دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
♥مالکیت آسمان رابه نام کسانی نوسته اند که به زمین دال نبسته اند...♥
۞دروس جدید برروی مدرسه قرار گرفت ۞
برای مطالعه حتما مرا جعه نمایید
کلاس آموزش نجوم رصدی
www.astronomy-schoolm.blogfa.com
کلاس آموز نجوم سیارات
Www.schoolsa.blogfa.com
باتشکر
faezeh
اگه کسی یکی رو دوســـــت داشته باشه
همه کـــــــاری براش میکنه ..
نشــــــد و نمیشـــــه و ..
دستم بند بود و بعدا ... و
این حــــــــــرف ها هــــــــمش ..
بـــــــــــهونه است !!
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم ، میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم ، میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
هوا اینجا کمی دلگیر است
انجا را نمی دانم
اینجا ترس فراموش کردنت مثل خره تمام جانم را پر میکند
انجا را نمیدانم
اینجا جای خالیت به وسعت یک جهان است
انجا را نمیدانم
ای کاش برای تو هم
تفاوت بین "اینجا" و "انجا"
دیگر از یاد برده ام
شوق پرواز پرنده
شوق ازادی گنجشک
ز قفس
خیز اهو به سر تپه نور
طپش قلب قناری سپید
در پی پنجه حیوانی مرگ
دیگر از یاد برده ام
خنده دخترک چادرسفید
لحظه پریدن از جوی بلند
نفس سبز اهورایی عشق
توی رگهای زمستانی دل
من به نسیان سیاهی زمان
رژه سرد فزاینده مرگ
روی قانون ابدیی حیات
لحظه یخ زدن یک گل سرخ
زیر چکمه زمهریر خیال
من به وسعت یک واژه تند
می اندیشم
نسیان ‘نسیان سیاه وجدان
دیگر از یاد برده ام
شوق پرواز پرنده
شوق ازادی گنجشک
ز قفس
خیز اهو به سر تپه نور
طپش قلب قناری سپید
در پی پنجه حیوانی مرگ
دیگر از یاد برده ام
خنده دخترک چادرسفید
لحظه پریدن از جوی بلند
نفس سبز اهورایی عشق
توی رگهای زمستانی دل
من به نسیان سیاهی زمان
رژه سرد فزاینده مرگ
روی قانون ابدیی حیات
لحظه یخ زدن یک گل سرخ
زیر چکمه زمهریر خیال
من به وسعت یک واژه تند
می اندیشم
نسیان ‘نسیان سیاه وجدان
مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … !
کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … !
کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ”
دلم خیـــــــلی گرفته اســـت…
اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد…
آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد…
گاه گاهی که منت بر سر این قلب شکسته می گذاری و میایی در کوچه پس کوچه های
تنهاییم قدم میزنی کمی ارام تر قدم هایت را بردار بگذار حضورت را در میان این همه تنهایی
برای لحظه ای بیشتر حس کنم و برای لحظه ای فقط لحظه ای هم که شده حس کنم که این
تنهایی را دور زدم و دیگر تنها نیستم پس ارام تر قدم بردار نترس مطمئن باش برای رفتن
هیچگاه دیر نمیشود اما برای در کنار هم بودن همین لحظه هم شاید دیر باشد....
♥مالکیت آسمان رابه نام کسانی نوسته اند که به زمین دال نبسته اند...♥
۞دروس جدید برروی مدرسه قرار گرفت ۞
برای مطالعه حتما مرا جعه نمایید
کلاس آموزش نجوم رصدی
www.astronomy-schoolm.blogfa.com
کلاس آموز نجوم سیارات
Www.schoolsa.blogfa.com
باتشکر
faezeh
تنها بودن قدرت می خواهد ،
و این قدرت را کسی به من داد ،
که روزی می گفت تنهایت نمی گذارم…
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم تو همیشه دعوتی سر "ساعت دلتنگی"
بی خیال است…
خیلی بی خیال…
همان کسی که…
تمام خیال من است…
کفش هایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند!
من کودکانه بیقرار دیدنت میشوم
بی آنکه فکر کنم چه کسی دلتنگ من خواهد شد…
سلام
چه خبر؟
یه سوال برام پیش اومده که چرا یه بار اسمتو شادی مینویسی یه بار false می نویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
والا واسه خودمم سواله
خودش گاهی عوض میشه هروقت متوجه میشم درستش میکنم
بعضی از دوستانم واسه من نظر میدن همینطور میاد نامشون
به سلامتی کسی که وقتی بغلش کردم تمام تنم لرزید
نه واسه خوشحالی یا عشق بازی…
واسه ترس از فردای بدون اون
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
خیاط خوبی ست خدا
اما
دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!…
شاید بی هوا
تنگ به سینه ام کوک زد…
بیا باران را دعوت کنیم
به جشن دلتنگی رازقی
بیا دوباره عادت کنیم
به بغض غریبانه عاشقی
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا …!
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوای بــی تــــــــــــــو!
بـدی ، تـاریکی سـت شـب هـا جـنـایـت کارنـد ای دلاویـز ِ مـن ای یـقـیـن ! مـن بـا بـدی قـهـرم و تـو را بـه سـان ِ روزی بـزرگ آواز می خـوانـم
چه کسی میداند:
چه غمی در دل تنهای من است
به سکوتی که بر لب ها دارم زوزه سرد خزان میخندد
ببین…
دلخوری، باش.
عصبانی هستی، باش.
قـهــری، باش.
هر چی میخوای باشی باش…
ولی،
حق نداری با من حرف نزنی، فـهمیـدی…!؟
فقط با من باش
ببین…
دلخوری، باش.
عصبانی هستی، باش.
قـهــری، باش.
هر چی میخوای باشی باش…
ولی،
حق نداری با من حرف نزنی، فـهمیـدی…!؟
فقط با من باش
دستانـم شـاید!
اما،دلـم نمیـرود به نوشتـن .
این کلـمات بهـم دوختـه شـده کجـا ، احساسات من کجا !
این بار نخوانـده مرا بفهـم....!!
" به تو سلام میکنم "
به تو سلام میکنم کنار تو مینشینم
و در خلوت تو شهر بزرگ من بنا میشود
اگر فریاد مرغ و سایهی علفم
در خلوت تو این حقیقت را باز مییابم
خسته، خسته، از راهکورههای تردید میآیم
چون آینهای از تو لبریزم
هیچچیز مرا تسکین نمیدهد
نه ساقهی بازوهایت
نه چشمههای تنت
بیتو خاموشم ، شهری در شبم
تو طلوع میکنی
من گرمایت را از دور میچشم
و شهر من بیدار میشود
با غلغلهها، تردیدها، تلاشها
و غلغلههای مردد تلاشهایش
دیگر هیچچیز نمیخواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شبم
ای آفتاب
و غروبت مرا میسوزاند
من به دنبال سحری سرگردان میگردم
تو سخن نمیگویی
من نمیشنوم
تو سکوت میکنی
من فریاد میزنم
با منی، با خود نیستم
و بیتو خود را نمییابم
دیگر هیچچیز نمیخواهد
نمیتواند تسکینم بدهد
اگر فریاد مرغ و سایهی علفم
این حقیقت را در خلوت تو باز یافتهام
حقیقت بزرگ است
و من کوچکم
با تو بیگانهام
فریاد مرغ را بشنو
سایهی علف را با سایهات بیامیز
مرا با خودت آشنا کن
بیگانهی من
مرا با خودت یکی کن
" دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید
خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم
همــــــه ی دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !
ولــــــــــــــــی !!
آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت
مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نــــــــشـــود .....
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است ؛
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود …
چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند
می ترسم کسی نه خودت را،
که دوست داشتنت را از من بگیرد !
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺳـــﮑﻮﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺭﺿــــﺎﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﯾﻌﻨﯽ "ﺍﻣــــﺎ"
ﯾﻌﻨﯽ " ﺍﮔــــــﺮ"
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ " ﺩﻝ " ﻣﯽ ﺗﺮﺳــــﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ
سفر را دوست دارم ...
اما آنگاه که هم قدم تو باشم سوی
جنگلهای مه گرفته ...
کنار دریای آرامش لحظه های با تو بودن
نم نم باران
و حریق آتشی که ما ساخته ایم از هیزم های خشک
بوی خاک
وصدای آرشه ی ویالون من ...
و صدای دوست داشتنی تو
که برایم میخوانی
باز
ای الهه ی ناز !.!.!
کاش یادت نرود
روی آن نقطه ی پررنگ بزرگ، بین بی باوری آدم ها، یک نفر
میخواهد که تو خندان باشی
در این شب پر از سکوت ، واژه ها یاری ام نمیکنند ، کاش تو بودی تا سکوتی مرگبار
بر لحظاتم سایه نمی افکند ، کاش تو بودی تا در دریای مهربانیت غرق میشدم
تو زیباترین ترانه ام هستی . . .
من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را می گشایم
و عشق رویایی ام را در تو میبینم....
خسته شدم از “تو” نوشتن ، کمی از خودم می نویسم …
“من” دوستت دارم !
اگه کسی یکی رو دوســـــت داشته باشه
همه کـــــــاری براش میکنه ..
نشــــــد و نمیشـــــه و ..
دستم بند بود و بعدا ... و
این حــــــــــرف ها هــــــــمش ..
بـــــــــــهونه است !!
باور نکـــــــــــــــن .. !
راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم ، میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم ، میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد …
تو فقط برای منی !
غمگینم...
همانند پرنده ای که
به دانه های روی تله خیره شده
و به این فکر می کند که چگونه بمیرد
گرسنه و ازاد یا
سیر و اسیر
زندگی میکنم ...
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هر چه از دست میرود برود؛
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،
حتی زندگی را !
✔ دَر بـ ــی کَرآن زِندِگی دُو چـ ــیز آفسونم می کُــ ـنَد،
√ آبی آســ ــمآن کــ می بینَم و می دآنَم نیــ ـست
√ و خدآیــ ــی کِه نمی بینَم و مــ ــی دآنَم هَــ ــس ...✔
هوا اینجا کمی دلگیر است
انجا را نمی دانم
اینجا ترس فراموش کردنت مثل خره تمام جانم را پر میکند
انجا را نمیدانم
اینجا جای خالیت به وسعت یک جهان است
انجا را نمیدانم
ای کاش برای تو هم
تفاوت بین "اینجا" و "انجا"
نسیان اندیشه..
دیگر از یاد برده ام
شوق پرواز پرنده
شوق ازادی گنجشک
ز قفس
خیز اهو به سر تپه نور
طپش قلب قناری سپید
در پی پنجه حیوانی مرگ
دیگر از یاد برده ام
خنده دخترک چادرسفید
لحظه پریدن از جوی بلند
نفس سبز اهورایی عشق
توی رگهای زمستانی دل
من به نسیان سیاهی زمان
رژه سرد فزاینده مرگ
روی قانون ابدیی حیات
لحظه یخ زدن یک گل سرخ
زیر چکمه زمهریر خیال
من به وسعت یک واژه تند
می اندیشم
نسیان ‘نسیان سیاه وجدان
نسیان اندیشه..
دیگر از یاد برده ام
شوق پرواز پرنده
شوق ازادی گنجشک
ز قفس
خیز اهو به سر تپه نور
طپش قلب قناری سپید
در پی پنجه حیوانی مرگ
دیگر از یاد برده ام
خنده دخترک چادرسفید
لحظه پریدن از جوی بلند
نفس سبز اهورایی عشق
توی رگهای زمستانی دل
من به نسیان سیاهی زمان
رژه سرد فزاینده مرگ
روی قانون ابدیی حیات
لحظه یخ زدن یک گل سرخ
زیر چکمه زمهریر خیال
من به وسعت یک واژه تند
می اندیشم
نسیان ‘نسیان سیاه وجدان
زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید …
سرعت خوشبختی بسیار کم است …
تا زندگی ات لود شود … عمرت تمام شده … !!!
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … !
کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … !
کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ”
دلم خیـــــــلی گرفته اســـت…
اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد…
آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد…
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
گاه گاهی که منت بر سر این قلب شکسته می گذاری و میایی در کوچه پس کوچه های
تنهاییم قدم میزنی کمی ارام تر قدم هایت را بردار بگذار حضورت را در میان این همه تنهایی
برای لحظه ای بیشتر حس کنم و برای لحظه ای فقط لحظه ای هم که شده حس کنم که این
تنهایی را دور زدم و دیگر تنها نیستم پس ارام تر قدم بردار نترس مطمئن باش برای رفتن
هیچگاه دیر نمیشود اما برای در کنار هم بودن همین لحظه هم شاید دیر باشد....
هنوز هم مثل انشا های دوران دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم
چرا رفت . .
به بعضیا باید گفت :
عزیزم…!
من کارگردان همون فیلمیم،که تو داری واسم بازی میکنی!!!
مـــــن،
نبودنت را ، تــــــاب می آورم
رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم . . .
فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم . . .
امــــــا . . . . . .
فــــــراموش کردنــــــت . . .
دیگر . . . کـــــا رِ مــــــن نــــــیست . . . . !!!
دراین روزگارنامرد،مگربرف بیاید...
که آدم بسازیم...!