دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
روی دیوار
روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد
نیامدنتـــــــــ را ...
سلام شادی جون؛شرمنده من چند وقته بهت سر نمیزنما؛آخه فقط با گوشیم میتونم واسه چند وقت بیام تو وب؛سر فرصت نظراته تپل واست میزارم؛منم منتظره نظراته تپلت هستما
آری ما غنچه یک خوابیم
غنچه خواب ؟ ایا می شکفیم ؟
یک روزی بی جنبش برگ
اینجا ؟
نی در دره مرگ
تاریکی تنهایی
نی خلوت زیبایی
به تماشا چه کسی می اید چه کسی ما را می بوید
...
و به بادی پرپر ...؟
...
و فرودی دیگر ؟
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
رزن زیبایی آمده لب رود .
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
به شب آویخته مرغ شباویز
مدامش کار رنج افزاست، چرخیدن.
اگر بی سود می چرخد
وگر از دستکار شب، درین تاریکجا، مطرود می چرخد...
به چشمش هر چه می چرخد، ـــ چو او بر جای ـــ
زمین، با جایگاهش تنگ.
و شب، سنگین و خونالود، برده از نگاهش رنگ
و جاده های خاموش ایستاده
که پای زنان و کودکان با آن گریزانند
چو فانوس نفس مرده
که او در روشنایی از قفای دود می چرخد.
ولی در باغ می گویند:
" به شب آویخته مرغ شباویز
به پا، زآویخته ماندن، بر این بام کبود اندود می چرخد."
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
مرداب به رود گفت :
چه کردی که زلالی ؟!
جواب داد :
” گذشتم “
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
به سلامتی پسری که گفت :
اگه بمونی میشی “مادر” دخترم
اگه بری میشی “اسم” دخترم . . .
هِـــے تـــــــو......!!
بآ خود چہ فڪر ڪرבهــ ایے .....
ایـטּ مَنم ڪہ شڪستـہ اَم
ایـטּ مَنم ڪہ زیر بآرآטּ مآنـבه اَم
ایـטּ مَنم ڪہ خستہ اَم
בیگَر اِבـسآسے نـבآرم........
خنـבه و گریہ برآیَم مَعنآ نـבاَرב
مآننـב شیشہ شڪستنَم آسآטּ بــوב
وَلے دیگَــر بہ مَــن دَست نَزَن این بآر
زَخمے ات خوآهَم ڪرد ... !
ای دو چشمت سبزه زاران
گریه ات ابر بهاران
می روم غمگین و نالان
بهر من اشکی میفشان
♦ زن معصوم است ♦
دخترک داشت آسمان را می نوشت
چوپانی عاشقی را در مغز فلوتش فوت می کرد
و من میان این همه صفر و یک های نبودنت
به دنبال واژه ای بودم
که دختر ساده ی روستایمان را متقاعد کند که
تنها راه ابراز عشق
بچه دار شدن نیست !!!
♦ خیس عشق ♦
انگار
بغضی در دل آیینه شکسته است که
وقتی باران میبارد
خیابان فراموش شدهی دل ما
خیس خیس میشود
تو با چتر میآیی
و خاکت از جنس من نیست
همینجا زیر هشتی فاصله بمان
من عادت دارم هر شب
خیس عشق باشم
( خدا حامله بود
زیبایی در حال کامل شدن
من قابلهاش شدم
زن خلق شد... )
اشاالله قسمت دیدار ما هم فرا برسه
شما که رسیده با احمد آقا عمو جان
مواظب حرف هایتان باشید ، حرفها گاهی از زباله های هسته ای هم خطرناک ترند …
بعضی هایشان را در هیچ جای این کره ی خاکی نمیتوان چال کرد !
مث یه ستاره
که دنباله داره
به تنهایی هر شبم دعوتی تو
یه جور عجیبی
به هم ربط داریم
که ناراحتم وقتی ناراحتی تو...
آدامسمو با اون همـه شیک بودنش بعد نیم ساعت زیر کفشم له میکنم تو که جای خود داری !
خـــــــیلی سخــــــتـــه..
بــــــ کسی فکـــــر کنـــــــی کـــــ داره بـــ کســــــه دیگـــــه ای فکــــــر میکنـــــــه ..
تـــــــو تـــــــــوی خیالـــــت داری بـــــا اون زنـــــــدگی میکنــــــــی
ولـــــــی..
ولی اون تــــــوی واقعیت بــــــا یکی دیگـــــــه..
تو همیشه میگفتی :
من یه تار موی تو را به هیچکس نمیدهم !
اینقدر تارهای موی من را به این و آن دادی تا کچل شدم !
حالا برو دست از سر کچلم بردار
نمیدانم مشکل از کجاس
صبر یا کاسه
این روز ها خیلی لبریز میشود
هزار بار آمدم خطت بزنم از قلبم
خود خودت را
یادت را
اسمت را
اما…
فقط قلبم پر شد از خط خطی های عاشقانه…
روی دیوار
روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد
نیامدنتـــــــــ را ...
جا گذاشتی . . . !
رد خاطراتت را جا گذاشتی
مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
بیا برش دار . . .
می دونی وقتی خدا بدرقم می کرد بهم چی گفت
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت
نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی
تو کوله بارت عشق می گذارم که بگذری
قلب می گذارم که جا بدی
اشک می دم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی بر می گردی پیشم
خاطرات نه سر دارند نه ته..!
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند...
میرسند گاهی وسط یک فکر...
گاهی وسط یک خیابان...
و گاهی حتی وسط یک صحبت...
سردت می کنند...
رگ خوابت را بلدند...!
زمینت می زنند...
خاطرات تمام نمی شوند...
" تمامت می کنند"...!
بد روزگاری شده است…
علاوه بر همـــــه…
تنهایی نیز بر ما غلبه می کند…
وقتى با یک دست ..//
نقاب هایشان را نگه داشته اند ..//
و با دست دیگر کلاه بر سر مى گذارند ..//
انتظار زیادی است ..//
که بخواهیم نوازشمان کنند ..//
بهش گفتم 'به امید فردای بهتر'
مدتی بعد ازدواج کرد افسوس که یک 'الف' ازجمله ام کم شد...
خداااااا
غروبه پاییزه..دلم غم انگیزه...
چشم فلک نم نم ...اشکاشو میریزه....
دروغ بگو تا باورت کنند؛
آب زیر کاه باش تا به تو اعتماد کنند؛
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند؛
خیانت هایشان را نبین تا آرام باشند؛
هرچه نداری بگو دارم و هرچه داری بگو بهترینش را دارم؛
کذب بگو تا عاشقت شوند؛
اگر ساده ای،
اگر راست گویی،
اگر با وفایی،
اگر یک رنگی :
همیشه تنهایی؛
همیشه تنها....!
خدایا حواست هست؟!
صدای هق هق گریه هایم...
از همان گلویی می آید که تو...
از رگش به من نزدیک تری!!!
وقتی در دورترین خاطراتم....
نزدیکیت را احساس میکنم...
شک نکن بهترینی...
سلام شادی جون؛شرمنده من چند وقته بهت سر نمیزنما؛آخه فقط با گوشیم میتونم واسه چند وقت بیام تو وب؛سر فرصت نظراته تپل واست میزارم؛منم منتظره نظراته تپلت هستما
سلام عزیزم
خواهش میکنم خانومی
شاید عاشق شدن یعنی...
از دست دادن توجه خیلی ها
در ازای بدست آوردن ....بی توجهی یک نفر....!!!
آنچنان سوخته ام در طلب دیدارت؛که دگر درهمه عالم نتوان یافت مرا
وقتی سعی میکنی یکی رو دوست نداشته باشی تازه میفهمی که چقدر دوستش داری
آنها که در چشم کمتر دیده میشوند ؛ در قلب بیشتر یاد میشوند؛ مثل تو
زندگی چه اتفاق غم انگیزیست وقتی تنهایی ات چند سال از تو بزرگتر است
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . ! یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . ! و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی
[گل][گل][گل][گل]
سلام
بدو
بیا
عکس
احمدآقا
مستأجر
دنیا رو
توی وبم
گذاشتم [نیشخند]
سلام عمو
الان میام
♦ دور دستهای این فاصله ناپیداست ! ♦
در دل ِ تاریک ِ این شبها ْ ،
تابش ِ بیفروغ ِ ماه ْ کورسوییست ْ
که از کوچکْ روزن ِ پنجرهای ْ
ناامیدانه ْ سـَـرد میتابدم ْ..
و من در هوای ِ آفتابی ِ خوابهایت ْ
جادههای ِ خاکستری ِ منتهی به تو را
رج میزنم ْ...
▄▀▄▀▄▀▄ سهیل ▀▄▀▄▀▄▀
نبار باران....
نبار لعنتی....
عشقم با دیگری بیرون است...
سرما میخورد...!
تونل ها به ما آموختند
که حتی در دل سنگ هم
راهی برای عبور هست....
آری ما غنچه یک خوابیم
غنچه خواب ؟ ایا می شکفیم ؟
یک روزی بی جنبش برگ
اینجا ؟
نی در دره مرگ
تاریکی تنهایی
نی خلوت زیبایی
به تماشا چه کسی می اید چه کسی ما را می بوید
...
و به بادی پرپر ...؟
...
و فرودی دیگر ؟
باز آمدم از چشمه خواب کوزه تر دردستم
مرغانی می خوانند نیلوفر وا میشد کوزه تر بشکستم
در بستم
و در ایوان تماشای تو بنشستم
مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
رزن زیبایی آمده لب رود .
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
وکف دست زمین
گوهر ناپیدائی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
به شب آویخته مرغ شباویز
مدامش کار رنج افزاست، چرخیدن.
اگر بی سود می چرخد
وگر از دستکار شب، درین تاریکجا، مطرود می چرخد...
به چشمش هر چه می چرخد، ـــ چو او بر جای ـــ
زمین، با جایگاهش تنگ.
و شب، سنگین و خونالود، برده از نگاهش رنگ
و جاده های خاموش ایستاده
که پای زنان و کودکان با آن گریزانند
چو فانوس نفس مرده
که او در روشنایی از قفای دود می چرخد.
ولی در باغ می گویند:
" به شب آویخته مرغ شباویز
به پا، زآویخته ماندن، بر این بام کبود اندود می چرخد."
سلام شادی جون؛آپم بدو بیا؛منتظره نظرات گرمو تپلت هستم دوستم؛
سلام عزیزم الان میام
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم !
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
مرداب به رود گفت :
چه کردی که زلالی ؟!
جواب داد :
” گذشتم “
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تونل ها به ما آموختند
که حتی در دل سنگ هم
راهی برای عبور هست.....
چــنـدیست مرده ام
امـا کسی باور نمی کنـد
ایـن مردم تـا بـه عزایم ننـشینـنـد
مرگم راباور نمی کننـد
به دنبال واژه نباش ... کلمات فریبمان میدهند، وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود، فاتحه کلمات را باید خواند
زندگی چه اتفاق غم انگیزی است
وقتی تنهایی ات سالها از تو بزرگتر باشد....
بـه خــــــدا گفــــــتم زحمــــت نکـــشد
نه نــــــیازی بــه زلــــزلــه هســـت
نــه نــــــیازی بــه ســــــونــامـــــی
همــــین کــه تــو نیــــستـــی
همــــین کــه نمیــخنــدی
بــــلاهــای بــزرگــی انــد
کــه جهــــــانــم را بــه خــــــاکــــــ کشــــــیده انــد...
آپمممممممممممممم