دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

تولــــدم مبــــــــــــــــارک




 

یکسال دیگر گذشت.
روزها یکی پس از دیگری، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند.

من موندم و لیستی از آرزوهایی که کی برآورده می شن؟! نمیدونم…هرچه بود خوب، بد، سخت… نمیدونم فقط میدونم که گذشت.

روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم.. روز هایی که دلی بدست اوردم و عشق ورزیدم، و روزهایی که دلی شکستم و … روزهایی که دویدم تا برسم ، و شب هایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن.. روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛ نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخ گردون افتادم؛ فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم.. روزهایی که دوست داشتن را برای شریک رویاهام زمزمه کردم و عشق فریاد زدم؛ و روزهایی که پشت چشم نازک کردم و نفرت بالا اوردم!!

اما به هر حال این سال هم گذشت… شاید زیباتر از همیشه!

حالا که به عقب برمیگردم… حالا که در دقایق پایانی این سال هستم و به روزهای سپری شده می اندیشم… احساس می کنم که همه چیز خوب بوده… حسرت چیزی را نمی خورم… از چیزی ناراحت نیستم…
آنها که چشمانم را بارانی کردند، بخشیدم… دیگر دلم ابری نیست!

از خزان بی وفایی ها گذشتم… تا همیشه بهاری بمانم!
دستهایی را که قصد آزردنم را داشتند، به گرمی فشردم تا از خزان کینه رها شوم!
به آنها که دوستشان داشتم، گوهر مهرم را نثار کردم تا همیشه غنی بمانم از عشق!
من هر روز کوشیدم، طرحی از لبخندم را به قاب نگاه دیگران هدیه کنم تا سهم کوچکی داشته باشم در شاد بودنشان!

من تمام تلاشم را کردم! نمی دانم چقدر موفق بودم… اما حداقل خوشحالم که برای خوب بودن کوشیدم!

این دفتر را هم می بندم و به صندوقچه ی خاطره ها می سپارم.
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود…
می خواهم دفتر جدیدم را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر…
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار اوست؟


نظرات 289 + ارسال نظر
متیم شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 01:17 ق.ظ http://ibeballa.blogfa.com

آن یار که دلش بسته ، به یار دگری بود

صد تف و لعنت به این دل ، که گرفتار دلش بود

متین

م پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 03:39 ب.ظ

مینا
سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:30 ب.ظ
شادی خانوم سلام آجی گلم

مثل یک انسان از ت خواستم این پست را پاک کنی نکردی هااااااااااااااااااا؟

سلام
باشه بازم می گم پاک کن
نکردی؟

در مورد واکنشم گله نکنی
گفتم بعد ناراحت نشی
من اومدم خونه ات یه درد دل کردم تو بایدافشا می کردی؟
پس به حکم زنانگی ات وبه احترام پدر وما درت پاکش کن

الی دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 04:20 ق.ظ

دور نباش
در این دنیایِ کوچک !
در این آغوشِ دنج ،
نزدیک تر باش ، از روح به جان ..
نزدیک تر باش ، از جان به تن ..
نزدیک تر باش ، از تن به من .
تو ..
خودِ من باش ...


❤️❤️❤️

باشه

مینا یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 09:47 ب.ظ

سلام وعرض ادب محرمانه
ببین
ما همه انسانینیم مافوق حیوان
من دوکلمه باتو به حکم آدمیت حرف زدم
اما تو افشا کردی


پس بس اون بمونه نه بتو شخصیت اضافی می بخشه
نه از من کم می کنه

به حکم انسانیت.شرف وزنانگی ات
برش دار
ممنونم

مینا

الی پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 09:38 ب.ظ

در امتداد شب...
خیالت رنگ میگیرد؛
تو بازیگر خواب هایم هستی؛
و من چه بی تاب خوابیدنم،،،


شبت بخیر عشق دلمl

شبت بخیر عزیییییز دل

الی سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 06:02 ب.ظ

من از تو
نه گرمای آغوش میت خواهم
نه گرمای دستانت
من از همه‌ ی تو فقط
یک حضور میخواهم
تو که باشی همه ‌ی زمستانهای
جهان را تاب می آورم
گرمای حضورت
برای عُمری زمستان کافی ‌ست l

. با شمع بگو حکایت شب هجران من بسوز !! شنبه 28 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:23 ب.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. لازم بیاد آوریست . این سروده اولین بار توسط استاد حسین عسگری
. مسئول صفحه شعر مجله خانواده . تشویق شد . سپس
. در دانشگاه و بعد در فرهنگ سرای مهر کرج در قابی چشم نواز
. مدتی در سالن نصب شده بود . در صفحه 100 مجموعه
. ( من غزل مرتکب شدم ) درج گردیده . ( اولین مجموعه اشعارم )
.
. بلند صخره خاموش فریادت
. خروشنده چو امواج ارس پیداست
. نگاهت لاجوردین پوش آن بالاست
. و در اعماق اقیانوس صدها آسمان
. در پی آن حامی افتادگان در وادی غم هاست
. و میپرسد
. چه می شد گر همه رودهای کوچک و مظلوم
. ز کوه و پهن دشت پاک ایمان
. اتحاد و اعتقادی داشت ؟
. به اقیانوس مرگ یا زندگی می ریخت !
. همه قابیل و قابیلان به طوفان بلا میداد
. و خود با نوح بر رقص کف آلود موج هر دریا
. پاکِ پاک میراند . . .
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. این منم ای عاشقان . ای غمگساران . این منم !! شنبه 28 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:12 ب.ظ

. بادرودی مهربانانه
.
. آری ملت ما فقیرترین مردم جهان است
. اما نه فقیر مالی بلکه فقیر فرهنگی‌ست
.
. خدا کند انسان زیر خط فقر باشد اما زیر خط فهم نباشد [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. باور کنید شاعرم !! این هم غزلم !! جمعه 27 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:35 ب.ظ

. درودی صمیمانه .
. این غزل تقدیم مهربانوی گرامی .
.
. تو از مهد برین بودی و بر من یک نظر کردی
. بمیرم چشم مستت را مرا عمری سمر کردی
. چو در بند تو افتادم سری بر آسمان دارم
. اسیر خود به دو عالم بسی والا گهُر کردی

. زمین و آدم خاکی چو دیدند بی قراری هام
. به روی کهکشان ها هم ملائک را خبر کردی
. من از روزی که دانستم تو صیاد دلم هستی
. به پایت بست نشستم تا جوانیم هدر کردی

. گرفتی دست گوهر بار مادر از سر و رویم
. نه مادررا که بیرونم ززیرسایه سرو پدر کردی
. پس تابوت مادراز فراقت ناله ها کردم !!
. پدر گفتا گذشت مادر مرا خونین جگر کردی

. من از این کوه کن فرهاد و آن مجنون دیوانه
. چه گویم ؟ خود مرا آواره کوه و کمر کردی
. غزال کوه و دشت بگذار و شیرین این غزل بر خوان
. تو کز مهد برین بودی و بر خسرو نظر کردی [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. با این راه دور و دراز کی من به او میرسم باز !! پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:58 ق.ظ

. با درودی مهربانه
.
. در کوچه به تنهایی من پرسه زدم هر شب
. دنبال تو می گشتم تا خسته شدم امشب
. هی بغض فروخوردم هی آه کشیدم آه . .
. تنها به امیدی که پیدا کنم ات یک شب [چشمک]
.
.. خسرو فیضی ..
.........................

. خدایا هیچ آیا مهربانی یادت هست ؟؟!! چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:55 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. گاهی حرف ها مثل آوار روی سرم خراب می‌شوند
. و قلمم نمی‌سُرد بر کاغذ . یارای نوشتنم نیست !!
. اختیار ندارم!
. تمام زندگی‌ام اجباری‌ست !! مگر دوست داشتن تو . .
. مرا
. دین و عقلم را یکجا برده است ؟؟ [چشمک] [خنده]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. شب و تاریکی و باران . راه ناهموار و مقصد دور !! سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:46 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. احساس می‌کنم عقب مانده‌ام از زندگی
. احساس رکود و سکون می‌کنم در حالی که
. لحظات مانند اسبی گریزپا می‌گذرند.
. تنها دست های تو . . صدای نوازشگرت
. بوسه های گاه گاهت
. زندگی را برایم شیرین می کند [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. مگر موج دریا . ز دریا جداست ؟!! دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. خورشید بی‌رحمانه می‌تابد
. و کویر صدای زنگ کاروان بی‌ساربانت را سوت می‌کشد
. و من در نیزار خاطره ام . می سوزم . . [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. ای در دلم نشسته . . از تو کجا گریزم ؟؟!! یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:29 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. هیزم بود که مشتاقانه آتش را آغوش گشوده بود
. حسادت باد تماشایی !!
. تا ابرها ببارند . .
. آن روز آسمان آبی ماند !!
. زیرا هیزم بهانه خوبی برای آتش بود [چشمک]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. این منم با نغمه ای از تار عشق !! شنبه 21 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:38 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. کلماتم را برای «منظم شدن» به صف چیده‌ام
. و یکی یکی بر ترازو کشیده‌ام که از «وزنشان»
. مطمئن شوم! . . خود نیز هم ( ردیف ) با کلمات
. در انتهای جملاتم می‌نشینم تا تاوان شاعر بودنم
. را پس دهم. . . دیگر نوشته‌های منظوم و موزون من
. دست کمی از شعر ندارند . [تعجب][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...........................

. خنده بودم بر لبان زندگی . . جمعه 20 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:01 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. کلاه فارغ‌التحصیلی را بر سرمان گذاشتند ، لباس بلند مشکی‌اش
. را بر تنمان کردند ، لوح تقدیر به دستمان دادند و گفتند لبخند بزن
. تا سه شمردند و... ما را قاب کردند و بر دیوار مدرسه‌شان کوبیدند
. ما هم شدیم خاطره‌ای میان خاطره‌های دیگر
. و راستی چقدر خاطره داریم [چشمک][خنده][قلب][بوسه][گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

آران پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:51 ب.ظ http://hghight-zandage.mihanblog.com/

در حیرتم از خلقت آب
اگر با درخت همنشین شود آنرا شکوفا می کند
اگر با آتش تماس بگیرد آنرا خاموش می کند
اگر با ناپاکیها برخورد کند آنرا تمیز می کند
اگر با آرد هم آغوش شود آنرا ماده طبخ می کند
اگر با خورشید متفق شود رنگین کمان ایجاد میشود
ولی اگر تنها بماند رفته رفته گنداب می گردد
دل ما نیز بسان آب است ، وقتی با دیگران است زنده و تاثیر پذیر است، و در تنهایی مرده و گرفته است .
پس بیاییم با ، با هم بودن دلهایمان را زنده و سرحال نگه داریم.

فروغ فرخزاد

. ای در دلم نشسته . از تو کجا بگریزم ؟؟!! پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:49 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. د ست هایش را جلوی چشمانم تکان می‌د هد  و می‌گوید : کجایی؟
. نگاهش می‌کنم . نگاهش مهربان است و لبخند ی روی لبانش د ارد 
. می‌د انم د وام نمی‌آورم . می‌د انم تحمل ند ید ن این چشم ها را ند ارم
. ین را هم می‌د انم که سقوط می‌کنم ودامنش چتر نجاتم
. می شود . . مثل همیشه . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. ای در دلم نشسته . . از تو کجا گریزم ؟؟!! چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:25 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. باید فکر کنی ، حتی اگر نتیجه‌اش اشتباه باشد
. باید اشتباه کنی ، تا تجربه کسب‌ کنی ، باید گریه ‌کنی
. معذرت خواهی کنی ، حتی دعوا کنی . وبعد پشیمان شوی و
. محبت کنی . مهربانی کنی تا بتوانی ادعا کنی که زندگی می‌کنی !!
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. ترسم که دامن تو بگیرد غبار من !! سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:49 ق.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. دلم پرواز میخواهد و شعری با تب سوزان
. لبی چون یک قطعه یاقوت آتش زا
. و آن تنهایی برگی که افتد از سر شاخه
. و یاد آور تنهایی جانکاه من باشد
. و آن یک قطعه یاقوت
. جان بخشد نگاهم و عشق من باشد
. دلم آواز میخواهد
. هزاران شعر ناخوانده
. هزاران حس جامانده
. و یک دریا پر از باران که مانده در دل و چشمم
. دلم آغاز میخواهد دلم پرواز میخواهد
. دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم ؟؟!! دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:56 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. چگونه می‌شود به لحظه‌ها فرمان ایست داد و به یاس گفت
. که همین‌جا ، میان همین ثانیه‌ها ، میان همین نگاه ها بروید؟
.
. چگونه می‌شود قلب هایی را که امروز رو به سردی می‌روند
. به گرمی همان آتش دوستی دیروز نگه داشت؟
. تو بگو، چگونه می‌شود؟؟ . . فقط تو بگو . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. من مست و دل از کف داده ام بهار کجاست ؟؟!! یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:22 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. تو که خوب می‌دانی اندوه نبودنت تمام لحظه‌هایم را زیر آوار
. غصه مدفون می‌کند ، خوب می‌دانی که لبخندت دلیل شادی هایم
. بود پس چرا تنها دلخوشی‌ام را به ناخوشی مبدل کردی؟ کاش
. این جدایی خواب بود اما بیدارم و تو باز نیستی و من تلخی بی‌تو بودن
. را زندگی می‌کنم . بگو مگر کم دوستت داشتم ؟؟!!
.
.. خسرو فیضی ..
............................

. تو جان روح منی و جهان چشمانم !! شنبه 14 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:55 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. دوستی گفت: برای زیباتر دیدن و احساس کردن ، باید دیدت
. را به زندگی عوض کنی. من هم
. از دریچة جدیدی نگاه کردم . . . . .
. همین که دریچه را باز کردم سرم گیج رفت و با سر افتادم زمین [تعجب]
. نمیدانم ... شاید اشکال از خودم بوده یا دریچه را اشتباهی باز کردم
.
. دریچه رو به زندگی را خردمندانه ببینیم آنگاه باز کنیم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
............................

. بیا . . با هم از باغ گل ها حمایت کنیم ! جمعه 13 دی‌ماه سال 1398 ساعت 01:46 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. لحظه های زندگی ات را دریاب تا امواج خروشان زمان
. افکارت را به غارت نبرد تا چشم هایت بی هدف دنبال
. فرصت ها نگردد . تو مالک باغچه روزگارهستی وگل های
. امید و شادی و نشاط عاشقانه در انتظار تو هستند [قلب][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. مگر موج دریا . ز دریا جداست ؟؟ . پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1398 ساعت 03:12 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. وقتی چشم هایت پر از فریب دست های بارانی دختر بهار است
. همان بهتر که زمستان سرزمین عشق بی‌پروای من
. به بهار چشمان تو نرسد !! [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
.......................................

. خدایا دلی همچو روز و آفتابی بده چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:41 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. همیشه درگیر این سئوالم
. « علم بهتر است یا ثروت »؟؟!!
. و بخود می‌گویم علم بهتر است با ثروت ?? !! [چشمک][خنده]
. هرچند یه بار از پدر بزرگم پرسیدم .
. برگشت با بیحوصلگی و دلمردگی گفت:
.
. هیچ‌کدوم ، یک جو انسانیت !! [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. دو رکعت گلی را عبادت کنیم !! سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:51 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. من با همة ی توانم تلخی این انتظار را تحمل خواهم
. کرد. به انتظارت خواهم ماند . . زیرا فلب من با هر طپش
. خود آهنگ خاطرات گذشته را می‌نوازد
.
. اینک باران می آید و من در پشت شیشه ی پنجره
. در انتظار تو هستم . . میدانم تو خواهی آمد و نوازشگرانه
. اشک های فراق را از گونه هایم پاک می کنی [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. بیا عاشقی را رعایت کنیم . !! دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:07 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. قلمم دیگر جوهرش تمام شد نامه‌ رسان شهرمان پیر شد
. پستچی شهر مُرد ، اما . . .
. تو هنوز نامه‌هایم را باز هم نکرده‌ای...
. ظلم تا به کی ؟؟ [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. خدایا . یک نفس آواز . آواز آزادی !! یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:40 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. . . . از لابلای دفترش بیرحمانه جدایم می‌کند
. و با آتش عشق اش می‌نگارد و می نگارد !!
.
. هر چند دقیقه قلم را بر گوشة لب تکیه می‌دهد
. گاه خیره به نوشته‌ها غرق لذت می‌شود
.
. و به ناگاه مرا در دست هایش مچاله می کند !!
. تنها چیزی که آزارم میدهد . .
. این که نمیدانم چندمین کاغذ مچاله شده اش هستم .
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

مامیترا یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:38 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

ننه سرما قدمت مبارک

زیبایی‌هایت را عزیز می‌داریم،

برایمان دعا کن

چرخ روزگارمان در حضور تو

به سلامتی و خیر بگردد

و برف شادی به دل همه ببارد

الهی آمین



سلام

دعوتید برای خواندن

"زمستان غریب است"



قربانت

مامیترا





متین شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:24 ب.ظ http://sokotetalkhe.mihanblog.com

در لابه لای بافتن موهایت
گره در گره اش
خاطراتی را با دست هایت
دفن‌کردی..
مبادا موهایت را باز کنی
که رسوای دو عالمت می کند

متین

متین شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:23 ب.ظ http://sokotetalkhe.mihanblog.com

بشکستی دلی را .
که صد فرهاد ،
به تیشه ،
نشکستن تنش را ..!!

متین

متین شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:22 ب.ظ http://sokotetalkhe.mihanblog.com

فصل_پاییز
برگ ریزد و باران ریزد
کو تا از دل ما
غم و اندوه ریزد

متین

متین شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:21 ب.ظ http://sokotetalkhe.mihanblog.com

ما در این عالم هستی با ذوق و شوق ، نیامدیم
دست و پای زترس جمع کرده و با گریه ، آمدیم

متین

متین شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 06:20 ب.ظ http://sokotetalkhe.mihanblog.com

باز مثل هرشب ، بر دلم خیمه زده ، افکار تو
خیره در کُنجی ، دست در گریبانم ، با یاد تو

متین

. در انتظارت نشسته ایم که بیایی !!! شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:26 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. شب و روزم را بتو می اندیشم مترسک گندم نیستم
. که از هجوم سیاه کلاغانِ بترسم
. و یا که جسارت خویش را به پای گندمزارها ریخته‌ باشم .
. چرا قدم پیش نمی‌نهی و مرا که در انتظارت هستم
. به سلامــی مهمان نمی‌کنی ??
.
.. خسرو فیضی ..
...........................

مامیترا شنبه 7 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:37 ب.ظ http://mamitra.blogfa.com/

عشق یعنی امید
یعنی طراوت باران
یعنی سفیدی برف
یعنی ساز زندگی
و لبریز از خوشی و عشق

یعنی راز زیستن





سلام

روز بخیر



. اسیرم مکن جز به آزادگی . . !! جمعه 6 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:26 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. آنقدر نگاهم کردی تا معتاد نگاهت شوم
. بیا و مرا رها کن از این حس غریب . میدانم
. فردا نگاهت میزبان نگاهی دیگر است
. این یادگاری تو برای همه هست !!!
. بگو چگونه تو را توصیف کنم
. که آتش شرم قلمم را ذوب نکند [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
...........................

. مبادا . هیچ بامی بی کبوتر !! جمعه 6 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:57 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. چه روزهایی که به مهمانی چشمانت می آمدم
. و آن نگاه دلفریب مرا نوید و مژده وصال میداد !!
.
. اینک دلتنگت ام بیا و مرا رها کن از این انتظار . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

سپهر جمعه 6 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:59 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست..

سپهر جمعه 6 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:18 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

هنوز یک نفر اینجاست،
هنوز یک نفر آنجا
داردازجنس صبح و سکوت ستاره
نگاهم میکند!
پس چرا اینهمه دیر!؟

# سیّد علی صالحی

سپهر جمعه 6 دی‌ماه سال 1398 ساعت 12:16 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

دلم تنگ شده
برای یک حادثه
حادثه ای شبیه کوبیدن باران به پنجره
شبیه باز شدن شکوفه ای در دل سنگ
من
دلم تنگ حادثه ای‌ست
حادثه ای
شبیه آمدن تو ...

donya پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1398 ساعت 04:11 ب.ظ

. ای آسمانی من . تو در زمین چه می کنی ؟؟!! پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:04 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. آخر از دست تو چه کنم ؟؟
. دلم را می‌گویم که حرف آدم سرش نمی‌شود !!
. هر که از راه می‌رسد دل به دلش می‌بندد!! [چشمک][خنده]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

. من اگر مستحق خشم و عتابم تو ببخش !! پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:50 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. از تو آموخته‌ام که در پی هر اوجی ، ناگزیر فرودی خواهد بود
. کسی که تحمل فرود را نداشته باشد ، آن‌قدر در اوج بال می‌زند تا
. بالهایش خسته شوند و آن‌گاه سقوطی بس ناگوار خواهد داشت.
.
. چه شیرین است فرود آمدن در اوج ، برای اوج گرفتنی دوباره
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

مهران چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:49 ب.ظ http://mehran-kh45.blogfa.com

دلم غرقِ چشم های تو ست

دریا دریا آبیِ عشق

که به ساحل خیال من

نیلوفرُ مریم می ریزد

چه قدر دوست داشتن را

تو زیبا می کنی

سپهر چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:28 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

تو سکوت لابه لای حرفهای منی
از حرف هایم
آنچه نمیگویم
تویی...
عباس معروفی

سپهر چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:27 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

میچسبانم

خودم را

بـه تــمام تنــهایی ام


مثل بختک ...

این تــمام دارایی من از

عشـق توست ...


#سما_احمدی

سپهر چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:22 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

نگذارید گوش هایتان گواه چیزی باشد که چشم هایتان ندیده…
نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده…
صادقانه زندگی کنید…
و
صادقانه زندگی کنیم …
ما موجوداتی بهشتی هستیم ..
که از خاک سر براورده ایم …


دکتر الهی قمشه ای

. یک آزمایشی نوشتن !!! چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1398 ساعت 11:29 ق.ظ

. با درودی صمیمانه .
.
. صبح بود که از بیرون شنیدم ( بدو . بدو سیب زمینی )
. سریع چادرمو سر کردم . . . هول هولکی دم پایی تا به تا پوشیدم
. . نکنه وانتی بره . . بالاخره خودمو رسوندم دَم در . . . . .
. . دیدم همسایه ما داره با پسرش ورزش می کنه !!!
. خطاب به اون . داد میزنه بدو بدو سیب زمینی [عصبانی][خنده][خنده]
.
. همه اش که نمیشه عاشقانه نوشت . . [چشمک][خنده][خنده]
.
.. خسرو فیضی ..
...........................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد