دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

این روزها...طعــم









این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواهد با طعم عشق، نه هوس!


            لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت، نه شهوت!



صورتم نوازش دستانی را میخواهد با طعم ناز، نه نیاز!



تنی را میخواهم که روحم را ارضاء کند، نه جسمم را...





نظرات 255 + ارسال نظر
فرزانه جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://ruzhayeabri.blogfa.com

مــــیـدانــــــی ؟
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
ســــیـگــــــــــــــار و مــشــروبـــــــــــ . . .
دوســتـــــــــــان جـــــدیــد. . .
دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !
آغــوشـتـــــــ را مـیـخـــــــــــواهـم . . .
بـــــــرگــــــرد . . . ..

علی جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://pelak1136.blogsky.com/

دختر جوانی آبله سختی گرفت. نامزدش به عیادت او رفت. چند ماه بعد، نامزد وی کور شد. موعد عروسی فرا رسید. مردم می گفتند: چه خوب! عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت. مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.مرد گفت : «من کاری نکردم جز اینکه شرط عشق را به جا آوردم.».

hamed جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ http://delkhaste1.blogfa.com

سلام خواهش
مرسی دوست عزززززززززززززززززیزززززززززززززززز

قربانت

هانیه جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ق.ظ http://shineline1.persianblog.ir

انقدر نیستی که گاهی حس میکنم عشق را نسیه به من داده ای بی تابم!نقد میخواهمت.....

[ بدون نام ] جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ق.ظ

پنهان نمی کنم که پیش از این سطرها " دوستت دارم " را می خواستم بنویسم...
خیلی قشنگ بود
آپم بیا

اسمو آدرس؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد