درباره من
دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
روزانهها
همهپیوندها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- بهمن 1401 1
- آبان 1401 1
- فروردین 1401 1
- بهمن 1400 1
- آبان 1400 1
- شهریور 1400 1
- تیر 1400 1
- خرداد 1400 1
- اسفند 1399 1
- بهمن 1399 1
- آبان 1399 1
- مهر 1399 1
- دی 1398 1
- آبان 1398 1
- مهر 1398 1
- شهریور 1398 1
- اردیبهشت 1398 3
- بهمن 1397 1
- آذر 1397 1
- اردیبهشت 1397 1
- آذر 1396 2
- تیر 1396 1
- بهمن 1395 1
- خرداد 1395 1
- اردیبهشت 1395 1
- فروردین 1395 1
- بهمن 1394 2
- دی 1394 2
- آذر 1394 2
- آبان 1394 2
- مهر 1394 3
- شهریور 1394 1
- خرداد 1394 1
- فروردین 1394 1
- بهمن 1393 1
- دی 1393 1
- آذر 1393 1
- آبان 1393 1
- مهر 1393 1
- شهریور 1393 2
- مرداد 1393 1
- تیر 1393 1
- خرداد 1393 1
- اردیبهشت 1393 3
- فروردین 1393 2
- اسفند 1392 2
- بهمن 1392 3
- دی 1392 3
- آذر 1392 3
- آبان 1392 3
- مهر 1392 5
- شهریور 1392 3
- مرداد 1392 3
- تیر 1392 5
- خرداد 1392 5
- اردیبهشت 1392 5
- فروردین 1392 4
- اسفند 1391 7
- بهمن 1391 7
- دی 1391 8
- آذر 1391 16
- آبان 1391 15
- مهر 1391 12
- شهریور 1391 10
- مرداد 1391 14
- تیر 1391 15
- خرداد 1391 15
- اردیبهشت 1391 9
- فروردین 1391 10
- اسفند 1390 7
- بهمن 1390 12
- دی 1390 13
- آذر 1390 19
- آبان 1390 23
- مهر 1390 27
- شهریور 1390 17
- مرداد 1390 31
- تیر 1390 6
شمارش معکوس
شمارش معکوس آغاز می شود...
به روز رفتنت نزدیک میشویم
رفتنی اجباری و طولانی
چقدر غمگینانه و شاد
چه احساس عجیبی
شمارش معکوس آغاز میشود...
نمیدانم این روزهای آخر
این لحظات پایانی با تو بودن را
دلتنگی کنم و اشک بریزم
بیتاب رفتنت شوم
یا بیخیال و خندان
از ثانیه های خاموش آخر
لذت برم
شمارش معکوس آغاز میشود...
ساعت روی دیوار
حریص شکنجه ی من میشود
و نیشخند میزد
این روزهای پایانی را
باز به سراغ این دفتر آمده ام
که گذشته مان را در آن نوشتیم
غم و شادیمان
گلایه هایمان از دنیا و آدمها
قرارهای پنهانی و عاشقانه
و دل سپردن های ممنوعمان
اکنون چه بنویسم؟
که خواب به چشمانم نمی‌اید
که میخواستم همسفر تو باشم
که در نبودت گریه ها خواهم کرد
دل شکسته خواهم شد
بیتابی خواهم کرد
و غریبانه خاموش خواهم شد...
چقدر این حرفها تکراریست
هزاران بار به تو گفته ام
و مهربانانه شنیده ای
و صبورانه وعده ها داده ای
و دلگرمم کرده ای
که چشم برهم زنی
مرا دوباره کنارت خواهی یافت
قلمم را با خود ببر
اگرنه
تلخ خواهم نوشت
شعرهای تنهایی را
این شمارش معکوس
عجب با عجله میگذرد...
سلام وبلاگ زیبایی داری , اگه دوست داشتی به من سر بزن اگه هم با تبادل لینک موافقی لطفا منو با عنوان : عاشقانه های امید مساعد و با آدرس http://omidmosaed.tk لینک کن و به من خبر بده تا منم تورو لینک کنم
راستی شعرایی که تو وب هستش خودم مینویسم , بخون و نظر بده , مرسی
سلام
مرسی از دعوتت
حتمآ میام
الهــــــــــــی آمیـــــــــــــن
غم نویـــس نیستم...
فقط گاه و بیـ ـگاه آب و هوای دل را مکتوب میـ ـکنم....
حال اگر آسمان دل سرخ و کبود و غم گرفتهـ ـست, چـ کنم؟!
غم نویـــس نیستم...
فقط گاه و بیـ ـگاه آب و هوای دل را مکتوب میـ ـکنم....
حال اگر آسمان دل سرخ و کبود و غم گرفتهـ ـست, چـ کنم؟!
غم نویـــس نیستم...
فقط گاه و بیـ ـگاه آب و هوای دل را مکتوب میـ ـکنم....
حال اگر آسمان دل سرخ و کبود و غم گرفتهـ ـست, چـ کنم؟!
غم نویـــس نیستم...
فقط گاه و بیـ ـگاه آب و هوای دل را مکتوب میـ ـکنم....
حال اگر آسمان دل سرخ و کبود و غم گرفتهـ ـست, چـ کنم؟!
غم نویـــس نیستم...
فقط گاه و بیـ ـگاه آب و هوای دل را مکتوب میـ ـکنم....
حال اگر آسمان دل سرخ و کبود و غم گرفتهـ ـست, چـ کنم؟!
این روزهـــآ تَلخ میگُــ ــــذرَد
دَستَمــــــ میلَــــ ـــرزَد از توصیفَشـــــــــ . . .
هَمینــــ بَس کــــ ــــِه
نَفَس کِشیدَنَمـــــ دَر این مَــــرگـــ ـــــ تَدریجــــی
مِثل خُودکُشـ ــــــی استــــــ
بـآ تیــــ ـــغ کُنـــــ ـــد ...[رضایت]
به تنهایی تکیـــه کن
به سایه ای که روزهـــا با تو و
شبها در عمق وجودت ریشه دوانده
به لبخند های تلخی که به آدما میزنی
به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی
به خودت , به خدای خودت تکیه کن
شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد
بنشین ُ بگو
از این ستون تا آن ستون فرج است.
به تنهایی تکیـــه کن
به سایه ای که روزهـــا با تو و
شبها در عمق وجودت ریشه دوانده
به لبخند های تلخی که به آدما میزنی
به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی
به خودت , به خدای خودت تکیه کن
شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد
بنشین ُ بگو
از این ستون تا آن ستون فرج است.
به تنهایی تکیـــه کن
به سایه ای که روزهـــا با تو و
شبها در عمق وجودت ریشه دوانده
به لبخند های تلخی که به آدما میزنی
به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی
به خودت , به خدای خودت تکیه کن
شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد
بنشین ُ بگو
از این ستون تا آن ستون فرج است.
به تنهایی تکیـــه کن
به سایه ای که روزهـــا با تو و
شبها در عمق وجودت ریشه دوانده
به لبخند های تلخی که به آدما میزنی
به نقاب زیبایی که هرروز به صورت می زنی
به خودت , به خدای خودت تکیه کن
شاید بین ستون های این دنیا فاصله "یک عمر" باشد
بنشین ُ بگو
از این ستون تا آن ستون فرج است.
آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن
این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند
آن روزها مال باخته می شدی
و این روز ها دلباخته . . .
• الهی الهی ...
من خیلی دوسستون دارم خاله شادی جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونم ...
منم دوست دارم گل پسر
آهـــــــــای فلانی !
یـــادت باشــد ...
کـــم حوصلـه ســت ..
ظـاهـــرش جـــدیست ..امـا دلـــی دارد کـه مــهربـانـی اش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است !
بــد قـول نــیـست .. امـــا گرفتار است
با او راه بیا....!
خــستـه کـه بــاشـد ..
تــنهـایش بــگــذار ...!
تودار است ..
اما صبر کن خودش بعد حرفهایش رامی گوید !
او تمام دنیای من است ...
مبادا بیازاریش ...
یه آدم هایی هستن که می خندن …
خیلی زیاد هم می خندند
ولی همیشه. . .
حرفهاشون ، غمهاشون ،مشکلاتشون
اینها چیزهایی هست که میریزند توی دلشون
و در دلشون هم کاملا قفل می کنن
و کسی هم داخل دلشون راه نمیدن
تا بفهمه اون تو چه خبره
و شا هیچ وقت درکش نمی کنید
چون…
بلد نیست منت بزاره
تو کافى شاپ
دختره دستشو گذاشته بود رو دست پسره
و آروم لبخند میزدند...
منم این یکى دستمو گذاشتم رو اون یکى دستم
اما اصلأ خنده نداشت
ملت به چه چیزایى میخندنا!!!!!!
والا
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود…
یا علی گفتیم میزو بلند کنیم
اشتباهی عشق آغاز شد !
این میزِ کجاست ماهم بریم بلندش کنیم؟
ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﮑﺠﺎﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭﺩﻭﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺫﺭﺕ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﯾﮏﺭﻭﺯ ﺷﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻫﻮﯾﯽ ﺩﻭﯾﺪ
ﺁﻫﻮﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺲﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ
ﻫﻤﺶﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﯾﮏﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ
ﻫﯿﭽﯽﺩﯾﮕﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺷﯿﺮﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﻣﯿﺨﺮﻩ
هعـــــــــــــــــــــی ...
هوا سرد است و
آتشِ نگاهِ تو روشن ....
چایِ باران
در فنجانِ قهوه ای چشمم
دَم کشیده است...
نترس !
لب های شانه ات را نزدیک تر کن
دردهایم از دهن افتاده است ...
زن جنس عجیبی ست
چشمهایش را که می بندی دید دلش بیشتر ، دلش را که میشکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیرتر …
انگار درست شده تا روی عشق را کم کند
حــوصــله ام بـــرفــی سـت بــا یـک عــالــمه قنـــدیـــل دلتـــنگی از گــوشـه ی دلــــم آویـــــزان !
آهــــای !
کـــافــی ســت کمــی “هــا” کنــید تـــا کــه “آب” شــــوم !
دنـیـا سـه اصـل داره :
1- خـاطـرات
2- غــم
3- عـشـق
بـا اولـی زنـدگـی کـن...
دومـی رو بـه خـاطـر سـومـی تـحمـّـل کـن ...!!
ﻓﺮﻗﯽ ﻧـﻤﯿﮑﻨـﺪ ﺗـــﻮ دل ﺑﺒــﺮی ﯾــــﺎ ﻣــــﻦ دل ﺑﺒـﺎزم
اﮔـﺮ ﺣـﮑﻢ ، ﺣﮑﻢ دل ﻧـﺒﺎﺷـــﺪ
دﯾـــﺮ ﯾــــﺎ زود ﯾـﮏ ﻧﻔـﺮ ﺧــــﻮاﻫــﺪ ﺑﺮﯾــﺪ
مخلص همه ی اونایی که چراغ رفاقتشون همیشه برای ما نفت داره !
کنارپنجره سیگارمیکشید! خسته بودآنقدرخسته ک یادش رفت بعدازآخرین کام بایدسیگاررابه پایین پرت کندنه خودش را...
از سرمای زمستان
نمی‌ترسم،
وقتی به تو
گرم است، دلم.
_________♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥♥
_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥_♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_____♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_______♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
____________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
______________♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
_________________♥♥♥♥♥♥♥♥♥
__________________♥♥♥♥♥♥
___________________♥♥♥♥
___________________♥♥
__________________♥♥
_________________♥
_______________♥
____________♥♥
__________♥♥♥
_________♥♥♥♥
_______♥♥♥♥♥♥♥
_______♥♥♥♥♥♥♥♥
________♥♥♥♥♥♥♥♥
__________♥♥♥♥♥♥♥♥
____________♥♥♥♥♥♥♥
_____________♥♥♥♥♥♥
_____________♥♥♥♥♥
____________♥♥♥♥
_________♥♥♥♥
آپــــــــــــــــــمـــــــ
آپــــــــــــمـــــ
آپــــــــمــــ
بدو بیااااااااااااااا[بوسه]
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█
سلام شادی جون
خوفییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی قالب وبلاگ مو عوض کردم و دیگه راحت تر می تونین نظر بدین
پس خواهشا به پست های قبلیم افتخار بده و نظر بده
منتظرتم دوستم
سلام فرناز جان
خوبم به خوبیت خانومم
مرسی عزیزم الان میام
محصولها را که برداشت میکنند ، بیچاره مترسکها که فراموش میشوند
پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند
شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !
چه کسی بود گفتlovE???
ما نسل مجازی هستیم
نهایت احساساتمان like
است...
ﻋﺎﺩﺕ !......
ﭼﻪ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺨﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥ ﺭﺍﺑﺎﻋﺸﻖ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
ومن چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستاده ام
و همچنان به نرده های
ایستگاه رفته تکیه داده ام
تو زندگیت ؛ به کسی اعتــــماد کن ،
که بهش ایمــــان داری نه احســاس …
ضرب المثل چینی:
؟؟؟
اگر میخواهی برای یک روز معذب باشی مهمانی کن
و اگر می خواهی برای یک سال معذب باشی پرنده نگه دار
و اگر میخواهی مادام العمر معذب باشی زن بگیر ..!
+ سُهیل: شادی چووون؟؟ راس میگه
دیگه داری خیلی میزنی تو سرِ مال ها
یهویی دیدی نتونستم جلو دهنمو نیگه دارم به چارقد به سرِ چادر به کمر لاپورتتو دادما
ترسناک ترین سوال : کی آخرین بار دستشویی رفته...
█████████████████████████
تو خودت بگو !!!
سرزمین نگاهت را روی کدامین گسل بنا نهاده ای ؟ که اینگونه شب و روز دلم در حال لرزیدن است ...
+ براستی آیا خداوند تو را بیشتر از من دوست دارد ؟
یا من خداوند را کمتر از تو ...
"سُهیل"
█████████████████████████
عزیزا کاسه چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
ازان ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم بپایت
(باباطاهر)
ای زمانه من از این گردش تو سیر شدم
بس که آزرده شدم خسته و دلگیر شدم
ای عجل از چه نمیگیری در آغوش مرا
به خیالت که جوانم، به خدا پیر شدم
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻢ:
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﭼﺸﻪ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﺭﺁﺩ
من بچه پرورشگاهی ام بخدا!!!!!!
چقدر کیف میده واسه شما "نظر" گذاشتن ... نمیدونم چرا ...
واقعـــــــــــــــــآ؟؟؟
منم الان میــــــــــــــــــــام
آه، با تو من چه رعنا می شوم
آه، از تو من چه زیبا می شوم
عطر لبخنده خدا می گیرم و
شکل آواز پری ها می شوم
پ همیشه با من باش
گفتم ببخش آبجی کدوم آرایشگا میری...
نمیدونم چرا جفتک انداخت،،، گفت من میرم سلمونی!!!
اصن یه وضی
سخت است برای کسی که آتش گرفته
توضیح بدهی که نباید بِدَوَد
سلام خانوم ...
ــی خوشحالم کردی با نظرتون ...
واقعـــاً خعــــلـــ
قربونتون برم من
سلام آقا
خواهش میکنم
وظیفمون بود
شعرتون بسی زیبا بود
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی
به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی ؟
این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان