره دیوانگیست

زیر باران راه رفتن ، مثل باران تازگیست

زیر باران خیس ماندن ، بوی ناب زندگیست…

عمو علی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:16 ق.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

گلایه از ستاد هدفمندی یارانه‌ها: چرا یارانه‌ها را با تأ‌خیر به حساب سرپرست خانوارها واریز می‌کنند؟ بخش قابل‌توجهی از یارانه‌ها صرف قبض‌های آب، برق، گاز و تلفن می‌شود. این سازمان‌ها روی قبوض، مهلت پرداخت بدهی‌ها را می‌نویسند، چنانچه هزینه‌های مندرج در قبض‌ها دیر پرداخت شود، مردم با قطع آب، برق، گاز و تلفن مواجه خواهند شد. اما وقتی یارانه‌ها دیر پرداخت می‌شود، آب از آب هم تکان نمی‌خورد!

علی‌اکبر فرقانی

شرق 27 آبان 94 ص3

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:57 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

سلام .... ایام به کام و لبت خندون ...

سلام لیلی جونم
قربونت خانومم

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:56 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانۀ دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوۀ مستانۀ او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:54 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش ...

چنان خرسند که پندارند آزادش ...

نمیگویم فراموشش مکن ...

گاهی بیاد آور ...

اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:53 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

تمامش از ته دل بود بی شک
محبت ها و مهر پاک کودک
ولی... اغوش،اغوش است دیگر
چه فرقی دارد از چشم عروسک؟

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:53 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

دوباره برف جای پا های مرا پوشاند

راستی

آیا برف شهر احساس تو نیز

اینگونه رد پای مرا خواهد پوشاند؟

لیلی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:52 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن

رم کردن و برگشتن و واپس نگریدن

پروانه ز من، شمع ز من، گل زمن آموخت

افروختن و سوختن و جامــــه دریـدن

عمو علی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:34 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلام خوبه شما هم سحرخیزی

سلام عمو
من هم سحرخیزم هم شب نشین

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:30 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

ای تیر، خطا کن! هدفت قلب رباب است

یا حنجرة سوختة تشنة‌ آب است؟

کوتاه بیا تیر سه شعبه، کمی آرام

هوهو نکن این شاپرک تب‌زده خواب است

او آب طلب کرده فقط، چیز زیادی است؟

گیرم که ندادند ولی این چه جواب است؟

رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است

نه، تیر! تونه، چارة کارش فقط آب است

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:29 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

کوروش بزرگ به دهی سفر کرد،
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از کورش خواست تا مهمان وی باشد.
کورش پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به کورش رسانید و گفت :
«این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید»
کورش به کدخدا گفت :
«یکی از دستانت را به من بده»
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان کورش بگذاشت.
آنگاه کورش گفت :
«حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند.. کورش لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند.
برو و به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش!

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:27 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

حال روحم خوش نیست ... آسمانم ابری ست
کودک دستانم ، یخ زد از تنهایی ... من پر ازبارانم
چشمه ی چشمانم خیس از این تنهایی ست
باید از اینجا رفت تا ته یک لبخند ...
تاهوایی تازه ... تاعبوری بی بند
باید این دل را برد , پروبالش زخمی است
درمیان این جمع یک نفر مرهم نیست !!!
من چقدر دلتنگم ... کوله بارم برخیز !
جاده از من خالی ست ... خسته ام از این شهر !
خسته ام از این جمع ! حوض من بی ماهی ست !!!
خاطراتم برگرد ... کودکی ها برگرد ... سادگی ها برگرد
من پر از دیروزم ! کوچه باغم خالی ست ...

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:26 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:26 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

زنی که گلوبندی از بهار نارنج به گردن دارد
و ریحان و نعنا در باغچه می کارد
برای قمری ها دانه می پاشد و
با باران حرف میزند ...
دوستت دارم را برای هرکسی نمی خواند
ناخن هایش را با حنا رنگ می کند
وگیسوان بافته اش را با روبان های رنگی می بندد
نه از خزان گله دارد ... نه از داغی تابستان
زمستان هایش را به بهار می بافد
و بهارهایش را به زندگی
او زنی ست که تار و پودش عاشق است
او دستهایش پر از یاس های سفید عشق است
وبی ادعا شاگرد مکتب عشق است وخواهد ماند ...
و این یعنی هنوز زن های عاشق به کتاب ها کوچ نکرده اند ...

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:26 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

بی تو مهتاب دلم رفت به دنیای دگر
شب ودل تنگی من رفت به فردای دگر
نه دلم خواست بمانم , نه هوا بهترشد
تو که رفتی دل من ابری شد
ابر آمد وباران شده است
دل من باز چه دل خون شده است
این چه رسمی ست , چه مهتاب بدی ست
مگر این کوچه همان کوچه دل تنگی نیست ؟
تو مگریادت رفت آن همه قول و وفاداری خود
آن همه راز ... نیاز
من دلم باز هوا می خواهد
بی تو اینجا دل من غمگین است
آسمان صاف ودلم خونین است
بی تو مهتاب دلم از همه سو تاریک است ...
تو چراغم بودی ... خانه ام تاریک است
تو هوایی تو نفس
کوچه ی عشق هنوز تاریک است ...

r@min سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:24 ب.ظ http://sayehayesefid2015.mihanblog.com/

ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺻﺪﺍﻱ ﮔﺮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﻟﻨﻮﺍﺯﺻﺒﺢ
ﺑﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﻛﻮﭼﻪ ﻭﻧﺴﻴﻢ ﻭﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻳﻚ ﻃﻠﻮﻉ ﺗﺎﺯﻩ ... ﻳﻚ ﺳﻼﻡ
ﻓﺮﺻﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ...
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺳﻼﻡ
ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺯﺳﭙﻴﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺭﻭﺷﻨﺖ ﺑﮕﻮ
ﺍﺯﺍﻣﻴﺪ ﻭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻭﻃﻠﻮﻉ
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﻗﺸﻨﮕﻴﻬﺎ ﺑﮕﻮ ...
❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤

علی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:15 ق.ظ http://alishahriarykootak.persianblog.ir

و "عشق"...
زنی است که...
سیب سرخ دلش...
بوی بهشت می دهد..

علی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:13 ق.ظ http://alishahriarykootak.persianblog.ir

آدمها همدیگر را پیدا می کنند...
از فاصله های خیلی دور...
از ته نسبت های نداشته...
انگار جایی نوشته بود که اینها
باید کنار هم باشند!!!

علی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:02 ق.ظ http://alishahriarykootak.persianblog.ir

چرا اپ نمیشین؟؟

چشم اولین فرصت

عمو علی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:08 ق.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلام علیکم
صبح عالی متعالی

سلام صبح بخیر

عمو علی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:41 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام

شب خووووووووووووووووش

سلام شب بخیر عمو

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:09 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی‌تکلف و رها
در خراب دشتهای دور
در پی تو می‌دوم
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پرآب
دسته‌ای گل از نگاه آفتاب
یک عبا برای شانه‌های مهربان تو
در شبان سرد
چاروقی برای گامهای پرتوان تو
در هجوم درد
من همان بلال الکنم
در تلفط تو ناتوان
آه از عتاب!

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:08 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:07 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام
.
طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام
.
آمده‌ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام
.
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام
.
آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام
.
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام
.
خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟
.
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی‌ام
.
حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام
.
ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانی‌ام!

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:06 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

بی حضور تو
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
تو
تمام تنهایی‌هایم را
از من گرفته‌ای
خیابان‌ها
بی حضور تو
راه‌های آشکار
جهنم‌اند

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:05 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

آری آغاز دوست داشتن است

امشب از آسمان دیده‌ی تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در زمستان دشت کاغذها
پنجه‌هایم جرقه می‌کارد
.
شعر دیوانه‌ی تب‌آلودم
شرمگین از شیار خواهش‌ها
پیکرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها
.
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
.
شب پر از قطره‌های الماس است
از سیاهی چرا هراسیدن
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سکرآور گل یاس است
.
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانه‌ی من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
.
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رویاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
.
دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو.. بار دیگر تو
.
آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد
.
بس که لبریزم از تو می‌خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
.
بس که لبریزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه به تو آویزم
.
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

لیلی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:04 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

من از عشق لبریزم
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب می‌بینم…
تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم
و وقتی از میان کوچه می‌آیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم
به خود آرام می‌گویم:
دوباره خواب می‌بینم!
دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا…
من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم

علی دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:16 ب.ظ http://alishahriarykootak.persianblog.ir

سربزنوخیلی نظربذااار

باوووووشه

ریحانه دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:25 ب.ظ http://reyhanehbolory.blogfa.com

سلام اپم خوشحال میشم بیای[گل]

سلام
چشم میام عزیزم

لیلی یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:10 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

زور دارد به خدا !!!

در نبودنت با یک مشت خاطره دمخور شوی

که برای از تو ننوشتن

حق السکوت گرفته باشند ...

عمو علی یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:20 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓███▓╪╪
╪╪███████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███████╪╪
╪╪█████████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪
╪╪██████▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓██████▓╪
╪▓█████▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓█████▓╪
╪▓████▓▓▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓▓▓████▓╪
╪▓███▓▓▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓▓████╪
╪▓███▓▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪╪▓████▓▓▓▓▓▓▓██▓╪
╪▓███▓▓▓▓▓███████╪╪╪╪╪╪▓██████▓▓▓▓▓▓██▓╪
╪▓██▓▓▓▓▓▓███████▓╪╪╪╪▓████████▓▓▓▓▓▓█▓╪
╪╪██▓▓▓▓▓██████▓██▓╪╪▓▓█▓▓█████▓▓▓▓▓▓█▓╪
╪╪██▓▓▓▓██████▓▓▓█╪▓█╪▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█▓╪
╪╪██▓▓▓██████▓▓▓▓█▓▓█▓█▓▓▓▓██████▓▓▓▓█╪╪
╪╪▓█▓▓██████▓▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓▓██████▓▓▓█╪╪
╪╪╪█████████▓▓▓▓▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓▓██████▓█▓╪╪
╪╪╪████████▓▓███▓▓█▓╪█▓▓▓█▓▓▓▓███████╪╪╪
╪╪╪╪████▓▓████▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓▓█▓█▓▓████╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓█▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓██▓▓▓╪██▓▓▓▓▓▓████╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓▓██╪▓█╪██▓▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓███╪▓█╪███▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪████▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪▓████▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪▓██▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓██▓╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪███▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓████╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪▓███▓██████╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓███╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪██████▓██╪╪╪╪╪╪╪╪▓█▓▓▓████╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪╪▓██████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██████▓╪╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪
╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪

aram یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:24 ق.ظ http://aramoreza.blogfa.com/

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ …

ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺭ …

ﺍﺯ ﺗﻪِ ﻧﺴﺒﺖ ﻫﺎﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ …

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻬﺎ

ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ !!!

محمد یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:38 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

به بوسه هایت قسم
زمستان سردی در راه است
کمی جلوتر بیا
شراب لبانت را می خواهم
می گویند وقتی مست باشی
زمستان چله ی تابستان است..!

علی یکشنبه 24 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:53 ق.ظ http://alishahriarykootak.persianblog.ir

آموخته ام که وابسته نباید شد

نه به هیچ کس،نه به هیچ رابطه ای

واین لعنتی

نشدنی ترین کاری بود که آموخته ام

عمو علی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:39 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلام
بر
همشهری عزیز و گرامی
شبت
مهتابی

سلام بر عموی گرام
شب شماهم پرستاره

عمو علی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:38 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

حکایت تو برای من
همان حکایت خورشید بود
یادم می آید وقتی که آمدی
آواخرشب،نزدیکهای صبح بود
کمی که نشستی سپیده دمید
کمی بیشترخورشید طلوع کرد
درآغوش تو نورپاشیده شد
ساعتهای ده/ تندوتیز
لباس نارنجی ات راپوشیدی
ازپله ها بالارفتی
خورشیدازپنجره ها بالارفت
روی آخرین پله که رسیدی
برگشتی نگاهم کردی
گرم وآتشین
نمیتوانستم نگاهت کنم
نگاه کردن به خورشید
چشم راکورمیکند
باردوم که دیدمت
عصرجمعه بود
کنارساحل
روبروی شب های صدف
روی ماسه ها قدم زدیم
آخرین قدم هایمان را
خورشید روی دریا قدم می زد
آخرین قدم هایش را
کم کم شب ازراه رسید
تو دامن کشیدی ورفتی
کم کم شب ازراه رسید
خورشید دامن کشید ورفت
یادم می اید
فردای ان روز
دیگرخورشید طلوع نکرد [گل]

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:17 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

سلام ... خوبی شادی جان ؟ آپم عزیزم و منتظر حضور گرم و صمیمیت

سلام لیلی جان
قربونت عزیزم الان میام

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:16 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

بی تو شیرین شور فرهادش نبود

بیستون را ترس، فریادش نبود

می به جام لیلی و مجنون نبود

ختم شعری وصلت میمون نبود

آمدی ، چینش نمودی واژه را

خود نوشتی شعر عشق تازه را

گرمی آغوش تو درمان نمود

سردی دستان و اندام خمود

با نگاهت اطلسی جانی گرفت

زندگی آهنگ عرفانی گرفت

کوچه با عطر تنت مستانه شد

قلب من فارغ ز صد افسانه شد

خوش نشستی بر بلندای دلم

تا ابد در کوی تو شد منزلم

سر بنه بر شانه های خسته ام

تا ببینی از چه من دل بسته ام

شمع باش و بگردان بر سرت

این غلام دل سپرده بر درت

های و هوی من نمیگردد تمام

تا تو را دارم ،تمام لحظه هام

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:15 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

روز و شب خون جگر می خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
چاره درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد
اگر از کار فرو بسته من عقده گشایی
هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت
تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی
که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم
من که در کوچه او ره ندهندم به گدایی
ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان
گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی
بسته کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد
نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:14 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

بی سبب نیست زمین سینه ی پر پر دارد

به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد

با نسیم سحری شعله نکش می ترسم

کلبه ی حوصله ی شهر ترک بردارد

گر چه از بودن با تو تن ِ من می لرزد

فکر تو خواب و خیالی ست که در سر دارد

بوی خوش می وزد از سینه ی عطرآگینت

دل ِمن میل به دروازه ی قمصر دارد

یا به آتش بکش و یا به دلم راه بده

کوچه ی چشم تو یک مشت ستمگر دارد

فاصله درد عجیبی ست میان ِ من و تو ...

عابری در قفس تنگ ، کبوتر دارد

گرچه تشویش دل و دین مرا سوزانده ....

پدر عشق بسوزد .......به تو باور دارد ....

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:14 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهربی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند

لیلی شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:13 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

کُردی بپوش, چارقد و شال را ببند

روبند را کنار بزن, یک دهن بخند !

چوبی بگیر, قلب مرا دستمال کن

تا دختران دهکده هم عاشق ات شوند

زیبا برقص, تا بتکانی دل مرا

تن لرزه هات مثل غزل از بر من اند

خود را بپوش چشم چران هاچه دزدکی

با چشم های هیز تماشات می کنند

این بادهای هرزه که از راه میرسند

گل های روسری تورا می پراکنند

پریـــــ خانوم شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:14 ب.ظ http://tabasom2020.mihanblog.com/

اگر می خواهید زیبا باشید . . .
یک دقیقه مقابل آینه . . .
پنج دقیقه مقابل روحتان . . .
و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید . . .
آدم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند . . .
بلکه اگر دوست داشتنی باشند .. زیبا به نظر می‌رسند . . .
بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند . . .
اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید . . .
آنها را زیبا هم خواهید یافت . . .
زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است . . .

aram شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:04 ب.ظ http://aramoreza.blogfa.com/

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻧﻮ

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ مردی ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺑﻬﺎ ﺩﻫﯽ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺗﻼﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ

ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﮐﻼﻣﺶ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ

ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ

˙·٠•●♥۩ کلبه تنهایی ۩♥●•٠·˙ شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:18 ق.ظ http://kolbeye-tanhaiee.blogfa.com/

در بازی زندگی ...

یاد می گیری:

اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوانه ...

مثل آویختن به طنابی پوسیدست ...‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد