دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

شمارش معکوس









   شمارش معکوس آغاز می شود...


     به روز رفتنت نزدیک میشویم   


           رفتنی اجباری و طولانی         


   چقدر غمگینانه و شاد 


     چه احساس عجیبی  



 شمارش معکوس آغاز میشود...


نمیدانم این روزهای آخر 


 این لحظات پایانی با تو بودن را


    دلتنگی کنم و اشک بریزم   


          بیتاب رفتنت شوم        


  یا بیخیال و خندان


    از ثانیه های خاموش آخر  


       لذت برم      



شمارش معکوس آغاز میشود...


 ساعت روی دیوار


حریص شکنجه ی من میشود


و نیشخند میزد


این روزهای پایانی را




باز به سراغ این دفتر آمده ام


که گذشته مان را در آن نوشتیم


غم و شادیمان


گلایه هایمان از دنیا و آدمها


قرارهای پنهانی و عاشقانه


و دل سپردن های ممنوعمان



اکنون چه بنویسم؟


که خواب به چشمانم نمی‌اید


که میخواستم همسفر تو باشم


که در نبودت گریه ها خواهم کرد


دل شکسته خواهم شد


بیتابی خواهم کرد


و غریبانه خاموش خواهم شد...



چقدر این حرفها تکراریست


هزاران بار به تو گفته ام


و مهربانانه شنیده ای


و صبورانه وعده ها داده ای


و دلگرمم کرده ای 


که چشم برهم زنی


مرا دوباره کنارت خواهی یافت



قلمم را با خود ببر


اگرنه


    تلخ خواهم نوشت   


         شعرهای تنهایی را       



این شمارش معکوس


عجب با عجله میگذرد...





نظرات 750 + ارسال نظر
·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:40 ب.ظ http://ordibehshti.blogfa.com

به تنهایی تکیـــه کن


به سایه ای که روزهـــا با تو و


شبها در عمق وجودت ریشه دوانده


به لبخند های تلخی که به آدما میزنی


به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی


به خودت , به خدای خودت تکیه کن


شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد


بنشین ُ بگو


از این ستون تا آن ستون فرج است...

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ http://ordibehshti.blogfa.com

به تنهایی تکیـــه کن


به سایه ای که روزهـــا با تو و


شبها در عمق وجودت ریشه دوانده


به لبخند های تلخی که به آدما میزنی


به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی


به خودت , به خدای خودت تکیه کن


شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد


بنشین ُ بگو


از این ستون تا آن ستون فرج است...

سعید پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:34 ب.ظ http://saeed1368113.blogfa.com

من در رقابت با هیچکس جز خودم نمیباشم

هدف من مغلوب نمودن

آخرین کاری است که انجام داده ام .

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم

گیرم بخرندم به کسی کار ندارم

گر در این جهان مرا نپسندند

در دو جهان غیر شما یار ندارم

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

بوی گیسوی تو را نیمه شب آورد نسیم

تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

ساقیا باز خماریم جامی بنواز

خاطر خسته ما را بسلامی بنواز

گر میسر نشود بگذری از کوچه ی ما

گاه گاه دل ما را به پیامی بنواز

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

خسته ام از این زندان که نامش زندگیست

‌پس قشنگی های دنیا مال کیست ؟

باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست

ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:01 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

عهد کن یارم بمانی تا قیامت ، ای رها

اولین و آخرین عشقم بمانی ، با وفا

کلبه ای با هم بسازیم با ستونی استوار

گر کنارم تو نباشی بیقرارم ، بیقرار

mohammad javad پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:00 ب.ظ http://www.mjh227.blogfa.com

عجب جوش و خروشی بود عشقت

خراب باده نوشی بود عشقت

بهشتم را به سیبی داد بر باد

عجب آدم فروشی بود عشقت

malmal پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:08 ب.ظ http://hamechiehamechi.blogfa.com

آری … تو راست میگویی آسمان مال من است
پنجره … فکر …هوا …عشق …زمین…
مال من است …!
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است ؟؟
من نمی دانم که چرا این مردم دانه های دلشان پیدا نیست …
صبرکن سهراب !!
قایقت جا دارد؟
من هــم از همهمه ی داغ زمین بیزارم …

malmal پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:08 ب.ظ http://hamechiehamechi.blogfa.com

هجرتی را سوی خون آغاز کن
عالمی را آگه از این راز کن

شیعه را هیهات از ذلت بخوان
ْ«کل ارض کربلا» را ساز کن

بی شمارش نامه ها رسوا شدند
راه عشق واقعی را باز کن

آب می خواهد بگوید

سارینا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:51 ب.ظ http://sarinahp.blogsky.com

سلام شادی جونم مرسی که نبودم برام نظر گذاشتی دوباره برگشتم خواستی به منم یه سر بزن

سلام عزیزم
خواهش میکنم
خیلی خوش اومدی
حتمــــــــــآ

AAA پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:48 ب.ظ http://3-5-2.blogsky.com

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،آدمی را همواره در پی گم شده اش،ملتهبانه به هر سو می کشاند

false پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

روزگاریست در این شهر غریب

بین آدمهایی که زِ تنهاییِ خود می ترسند

وز پسِ آینه از دیدنِ خود میترسند،

من تو را پاک ترین یافته ام!

آن قدر پاک، که اگر آب نبود

من تو را "آب" صدا می کردم...!

false پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

کافه چی،قهوه ام را شیرین کن....آن روز ها که تلخ میخوردم،روزگار شیرین بود.
------------------------------------------

false پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

مـی خــواهَــم بَرگـــردَم بـِه روز هــایِ کودکــی,آنـ ـ ـــ زَمانــها کـِه:
پـــِـــــدر تــَـــنها قــَــهرمان بود
عـِــــشــق تـَـــنها در آغــــوش مــــادر خــــلاصـــه میـــشُد
بــــالاتَریـــن نـُــقــطِه ی زَمـــین شـــانِه هـــای پــــدر بود
بــــالاتَرین دُشـــمَنانم خـــواهَر و بـــرادر هایِ خُودم بودند
تــَــنها دردم زانـــــوی زخـــمی ام بود
تـَـــنها چـــیزی کـِـــهـ میشکستـ اَســباب بـــــازیم بود
و مـَــــعنای خُــداحـــافـِــظ تا فـَــردا بـــود.....

false پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........
گفتم:عشق یک ماجراست ، ماجرایی که باید آن را بسازی....
گفتم:عشق درد است ...
گفتم:عشق رفتن است عبور است ، نبودن است...
گفتم: عشق تضاد است....
گفتم:عشق جستجوست ، نرسیدن است......
نداشتن و بخشیدن است....
گفتم:عشق آغاز است , دیر است و سخت است....
گفتم:عشق زندگیست ولی از یه نوع دیگه...

مرضی پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:49 ب.ظ http://eshghe91.persianblog.ir

سلام شادی جانننننننن
اختیار دارید محتاجیم به دعا مخصوصا توی این ایام

AAA پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ب.ظ http://3-5-2.blogsky.com

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد...

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ب.ظ http://ordibehshti.blogfa.com

من صبورم اما... بی دلیل از قفسه کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

میترسم

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ب.ظ

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

من صبورم اما... بی دلیل از قفسه کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

میترسم

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ

من صبورم اما... بی دلیل از قفسه کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

میترسم

·٠•●♥شاهزاده اردیبهشت♥●•٠· پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:13 ب.ظ http://ordibehshti.blogfa.com

من صبورم اما... بی دلیل از قفسه کهنه ی شب میترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

میترسم

(.../h)تنها... پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:57 ب.ظ

این بار تو بگو که ”دوستت دارم”
نترس……….
من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید

(.../h)تنها... پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ

به پشت سر نگاه میکنم
شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد
اما افسوس همه کاسه آب بدست منتظر رفتن من هستن

مرضیه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:18 ب.ظ http://biitafavot.blogfa.com

محرم شد از غم نگاهم گرفت
به سوزانترین اشک، آهم گرفت
شکست در گلو بغض سوزان من
و عطر حسین روح و جانم گرفت
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ب.ظ

وای خواهری نمیدونم چرا عباس کچل زود اومد باید برم اااااییییییییییییش از دست این مردها نمیزارن ب کارمون برسیم

فعلا خدا نگهدار

برو عزیز دلم
آخر هفته خوبی داشته باشی گلم

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ب.ظ

من عاشق تنخته نردم خوب بازی میکنم خیلی خوبه ورق باریهاشم ک معرکه ست

یاد گرفتم رقیبت میشم خواهری شک نکن میبرمت

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می سازد چنین آشفته بازاری

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

چرا خواهری آبرومون بره خو من و تو هم انسانیم دل داریم مگه نه تقصیر ما ک نبوده اون زمان اینترنت نبوده حالا باید جبران کنیم

اوووووون که بهـــــــــــــــــــــــــله
بازیهاشم؟؟؟

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

راهی جز سقوط ندارد برگ پاییزی ؛
وقتی می داند درخت ؛
عشقِ برگِ تازه ای در سر دارد

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ

از یک جایی به بعد فاصله دیگر دور نیست...

درد است، نزدیک است

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ق.ظ

سلام خواهری وای من از 2 و نیم ب بعد اومدم عاخه داشتم تخته نرد بازی میکردم توی اینترنت

عاره دیگه جون واسه ی آدم نمیمونه از دست این شوشوها

عاره هستم عزیرکم

سلام عزیز دلم
خوبی خواهری
وووی که عینهو خودمی منم گاهی بازی های تو لپ تاپو بازی میکنم (کسی نفهمه آبرومون میره)

(.../h)تنها... پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ق.ظ

میــــــشِه تَـــنهایی بــ ــازی کَــرد

میـــشِه تَـــنهایی خـــَندیـد

میــــــشِه تَـــنهایی ســَفَر کـــَرد

ولـــی خـــِیلی ســـَختِه تـــَنهایی...

تـــــَنهایی رو تَـــحـــَمُل کـــــَرد

رهــــــــــا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 ق.ظ http://www.goomenam.blogfa.com

درست است که نمی روی ،
اما از آمدنت هم خبری نیست...

رهــــــــــا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 ق.ظ http://www.goomenam.blogfa.com

در یک آشنایى دوستانه ،
ما با هم دست دادیم…
تو فقط دست دادى و من…
همه چیزم را از دست دادم.

سعید پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ق.ظ http://saeed1368113.blogfa.com

از بزرگی پرسیدند :زندگی چند بخش است؟
گفت :دو بخش، کودکی و پیری...
گفتند :پس جوانی چی؟
گفب :به فدای حسین (ع)!!!


هر سال محرم که میشه دل آدم از هر جنس و قوم و قبیله ای باشه یه غم بزرگی داره اصلا این ماه با همه ماه ها فرق میکند...

همه روز عاشورا غم سنگینی داره به نظر شما دردناک ترین صحنه روز عاشورا چه صحنه ایه ؟؟

همش دردناکه صحنه ای هست که بهش فکر کنی قلبت به درد نیاد

امیر آبیدل(4آتیشه) پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:19 ق.ظ http://empratorastan.blogfa.com

گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........
گفتم:عشق یک ماجراست ، ماجرایی که باید آن را بسازی....
گفتم:عشق درد است ...
گفتم:عشق رفتن است عبور است ، نبودن است...
گفتم: عشق تضاد است....
گفتم:عشق جستجوست ، نرسیدن است......
نداشتن و بخشیدن است....
گفتم:عشق آغاز است , دیر است و سخت است....
گفتم:عشق زندگیست ولی از یه نوع دیگه..

ساناز پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

قلبم این روزها سخت درد میکند !
کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست !

ساناز پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

اون طوری هم که فکر می کنی نیست،

شاید عاشقت بودم روزی...

ولی ببین...

بی تو هم زنده ام،هم زندگی میکنم!

فقط گاهی در این میان یادت...

زهر میکند به کامم این زندگی را.

ساناز پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ق.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

نمی دانم چه مخدری بود در بودنت

که نبودنت را اینگونه

درد میکشم ...؟

ساناز پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ق.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

لحظه دیدار نزدیک است
با میلرزد دلم-دستم
بازمن دیوانه ام-مستم
باز گویی در جهان دیگری هستم.

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:45 ق.ظ

وای خواهری شما دیگه شبها بیدار نمیمونی عاخه هنگامه بیداره

چرا خواهری تا 2 بیدار بودم نبودی
اما صبح 6/5 که پامیشم دیگه بیشتر نمیکشم والا

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:35 ق.ظ

دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم

اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم

با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم

بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ق.ظ

پر از تنهاییم ای کاش بودی
که داره زندگیم از دست میره
یه آهنگی گذاشتم که میدونم
اگه گوشش کنی گریت میگیره
صدام از گریه ی دیشب گرفته
چه بارونی چه احساسی چه حالی
با اشکام باز مهمونی گرفتم
همه چی هست فقط جای تو خالی
دارم دنبال عکسامون میگردم
همونا که لب دریا گرفتیم
اگه ما سهم هم دیگه نبودیم
چرا توی دل هم جا گرفتیم؟
چه معصومانه افتادی تو این عکس
چه لبخند نجیبی رو لباته
تو میخندی و من گریم گرفته
چقدر این خونه تشنه ی صداته
تو یادت رفته وقتی گریه دارم
برای اشکای من شونه باشی
تو یادت رفته باید خونه باشی
باید پیش منه دیوونه باشی

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:24 ق.ظ

گاهی اوقات کافیه مثل پرندگان کوچک ،

از قید اسارتهای نفس درون وبیرون

به زیر سایه بان گسترده عرش الهی پناه ببریم و

روح و دلمان را صفا دهیم

گاهی اوقات کافیه از یک زاویه دیگه به خدا توکل کنیم و

شکرش رو به جا بیاریم ..

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ق.ظ

بگذر شبی به خلوت ِ این همنشین ِ درد
تا شرح ِ آن دهم که غمت با دلم چه کرد

خون می رود نهفته از این زخم ِ اندرون
ماندم خموش و آه ! که فریاد داشت درد

این طُرفه بین که با همه سیل ِ بلا که ریخت
داغ ِ محبت ِ تو به دلها نگشت سرد

من برنخیزم از سر ِ راه ِ وفای تو
از هستی ام اگر چه برانگیختند گَرد

روزی که جان فدا کنم ات باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر ِ مرد

ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند
وان لعل فام خنده زد از جام ِ لاجورد

در کوی او که جز دل ِ بیدار ره نیافت
کی می رسند خانه پرستان ِ خواب گرد

باز آید آن بهار و گل ِ سرخ بشکفد
جندین منال از نفس ِ سرد و روی زرد

خونی که ریخت از دل ِ ما سایه حیف نیست
گر زین میانه آب خورد پیر ِ هم نبرد!

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:12 ق.ظ

نفسی نیست ....
بسته راهش را بغض .....
بی صدا می گریم...
به خودم می خندم ...
اشک در چشمم نیست..
گونه هایم خشک است ...
اشک هم از من بیگانه جداست ...
به خودم میگفتم آن که با من هست تا آخر این قصه خداست...
حال میپرسم اگر هست کجاست؟؟؟؟؟
اگر اینجاست چرا من زغم تنهایی تارم از پودم جداست؟؟
اگر اینجاست چرا گریه خشکم برپاست؟؟؟
اگر اینجاست چرا روز شبم بی فرداست؟؟؟
آری جز خدا هیچ کسی اینجا نیست ...
به ظاهر منو تنها من....
از خودم تنها تر ...
از همه دور و به غصه نزدیک ...
خسته از این قفس تنهای ...
خسته از این روز شب تاریک..

نفسی دیگر نیست
نفسی دیگر نیست

هر روز دیوانه تر از دیروز

و هیچکس نمیداند پشت این دیوانگی و سرخوشی چه
"دردی"
را پنهان کرده ام ...!!

هنگامه پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ق.ظ

تــــو را میخوانم ای همـــــدم

رفیـــق روز تنهـــــــــــایی!

چـــــرا با من نمی مــــــــانی؟

تـــو که شیرین تـــراز جـــانی

همـــه روزم شده یــــــادت

تمـــام حـــرف من حــرفــت

بیـــا تــا ایــن دل تنهـــــــا

شــود با تـــو چــراغــانــی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد