عقربه ها می دوند
ثانیه ها می گذرند
و دوباره
به ساعت با تو بودن
نزدیک می شوم
بگذرید ای لحظه های تنهایی
مرا به او برسانید
به او که وجودش سراسر خواستن است
و حضورش اوج هیجان
به او که آغوشش آرامش محض است
و بوسه هایش آتشین و داغ
به او که بازوانش سرزمین من است
و صدای قلبش شادترین موسیقی
به او که لبخندش زندگی می بخشد
و نگاهش عشقی دوباره
مرا به او برسانید
مرا با او هم قدم سازید
ای ثانیه ها
تندتر حرکت کنید
من بی قرار با او بودنم
دستهایم را به دستهایش
نگاهم را به نگاهش
و لبانم را به لبانش نزدیک سازید
باز برایم خاطره بسازید
شــب
عشــق
لبخنـــد
شـــــور
حـــرارت
زیبایـــی
شــــوق
هیجـــان
بــــازی
لــــذت
و دوباره عشـــق...
من بیتاب با او بودنم
مرا به او برسانید...
من خودم هستم نه عاشق و نه محتاج نگاهی ک بلغزد به من…
من خودم هستم و یک حس غریب ک به صد عشق و هوس می ارزد…
.
.
.
.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
یار من ساده ی سادست...
که از سادگیش حرفها می توان آموخت...
با هـــــــــم و همـــــــــراه هـــــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
دیشب با خدا دعوایم شد ...
با هم قهر کردیم ...
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ...
رفتم گوشه ای نشستم ...
چند قطره اشک ریختم...
و خوابم برد ...
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت:نمیدانی از دیشب تا صبح
چه " بارانی " می آمد ...
با هـــــــــم و همـــــــــراه هـــــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
دلم خوش بود که یارم با وفا بود / کمی از زندگیش از آن ما بود
ولی افسوس که فکر ما غلط بود / که زنگ تفریحش احساس ما بود
جان، چراغان کنی از عشق کسی،
به امیدش ببری رنج بسی،
تب و تابی بودت هر نفسی،
به وصالی برسی یا نرسی،
سینه بی عشق مباد...
(فریدون مشیری)
کــدام عاشق تر بودیم ؟
من که بخاطر عشق دنیایم جهنم شــد …
یا آدم که بهشتش دنـیا شد …
لطــفا خیلی دوستــم نداشته باشــید !
از آخرین باری که خیلـــی دوستم داشتند تا امــروز … خیلی سخت گذشت …
به تو کــــه کــــــاری ندارم !
دارم به درد خــــودم می میرم
تقصـــــیر من نیست که “تــــــو” تنــــــها درد منی …
سلام
................[گل][گل][گل]
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیاه
میدرخشد دو نگاه
که بناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همه سال-
دور ازین جوش و خروش
میروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندر این راه دراز
میچکد بر رخ من اشک نیاز
میدود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور،در آن خلوت سرد
-در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
ایستادست کسی!
"روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که در آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟"
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت!
مانده ام خیره براه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه!
شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهائی خویش!
"شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟"
من،در اندیشه که :این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی...
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
سایه ای میشور از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه میخندد و میبینم : وای...
مادرم میخندد!...
"مادر ،ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟
که پس از مرگ نگیری آرام؟
تن بیجان تو،در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد!
شب،هم آغوش سکوت
میرسد رم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
فریدون مشیری [گل][گل][گل]
مرسی عموجون خیلی زیبا بود
یـه روز خوب میاد کــه برگــه ترحیمیم برسه به دستت
اونوقت توام بگی : آخی … اینــم مــُـرد ؟؟!
سلام شادی جون
وب خیلی خوبی داری مطالبت خیلی خوبه
به وب منم یه سر بزن
سلام
ممنونم سارا جان
حتمـآ عزیزم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
شعر خوبی بود!!!
منو انداخت یاد:
فاصله ها،فاصله ها...
منو به اون برسونید!!!
با هـــــــــم و همـــــــــراه هـــــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
اگــه ؛
حوصـلَشُ نـدارے ..
بهـش بگــو !
امـا ؛
× هیــچ وقـت ×
جورے رفتـ‗__‗ـارنکـُטּ ڪـہ ..
احســـاس ڪُـنہ اضـافیــہ !
لـــیــلـــے ...
بہ قـــصـــہ ےخـــوב بـــازگــــــرב ...!
اینـــجـــا " مـــجنـــ ـــون " بـــا هـــمـــہ ے ,
" لـــیلــ ـے هــــــــا " محــــــرم " اســـت ...
بــــــہ جـــز " لـــیلــ ـے خـــــــــوבش " ...............![گل]
گــاهــی ..
آنـکـس کـه مـی خـنـدد و مـی خـنـدانـد..
مـیـخـواهـد حـواسـت را از چـشـمـانِ گــریــانـش پــَرت کـنـد ...
مـטּ از تـو هیـچ نـمـے خـوآهم
فَقـط . . .
فقـط بــہ ڪـسے ڪـہ عـآشـقـانــہ دوسـتَـت دآرد
بگـو حـلآلـم ڪُنـد اگـر هنـوز شـب هآ ٬
بـآ یــــــــــآد تـو مـے خـوآبـم . . .
کاش
تو هم
مثل اشک هایم
خود به خود
می آمدی...
هــنوز هـم دلـم تـنـگ مـیـشود !!!
بـرای مـحـض حـرف زدنـت ...
و برای تکه کلام هایت که نمیدانستی که فقط کلام تو نبود
مــن هــم بــه آنـهـا تـکـیـه داده بـودم.
این هفته...
هفته ی بهترین دوسته!
بهترین دوست تو کیه؟
این مطلب رو واسه ی همه ی دوستای خوبت بفرست حتی واسه من...!
البته اگه یکی از دوستای خوبت حساب میشم،ببین چند تا پس میگیری.
اگه بیش از 7 تاگرفتی پس واقعا محبوبی.
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو. برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند
حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او …
آپت عالی بود شادی جون
ممنونم عزیزم
سخت است ؛ خیلی سخت !
وقتی بدانی او کجای زندگی توست ،
اما ندانی تو کجای زندگی او هستی !
.
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم ،
دیگران یاد عشقشان میفتند و تو هنوز بی خیالی !
به خدا بگو:
زمستانش سرد نیست
جمع کند تکرار فصلهایش را !
من در تابستانش هم از بی وفایی دندان به دندان سائیده ام…
.
مـثـل ِ تـــار ِ مــوهـــایـش ..
ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت ِ گـوشـش انـــداخـــت …
و …
رفــت !
آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده . . .
رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی میمونه که توش بنزین نیست ،
تا هر وقت که بخوای میتونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمیرسونه !
.
.
هر که مرا دید ،
تو را نفرین کرد …
و من حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود …!
رفت …
تو را به خدا سپرد و خودش را به دیگری !
یادتان باشد هیچ وقت در زندگی خود!
نقش نیشهای مار ” ماروپله” را بازی نکنید . . .
شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را نداشته باشد،
همان کسی که به شما اعتماد کرده بود . .
برای کسی مُردم که برایم ؛
نه… تب کرد
نه… سرفه
نه… حتی عطسه!
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه !
راست میگفت با دنیا نه ، با یکی دیگه عوضم کرد !
ﻏﺮﯾﺒــــﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .
ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ،
ﺣﻮﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ
.
بیچاره دلم
با دیدنت باز هم لرزید
نمیدانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است
عقل ندارد
بعضی وقت ها …
چنان کیشت می کنند …
که سالهای سال مات می مانی …
.
زندگی بازی گرفتن دیگران نیست
که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش . . .
چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدمــهــا
عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی !
سلــام گلــم ..
وب جــالبــی داری ..
بــه منم ســر بزن ..
اگــه بــا تبــادل لینک موافــق بودی خبــرم کن ..
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
✖ مـטּ بــَراے تو چَتـ ـرے بیشــ نـَبوבґ ،
بــــآراטּ ڪِـہ تَماґ شــُב فَراموشَـــґ کـَرב ـے ..
تو تـَنـهـ ـآ هَـґ قـבґ بارآنـے میخوآستـ ـے ؛
اَمّــــا ..
مَـטּ خـوב ِ بــــــــاراטּ شــُבґ بــَعـב از آט .. ✖
سلام عزیزم
ممنونم آرمینا جان
چشــــــــــم حتمـــــآ
خوشحال میشــــــــــم
بوسه و آتش
در همه عالم کسی به یاد ندارد
نغمه سرایی که یک ترانه بخواند
تنها با یک ترانه در همه ی عمر
نامش اینگونه جاودانه بماند
خوشا به حالت شیرین!
فرهاد به عشق توسربه کوه گذاشت وبیستون را برایت کند.
فرهادمن امامردانه قلبم را کندوباخودش برد.
فرهادمن کم آورد...
خواستنش، عاشقی اش ادعا بود..
آغوش کسی را دوست بدار که
بوی بی کسی بدهد
نه بوی هر کسی
دیروز خونه مهمون داشتیم، پرسیدن بچتون کجاست؟ مامانم گفت: تو فیس بوک.
پرسیدن: فیس بوک کجاست؟
مامانم گفت: جایی که اگه خبر مرگشم توش بنویسه لایک می زنن!
این دخترایی که رژ لب رو می کشن تا بالای لبشون
نوه همون پیرمردایین که شلوارشون رو می کشیدن بالا تا زیر بغلشون!
سلام نتم قطع شده بود بعدشم حال هیچ کسو نداشتم...
سلام
ای بابا چـــــــــــــرا؟
الان بهتری؟
برای آن عاشق بی دل مینویسم که رحمت اشکایم را ندانست
برای آن مینویسم که معنای انتظار را ندانست
چه روزا و شبهایی که به یادش سپری کردم
برای آن مینویسم که روزی دلش مهربون بود
مینویسم تا ابد دل شکستن هنر نیس
نه دگر نگاهم را برایش هدیه میکنم ونه دگر دم از فاصله ها میزنم
و نه شعرهایم دلتنگی ها را فریاد میزنم
مینویسم شاید نامهربانی هایش را باور کند....
اى کاش ماه من میدونست که بین اینهمه ستاره و سیاره فقط یکیشون مشتریست
حــــواست بـہ دلت باشد . . .
آن را هـ ــر جایــ ـی نگــذار!
ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد
جـای صـــندوق پـست، آنــ ــرا در سطل آشـــــغال مے اَندازند !
و تــو خوب مـیـــدانے دلے که اَلمثنے شد!
دیــگر دِل نمـیشود. . .
کی می خوای بهش برسی بگو تا برسونمت عزیزم اصلا این او کیست که تو را چنین شاعر ومهربان کرده
خودش میادعزیزم
من مطمئنم
هنوز مشخص نیست
فعلا نوشتم واسش بلکم یکی پیدا شه بخونه زودتر بیاد
ڪـبـرــےــتـ بـڪش ـ تــآستــآره اــے بـﮧ شـبـ اضــآفـﮧ ڪنـیمـ
פ
פֿـیـره شــو بـﮧ مـرבمــآטּ تـטּــهـآیـــے
ڪـﮧ
בر آسـمـآטּ سـیـگـ ـ ـــآر مـــےڪشـטּــב
ڪـبـرــےــتـ بـڪش ـ تــآستــآره اــے بـﮧ شـبـ اضــآفـﮧ ڪنـیمـ
פ
פֿـیـره شــو بـﮧ مـرבمــآטּ تـטּــهـآیـــے
ڪـﮧ
בر آسـمـآטּ سـیـگـ ـ ـــآر مـــےڪشـטּــב