رهـــــایم کـُـــــن
تــــــنها بــــا همــــین خــــیال خــــام
کــــنار رویـــــاى بـــــودن ....
مـــى خــــواهـــَـم ...
بــــه حـــال خـــودم بــــاشــم !!!
بــــا خــیــــالـــت هــــمیشـــه ....
خــنـده هـــــست !
آغــــــوش هـــــست !
بــــوسه هــــــست !
شـــــادى هـــــست !
انــــگــــار هــــمه چـــــیز بـــــوى خـــــوشبخــتى مـــــى دهد......!
آرـى هــــــمیــن خـــــیال خــام مــرا بـــــس است
دیــگــــر رهــــایــــم کُــــن
یک شمع می تواند بدون آنکه خاموش شود
هزاران شمع دیگررا روشن کند
مثل مهربانی که هیچ وقت با
تقسیم شدن کم نمی شود
زیباست که ببینی کسی میخندد
و زیباتر اینکه بدانی خودت
باعث خنده اش شده ای
فهمیدهام ...
که خیلی وقتها....
گناه نکردن...
نتیجه ی فراهم نبودن "موقعیت" است؛ ....
توهم" تقوا "برم ندارد...!
گــــاهــی ،
نــگـاهــی ســگ مــی شـــود !
مــی گــــیـرد ،
پــــاچــــه ی دلـــت را
خیالت آسوده ای آشنای دیروز و امروزم...
سالها هم که بگذرد ،
عاشقانه هایم را،
تنها برای تو خواهم گفت...
حتماْ شخصیت جزابی هستی برای من انقدر دوسست دارم..
و با اونکه ندیدمت و فکرم نمیکنم همچین قراری باشه، اینهمه توو دلم جا وا کردیـــ♥ــ..
من
یک اسم هستم که می خواند
واز آن سوی ماه
به تو عشق می ورزد.
من امتداد لبخندت،
جاودانگی جسمت هستم.
من کسی هستم
که بزرگ می شود،
می خندد،
گریه می کند،
من آن هستم
که تو را دوست دارد.
ممنونم سهیل جان
محبت داری
بهتره که نبینیم تا همونطور تو ذهنت باقی بمونم;-)
تـ ـو چنان زیبا شدهای میان شعرهایـم ،
که گمان نکنم خودت هم بدانـی
این که داری میخوانیش ،
خـ ـود تـویـی
مرسی که بهم سر زدی
وبت باحاله
من کاملا با تبادل لینک موافقم
من تو رو لینک می کنم
بعد تو منو لینک کن
حتما بهم خبر بده
ممنونم پویــــــجون ــــــان جان
ومرسی بابت دعوتت
چشم حتمـــآ
آهـــای روزگــار ...
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت
همــاهــنــگـــ کنم!!!
سیب می خواهـــد دلــش ...
آنکه بی حساب عاشـــق است ...
امــا نمی داند ...!
کـــرم دارد روزگـــار مـا !
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیداکن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزئی زحسن او قصوری است
زحرف عیب جو مجنون بر آشفت
درآن آشفتگی خندان شد و گفت:
اگر در دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو که دانی که لیلی چون نیکویی
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو ، او اشارت های ابرو
دل مجنون زشکرخنده ، خون است
تو لب می بینی و دندان که چون است
کسی کاو را لیلی کرده ای نام
نه آن لیلی است کز من برده آرام
ممنون که اومدی
رفیق................................................
خواهش میشه
فرقی نمیکند دیگر چوپان دروغ بگوید یا راست . . .
گرگهای این حوالی آنقدر گرسنهاند که آدمها را هم
میدرند...!
ﻛﺎﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﻣﺎ ﻣﻴﺪﺍﺩﻧﺪ.
ﻛﺎﺵ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ,ﻫﺮ ﺳﺨﻨﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻨﺪ, ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺁﻥ ﺳﺨﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻴﺪﺍﺩﻧﺪ.
ﻛﺎﺵ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ,ﻓﻜﺮ ﺩﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺨﻨﻲ, ﺩﻟﻲ ﺭﺍ ﺷﻜﺴﺖ.
ﻛﺎﺵ ﻛﺎﺵ ﻛﺎﺵ.....
دلم می گیــرد گاهی
در فضای اتاقِ آبــــی
من ، عکس هایتـــ، و از ته دل آهــی
من و پرســـه زدن های شبانـــه ی مهتابی
من و سقـــوط یکـــ زن از پلــه های اضطراری
من هنوز منم ، تو دیگر شمایــــی
جهــان که فاصله ای نیست !
تا ماه پیاده مــی روم
اگر آنجا خانه ات باشد ... !!
یـــهـ وَقــــتآییــ ـــ
دِلَـ❤ـم میـــخواد
یِـــکیــــ اَز پُشتِــــ سَـ ـر چِشْـــمامــــو بِگیـــــــرهـ
وَ اَزَمـ ــ بِـــپُرســهـ ـ :
اَگـهـــ گُفـتیــــــ مَـ ـ ـن کیَـــــــــم؟؟؟
مَـن هَمــ ـ ـــ دَسْتـــاشو بِگیرَمـــ و بِــــگَم :
هَرکیــ هَستــــــی بِــــمونـ ــ ــ
کهــــــ
خــ ـ ــیـــــلـــ ـ ـــی تَنــــ ـ ـــهامــــ ــ ـ
خدا تلفن ندارد ، اما من با او صحبت میکنم
فیسبوک ندارد ، اما من دوست او هستم
توییتر ندارد ، اما من او را دنبال میکنم . . .
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است ، پر بکش
او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را می خواند
اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .
کلمات هم بازیچهء من و تو شده اند !
من برایِ تو می نویسم
تو برایِ او می خوانی.. .
مدتهاست
چتر منطق را بر سر گرفته ام!
تا باران عشق را تجربه نکنم!
دیگر توان مقابله با
تب و لرز برایم باقی نمانده است!!!
ممنون شادی جون ب خاطر کامنتای خوشگلت
خواهش میشه گلم
همه چیز تقصیر تو نبود ، من هم مقصر بودم که احمقانه باور کرده بودم بودن در عین نبودنت را …
این کلمات از نبودنت می آیند
خدایا مگر بودن او در کنارم چقدر از جهانت را میگرفت ؟
سیگاریم کرد با رفتنش ...
ان که به قلیون کشیدنم گیر میداد...
سخته از بغض گلو درد داشتن...
سخته از گریه یه جفت چشم همیشه تر داشتن...
سخته تو حسرت یــــ ــ ــــک نگاه موندن...
سختـــــــــــــــــــــ ــه...عشق یک طرفــــ ــــه داشـ ـــ ــــتن...
یه دریا تو نگاهت هست
که من درگیر رویاشم
همینجوری نگاهم کن
میخوام درگیرِ تــو بــــاشــمـ... .
" دوری " دورت نمی کند...
وقتی در امن ترین جای اندیشه ام نشسته ای...
چه لذتی دارد دعوا کردن باتو ! اعصاب خوردیهایش به کنار !
به کشیدن یک نخ سیگار در بالکن می ارزد....
هرچه سیگار دارم در استکان جمع میشود . هرچه دوستت دارم در گلو.......
من حتی سردیهاشو بیشتر از محبتو عشق یکی دیگه دوس دارم...
تو باش و هر چه خواهی کن فقط باش..
نمی دانم عشق چیست وچگونه سپری میشود ولی میدانم عشق دردی است شدیدتر از تمام دردهای دیگر زیرا درعین حال روح وقلب و کالبد را رنج میدهد.
زلیخا!!!
جان یوسفت راستش را بگو؛
به خدایت چه گفتی که اینطور پا در میانی کرد؟؟؟
حیف که روی تو غیرت دارم،
وگرنه روسریت را
از همین سطر باز می کردم
که همه ببینند
چه خیالی بافته ام
از موهایت…
میسی از حضور عسلیت
قربــــــــــانت
شادی جونم تو وبم یه سوال پرسیدم دوست داری بیا جواب بده!
الان میام عزیزم
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
دلـَــم را دیگــر هیـــچ نمـی لرزانــد!!
در مـَـن دلهـُــره….
در مـَـن تـــرس….
در مـَـن “احســآس مُــرده است” !!
ایـن روزهـآ بــی خـیـآل خیـالـَم شـُده ام
مـُنتظرَم دنــیـا تـَمـام شـَود…!![رضایت]
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
دلـَــم را دیگــر هیـــچ نمـی لرزانــد!!
در مـَـن دلهـُــره….
در مـَـن تـــرس….
در مـَـن “احســآس مُــرده است” !!
ایـن روزهـآ بــی خـیـآل خیـالـَم شـُده ام
مـُنتظرَم دنــیـا تـَمـام شـَود…!![رضایت]
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
دلـَــم را دیگــر هیـــچ نمـی لرزانــد!!
در مـَـن دلهـُــره….
در مـَـن تـــرس….
در مـَـن “احســآس مُــرده است” !!
ایـن روزهـآ بــی خـیـآل خیـالـَم شـُده ام
مـُنتظرَم دنــیـا تـَمـام شـَود…!![رضایت]
کم پیدا بودی
والا سفر بودم مهمون داشتم مهمونی بودم و...
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
دلـَــم را دیگــر هیـــچ نمـی لرزانــد!!
در مـَـن دلهـُــره….
در مـَـن تـــرس….
در مـَـن “احســآس مُــرده است” !!
ایـن روزهـآ بــی خـیـآل خیـالـَم شـُده ام
مـُنتظرَم دنــیـا تـَمـام شـَود…!![رضایت]
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
دلـَــم را دیگــر هیـــچ نمـی لرزانــد!!
در مـَـن دلهـُــره….
در مـَـن تـــرس….
در مـَـن “احســآس مُــرده است” !!
ایـن روزهـآ بــی خـیـآل خیـالـَم شـُده ام
مـُنتظرَم دنــیـا تـَمـام شـَود…!![رضایت]
پیری میگفت: اگه میخوای جوان بمونی
دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوسش داری و دوستت داره
خندیدم و گفتم: پس چراتو جوان نموندی؟
پیر لبخندتلخی زد وگفت:
دوستش داشتم
دوستم نداشت.
✘کــــاشــــ میـــ شــــد✘
✘روبـــروی پنجــــره ای نیمــــه بــــاز✘
✘که نســـــیمی خنــــک هدیــــه می دهــــد✘
✘گذشتــــه را دفــــن کـــرد✘
✘لحظـــــاتی را شـــــاد شــــد✘
✘آرامـــــ نشـــــست✘
✘و مرگـــــــــــــــــ را در فنـــــجانی زیبـــــا✘
✘ســــرکـــــــشید...✘
میخواهمتــــــــــــــــــــــــــــ...
ولی...
دوری...
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانت میرسد
نه چشمانم به نگاهت...
ای کاش عبور لحظه های من،
در امتداد آیینه بود...
تا تمام با تو بودن را دوباره تکرار میکردم.
تو دست در دست دیگری ….
من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….
مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…
آن دستها به هیچ کس وفا ندارند….
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی، کوره راه زندگانی را...
حیف که روی تو غیرت دارم
وگرنه روسریت را
از همین سطر باز می کردم
که همه ببینند
چه خیالی بافته ام
از موهایت
یادت باشد دلت که شکست...
سرت را بگیری بالا...
تلافی نکن . فریاد نزن . شرمگین نباش
*حواست* باشد
دل شکسته ، گوشههایش تیز است...
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین