حـــواست بـاشــد بـانـــو
اگـــــربــه مــــردی بــیــش از حد بـــها بدهـــی
دیــگـــــر برای داشتـنـــــت تلـــاش نمی کنـــد
نگــــاهـــش ســـــردمیشود..
کلـــامش بـــی روح دستـــانش یخ زده
حـــرف هــایــش بــوی دل مردگــــی می گیــــــــــرد!!
وآغــــوشش بوی هوس...
هر بار ڪـﮧ בلم هواے פֿــבا ڪرב...
نـﮧ
هر بار ڪـﮧ פֿــבا یاב בلَم ڪرב...
تنم لرزـیـב...
نـﮧ از פֿــבا...
از פֿـ ـوבم!
ڪـﮧ از شیطاטּ هم شیطاטּ تـر شـُـבم...
نگاهَم را مے בزבم
مباבآ چشمَم בر چشم פֿـבا گیر کـُنـב...
صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا
نشسته ام تا شاید صدایم کنی
صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی
عمری با غم عشقت نشستم
به تو پیوستم واز خود گسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود
تو را دیدم. پرستیدم . شکستم
من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم
گر نیایی به خدا بی تو بمیرم چه کنم
در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که من از عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم . . .
ܓܨפֿבآیـــــــــآ ....
مے פֿواهمـــــــــ اعتــــــــراف ڪُــــــنَـҐ !
בیگـــر نمے توآنــــَمـــ؛
פֿωتـــہ اَمـــــــــ ....
مــَטּ اَمآنتـــــــــ בآر خوبے نیـωـتـҐ ،
"مًـــــرآ" از مـטּ بگیر ....
مآلہ פֿوבتـــــــ !
مــَטּ نمے تــًوانــَم نگهشــ בارҐ ܓܨ
ܓܨפֿבآیـــــــــآ ....
مے פֿواهمـــــــــ اعتــــــــراف ڪُــــــنَـҐ !
בیگـــر نمے توآنــــَمـــ؛
פֿωتـــہ اَمـــــــــ ....
مــَטּ اَمآنتـــــــــ בآر خوبے نیـωـتـҐ ،
"مًـــــرآ" از مـטּ بگیر ....
مآلہ פֿوבتـــــــ !
مــَטּ نمے تــًوانــَم نگهشــ בارҐ ܓܨ
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست / در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم / بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست . . .
.
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند
معنی کور شدن را گره ها میفهمند
سخت است بالا بروی ساده بیای پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند
یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند . . .
.
هیچ میدانی ؟
جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !
خدایا گر تو درد عاشقی را میکشیدی / تو هم زجر جدایی را به تلخی میچشیدی
اگر چون من به مرگ آرزویت میرسیدی / پشیمان میشدی از این که عشق را آفریدی . . .
مرسی عزیزممممممممممممممممممممممم.
خواهـــــــــش میشــــــــــه
خواهش میکنم با افتخار لینک شدی .
ممنونم
شما هم هم اکنون لینک میشوی
همیشه داشتن ” بهترین ها ” به آدم غرور خاصی میده
من مغرور ترینم ، چون تو بهترینی !
[گل][گل][گل] تنهای [گل][گل][گل] تنهام [گل][گل][گل] [قلب شکسته]
مرسی از حضورِ گرمت مهرداد جان
بابا کم اوردم شعرام ته کشید
الهــــــــــــــــــــــی
خودم واست میذارم ؛خوبه؟
اگر از حوالی دلم گذشتی اهسته رد شو
دلتنگیم را با هزار بدبختی خوابانده ام!
ساده که باشی زود حل میشوی، زحمتشان را کم میکنند میروند سروقت مسائل دیگر! اشکت را پاک کن و بخند ؛ بگذار یک چند معادله چند مجهولی بی جواب ، عمری بر سرکارشان بگذارد ! خلایق هرچه لایق !
در هنگام خرید لباس های پاییزی دقت کنید
لباس هایی با جیب های بزرگ…. برای دو دست… شاید این پاییز عاشق شدید…
عاشــقانه هایم برای تـــو
اینجا دنیاست ..
هیچ چیز جای ِ خودش نیست !
زنـــدگی ..
آدم هـــا ..
قلب هـا ..
یا یکی بی دل است ! ….. یا دو دل !
یکی هم اینجــا…
بی تــو …… دل توی ِ دلش نیست
خـــود را به من عادت نده مــــن مثــل هرکــس نیستـم
یک روز هستم پـــــیش تو یک روز دیـــگر نیستــــــم
از من مخواه عاشـق شدن عاشقـــی سرابی بیش نیست
آن کس که از مـن ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست
هرگــز بـرایــــم دل مـــده چشمــــــان خود را تر نکـن
این وضع پـــر آشوب من آشفتــــــه و بـدتــــــر نکـــن
هرگــــز نگویی خواهمت من دوســــــــتت دارم هنـوز
تو حیف هستی نازنیــــــن در پای بی مهـــــــرم نسـوز
سر مستـــی و دلـــــدادگی ازمن گذشتس خستـه ام
من از عمق رفاقت ها، من از لطف صـداقت ها، من از بازی نور در سینه بی قلب ظلمت ها نمی ترسم، من از حرف جــــدایی ها، مرگ آشنایی ها، من از میلاد تلخ بی وفــــــــایی ها می ترسم.
من از پروانــه بودن ها، من از دیــوانه بودن ها، من از بـازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم، من از هیچ بودن ها، از عشـــــــق نداشتن ها، از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم
خوشبختی همین در کنار هم بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
درآغوش گرفتن هاست
خوشبختی همین لحظه های ماست،
همین ثانیههایی ست که در شتاب زندگی گمشان کردهایم!!
ثانیه ها را دریابیم …
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.
تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم
این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست گرفته..
و به حرمت شبهای تلخ من
بعد از رفتن تو
حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند
جز تو…!