دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
وقتی می گویم دوستت دارم،
به دستانم نگاه نکن!
اینکه می گویند...
قلب هر انسانی به اندازۀ مشت خودش است،
حقیقت ندارد!
لااقل وقتی پای عشق در میان باشد،
محبت توی یک مشت جا نمی شود
ببخشای ای عشق!
ببخشای بر من
اگر ارغوان را نفهمیده چیدم
اگر روی لبخند یک بوته آتش گشودم!
اگر سنگ را دیدم اما،
در آیین احساس و آواز گنجشک
نفس های سبزینه را حس نکردم!
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد!
کجا بودم ای عشق؟
چرا روشنی را ندیدم؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر
در شعر من بی طرف ماند؟
چرا در شب یک حضور و حماسه
که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت،
دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟
و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ،
جوشید و پیوست با خون خورشید!
ببخشای ای عشق،
ببخشای بر من
اگر ریشه در خویش بستم،
و ماندم،
و خود را شکستم،
و هرگز نرفتم
که در فرصتی خط شکن باور زندگی را بفهمم،
و هرگز نرفتم
که یک حجله بر پا کنم،
بر سر کوچه ی زندگانی،
و در آب خورشید بنشانم عکس دلم را!
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
در خویش تپیدیم ولی داد فزون شد
بیداد ز دادی که غمخانه ندارد
دیوانه ترین مردم شهرم ، تو کجائی ؟
تا فاش بگویم ، چو تو افسانه ندار
در امتدادِ این دیوارهای بلند
همیشه دریچهای هست
که گاه از پُشتِ پلکِ بستهی آن
میتوان پارهی دوری از آبیِ آن بالا را دید
گفتوگوی غمگینِ رهگذرانِ باران را شنید
عطرِ عجیب سوسن و ستاره را بویید
و بعد با اندکی تحمل
باز به امیدِ روز بزرگِ ترانه و دریا نشست.
میگویند این راز را
تنها پرندگانِ قفسهای کهنه میفهمند.
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت
نکنه غصه بخوری تو «تنها» نیستی
تو کوله بارت «عشق» می ذارم که بگذری
«قلب» می ذارم که جا بدی
«اشک» می دم که همراهیت کنه
و «مرگ» که بدونی برمی گردی پیش خودم
۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•✿✿ ღ☆* ورود آزاد✿✿ღ☆*•.¸¸.*´`*•.*•.¸¸.•*
*´✿✿http://noentery92.blogfa.com/✿✿
[گل]
.❀
..❀❀
....❀❀❀
.....❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ
♥♥♥..اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...♥♥♥
ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ
۞*[گل] سلام دوست عزیز[گل]از حضور گرمت و مطالب زیبا و گرانقدری که دادید ممنونم
۞*امیـــدوارم در تمـام مـراحـل زنـدگـی موفق و موئد باشید
۞* رسول خدا (ص) : سه صفت است که در هر که باشد به خودش باز می گردد . 1- مکر وحیله کردن با مردم 2- ظلم و ستم به مردم 3- پیمان شکنی . نهج الفصاحه صفحه 268
۞* مولا علی (ع) : هرکه میخواهد بداند مقامش نزد خدا چگونه است به بیند مقام خدا هنگام گناه در نظر او چگونه است؟ اگر خدا در نظرش عظمت دارد و گناه را به احترام فرمان او ترک میکند او هم نزد خدا مقامی دارد.
۞* حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤ من گناهى کند و پس بیست سال بیادش آید و از خدا راجع بآن گناه آمرزش خواهد و خداوند برایش بیامرزد، و هر آینه (خداوند) بیادش اندازد تا برایش بیامرزد، و همانا کافر گناهى کند و همان ساعت آنرا فراموش کند. اصول کافى جلد 4
............❀❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
.....❀❀❀❀
....❀❀❀
..❀❀
.❀
[گل]
۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•✿✿ ღ☆* ورود آزاد✿✿ღ☆*•.¸¸.*´`*•.*•.¸¸.•*
*´✿✿http://noentery92.blogfa.com/✿✿
به تو از تو می نویسم
به تو ای همیشه در یاد
ای همیشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت
سایه سار قفسم بود
زیر رگبار مصیبت
بی کسی تنها کسم بود
عشق یعنی :
وقتی نیستش به یادشی و می خوای باهاش باشی
وقتی باهاشی همش می خوای نگاش کنی
وقتی نگاش میکنی دوست داری از ته قلب شاد باشه
و وقتی داری نگاش میکنی و میفهمی از ته قلب خوشحاله عاشق تر شی . . .
این شادی خانومه مارو بالا غیرتاْ ، همیشه ی همیشه، خوش و خُرّم و خوشحال و سرزنده و پایدار و قوی و ناناسی و مامانی و ... "شادی جون؟ برسون! کلمه برسون" و خیلی خیلی چیزای خوب و خوشتل و موشتل قرار بده "در آغوش همسر و بچه های مهربونش" الهی آمین.
مرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی سهیلم از این دعای قشنگو دلنشینت
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین
زمان به
طلوع خورشید است
پس همیشه امید داشته باش ...
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
آرامشم را چه آسان فروختم
به مفت
تاوانش
همین درد جان کاهی است که
قلبم را میفشارد
وسرم را
وبارانی که ازچشمانم می بارد
تاشاید
بشوید روح زخم خورده از*دوست*را
دلتنگ یعنی :
روبروی دریا ایستاده باشی و
خاطره ی یک خیابان خفه ات کند.
وقتی می گویم دوستت دارم،
به دستانم نگاه نکن!
اینکه می گویند...
قلب هر انسانی به اندازۀ مشت خودش است،
حقیقت ندارد!
لااقل وقتی پای عشق در میان باشد،
محبت توی یک مشت جا نمی شود
ببخشای ای عشق!
ببخشای بر من
اگر ارغوان را نفهمیده چیدم
اگر روی لبخند یک بوته آتش گشودم!
اگر سنگ را دیدم اما،
در آیین احساس و آواز گنجشک
نفس های سبزینه را حس نکردم!
اگر ماشه را دیدم اما
هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد!
کجا بودم ای عشق؟
چرا روشنی را ندیدم؟
چرا روشنی بود و من لال بودم؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر
در شعر من بی طرف ماند؟
چرا در شب یک حضور و حماسه
که مردی به اندازه ی آسمان گسترش یافت،
دل کودکی را ندیدم که از شاخه افتاد؟
و چشم زنی را که در حجله ی هق هقی تلخ،
جوشید و پیوست با خون خورشید!
ببخشای ای عشق،
ببخشای بر من
اگر ریشه در خویش بستم،
و ماندم،
و خود را شکستم،
و هرگز نرفتم
که در فرصتی خط شکن باور زندگی را بفهمم،
و هرگز نرفتم
که یک حجله بر پا کنم،
بر سر کوچه ی زندگانی،
و در آب خورشید بنشانم عکس دلم را!
تو را دیدم ای عشق،
و دیگر زمین آسمانی ست!
و شایسته این نیست
که در بهت بیهودگی ها بمانم!
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
در خویش تپیدیم ولی داد فزون شد
بیداد ز دادی که غمخانه ندارد
دیوانه ترین مردم شهرم ، تو کجائی ؟
تا فاش بگویم ، چو تو افسانه ندار
در امتدادِ این دیوارهای بلند
همیشه دریچهای هست
که گاه از پُشتِ پلکِ بستهی آن
میتوان پارهی دوری از آبیِ آن بالا را دید
گفتوگوی غمگینِ رهگذرانِ باران را شنید
عطرِ عجیب سوسن و ستاره را بویید
و بعد با اندکی تحمل
باز به امیدِ روز بزرگِ ترانه و دریا نشست.
میگویند این راز را
تنها پرندگانِ قفسهای کهنه میفهمند.
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت
نکنه غصه بخوری تو «تنها» نیستی
تو کوله بارت «عشق» می ذارم که بگذری
«قلب» می ذارم که جا بدی
«اشک» می دم که همراهیت کنه
و «مرگ» که بدونی برمی گردی پیش خودم
سلام شادی جونم
شاید منو یادت نیاد من مرضیه پرواز هستم میشه یه لطفی کنی بیای وبم پسته جدیدم خیلی مهمه
سلام عزیزم
مگه میشه یادم نیاد خانومی
چند بار اومدم وبت ولی گفته بودی قسمت نظر دهیت اکی شد خبر میدی
منتظر خبرت بودم گلم
♥ زیر باران قدم زدم امشب......... خوب بود ♥
♥ کمی مرطوب .... کمی دلگیر....... خوب بود ♥
♥ زیر باران نفس کشیدم در دل شب... خوب بود ♥
♥ نفس کشیدن کنار نفسهای شب...... خوب بود ♥
♥ منی که می هراسم از شب و سکوت... خوب بود ♥
♥ در دل شب ..صدای فریاد آسمان شنیدن...خوب بود ♥
بـَـرای دُخـتـُـرمــ ، ـآرزویِ خـُـوشـبـَخـتـ ـی مـیـکـنمـ .. !!
مـآدرمـ هَمـ بـَـرای مـَنـ ـآرزوی خـُوشبـَـخـ ـی کـردهـ بــود .. !!
وَ مــآدرَش هَمـ بـرای مــآدَرمــ .. !!
نـآ امیــد نیستـمـ ..
یـکـ روز عـآقـبَـتــ ،،
دُخـتـری از نسـلِ مــآ خوشبخـتـ خــواهـد شـُـد .. [گل]
بـَـرای دُخـتـُـرمــ ، ـآرزویِ خـُـوشـبـَخـتـ ـی مـیـکـنمـ .. !!
مـآدرمـ هَمـ بـَـرای مـَنـ ـآرزوی خـُوشبـَـخـ ـی کـردهـ بــود .. !!
وَ مــآدرَش هَمـ بـرای مــآدَرمــ .. !!
نـآ امیــد نیستـمـ ..
یـکـ روز عـآقـبَـتــ ،،
دُخـتـری از نسـلِ مــآ خوشبخـتـ خــواهـد شـُـد .. [گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام تولد پسر
سیما خانم مدیر
وبلاگ دل نوشته
است. با حضور
خود وبلاگ من
و ایشان را
عطرآگین کنید!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام عمو
چشم
هوای دو نفره
نه ابــــر می خواهد ،نه باران ،نه یک بعدازظهر پاییزی
کــــافیستــ حواسمان بهم باشد ...
همیـــــن …
تنها باران است که گاهی ،
در اوج تنهایی من ،
در آن لحظه که هیچ کس نیست ،
با من از تو می گوید...
ولی درد من از این است که
دیریست باران نمی بارد!!!
۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•✿✿ ღ☆* ورود آزاد✿✿ღ☆*•.¸¸.*´`*•.*•.¸¸.•*
*´✿✿http://noentery92.blogfa.com/✿✿
[گل]
.❀
..❀❀
....❀❀❀
.....❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
............❀❀❀❀❀❀❀
ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ
♥♥♥..اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...♥♥♥
ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ
۞*[گل] سلام دوست عزیز[گل]از حضور گرمت و مطالب زیبا و گرانقدری که دادید ممنونم
۞*امیـــدوارم در تمـام مـراحـل زنـدگـی موفق و موئد باشید
۞* رسول خدا (ص) : سه صفت است که در هر که باشد به خودش باز می گردد . 1- مکر وحیله کردن با مردم 2- ظلم و ستم به مردم 3- پیمان شکنی . نهج الفصاحه صفحه 268
۞* مولا علی (ع) : هرکه میخواهد بداند مقامش نزد خدا چگونه است به بیند مقام خدا هنگام گناه در نظر او چگونه است؟ اگر خدا در نظرش عظمت دارد و گناه را به احترام فرمان او ترک میکند او هم نزد خدا مقامی دارد.
۞* حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤ من گناهى کند و پس بیست سال بیادش آید و از خدا راجع بآن گناه آمرزش خواهد و خداوند برایش بیامرزد، و هر آینه (خداوند) بیادش اندازد تا برایش بیامرزد، و همانا کافر گناهى کند و همان ساعت آنرا فراموش کند. اصول کافى جلد 4
............❀❀❀❀❀❀❀
..........❀❀❀❀❀❀❀
........❀❀❀❀❀❀
......❀❀❀❀❀
.....❀❀❀❀
....❀❀❀
..❀❀
.❀
[گل]
۞*•.¸¸.•*´`*•.¸¸.•*´`*•✿✿ ღ☆* ورود آزاد✿✿ღ☆*•.¸¸.*´`*•.*•.¸¸.•*
*´✿✿http://noentery92.blogfa.com/✿✿
به تو از تو می نویسم
به تو ای همیشه در یاد
ای همیشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت
سایه سار قفسم بود
زیر رگبار مصیبت
بی کسی تنها کسم بود
عشق یعنی :
وقتی نیستش به یادشی و می خوای باهاش باشی
وقتی باهاشی همش می خوای نگاش کنی
وقتی نگاش میکنی دوست داری از ته قلب شاد باشه
و وقتی داری نگاش میکنی و میفهمی از ته قلب خوشحاله عاشق تر شی . . .
.
ای جان ای جان..
آخه ببین خداااااااااااااااا
این شادی خانومه مارو بالا غیرتاْ ، همیشه ی همیشه، خوش و خُرّم و خوشحال و سرزنده و پایدار و قوی و ناناسی و مامانی و ... "شادی جون؟ برسون! کلمه برسون" و خیلی خیلی چیزای خوب و خوشتل و موشتل قرار بده "در آغوش همسر و بچه های مهربونش" الهی آمین.
مرســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی سهیلم از این دعای قشنگو دلنشینت
در حسرت آغوش تو هستم ، بغلم کن / از عطر بر و روی تو مستم ، بغلم کن
کی گفته که قراره دور از تو بمونم / من با احدی عهدنبستم ، بغلم کن . . .
گرمایی بوده ام همیشه اما بین خودمان بماند
سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .
عقل تا تدبیر و اندیشه کند
رفته باشد عشق تا هفتم سما
عقل تا جوید شتر از بهر حج
رفته باشد عشق بر کوه صفا . . .
(ویکتور هوگو)
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین
زمان به
طلوع خورشید است
پس همیشه امید داشته باش ...
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
“تو” تنها یکیست آن هم تویی
من دیگران را “شما” خطاب می کنم . . .
میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت
که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم
وقتی کنارم نیستی
همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت ، کنارم است . . .
عجب متنی قشنگی شادی جون عکسشم معرکه خیلی زیبا وپر معنی به وصف حالتم خیلی نزدیکه خیلی خوشم اومد
مرسی عزیز دلم
خوشحالم خوشت اومده
آره والا راست میگی
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
عشق یعنی:
وقتی ازت سوال کردن
چه نسبتی باهاش داری؟
سرت بگیری بالاو شجاعانه یگی
"عشقمه" میفهمی؟
ازینــ پســـ تنها آرامــ میدومــ در زیر بارانــــ...
حتی به درخاست چتر همــ جواب رد میدهمــ...
میخواهمـــ تنهاییمـــ را به رخ ایـــنــ هوای ۲نفره بکشمـــ...
بارانــــــ نبار..
من نه چتر دارم ...نه یار...
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘
سلام و عرض ادب بانوی مهربان و پُر احساس..
یعنی این نوشته ـتون بانو، دل ما رو بُرد بخدا..
من موندم، چطور هنوز کسی ، دل شما رو نمیبره !
والا بخدا..
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘
خیلی خانومی ؛ ممنونم از اینکه، "وجود داری".
سلام سهیل جان
ممنونم گل پسر
من خودمم موندم جونِ شادی !!!
آخــه چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا....
نَفَسِ نُو
عطر ِ خوش ِ دست ِ مهربان ِ تو
بر روی ِ دوش ِ خستهی ِ خیال ِ من
چه میکند ؟
هنوز هم میخواهی دلت را ببرم ؟!
"سُهیل"
قـِـقـــقـــقـــقــــقــــقــــقـــــقـــــ
خیلی قشنگ بود سهیلی
یه وقتایی یه حسایی به وجود میاد که خاصه
نمیدونم چجوری به وجود میاد
اما خاص بودن این حس باعث میشه
زندگیتو دنیات عوض شه دلتو میلرزونه
یه جورایی دیوونت میکنه
همش حس میکنی یه چیزی کمه
چی میشه اگه یه سری اتفاقا بیفته
چی میشه که دل به دل همیشه راه داشته باشه
چی میشه بفهمم چجوریاس ...
یه وقتایی یه حسایی به وجود میاد که خاصه
نمیدونم چجوری به وجود میاد
اما خاص بودن این حس باعث میشه
زندگیتو دنیات عوض شه دلتو میلرزونه
یه جورایی دیوونت میکنه
همش حس میکنی یه چیزی کمه
چی میشه اگه یه سری اتفاقا بیفته
چی میشه که دل به دل همیشه راه داشته باشه
چی میشه بفهمم چجوریاس ...
یه وقتایی یه حسایی به وجود میاد که خاصه
نمیدونم چجوری به وجود میاد
اما خاص بودن این حس باعث میشه
زندگیتو دنیات عوض شه دلتو میلرزونه
یه جورایی دیوونت میکنه
همش حس میکنی یه چیزی کمه
چی میشه اگه یه سری اتفاقا بیفته
چی میشه که دل به دل همیشه راه داشته باشه
چی میشه بفهمم چجوریاس ...
یه وقتایی یه حسایی به وجود میاد که خاصه
نمیدونم چجوری به وجود میاد
اما خاص بودن این حس باعث میشه
زندگیتو دنیات عوض شه دلتو میلرزونه
یه جورایی دیوونت میکنه
همش حس میکنی یه چیزی کمه
چی میشه اگه یه سری اتفاقا بیفته
چی میشه که دل به دل همیشه راه داشته باشه
چی میشه بفهمم چجوریاس ...
یه وقتایی یه حسایی به وجود میاد که خاصه
نمیدونم چجوری به وجود میاد
اما خاص بودن این حس باعث میشه
زندگیتو دنیات عوض شه دلتو میلرزونه
یه جورایی دیوونت میکنه
همش حس میکنی یه چیزی کمه
چی میشه اگه یه سری اتفاقا بیفته
چی میشه که دل به دل همیشه راه داشته باشه
چی میشه بفهمم چجوریاس ...
روزگاری دیده در دیدار یاری داشتیم
بودن و دیدار او را دائمی پنداشتیم
غرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر
ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیم
روز تلخ غربت و ایام سنگین فراق
آمد و ما بی خبر افکار باطل داشتیم
چون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم
باز هم آخر رسیدیم و عجب گل کاشتیم
قصه ها تکرار و تکرارند اما ای دریغ
دل چه غافل بود و او را عاقلی پنداشتیم
روزگاری دیده در دیدار یاری داشتیم
بودن و دیدار او را دائمی پنداشتیم
غرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر
ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیم
روز تلخ غربت و ایام سنگین فراق
آمد و ما بی خبر افکار باطل داشتیم
چون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم
باز هم آخر رسیدیم و عجب گل کاشتیم
قصه ها تکرار و تکرارند اما ای دریغ
دل چه غافل بود و او را عاقلی پنداشتیم
روزگاری دیده در دیدار یاری داشتیم
بودن و دیدار او را دائمی پنداشتیم
غرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر
ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیم
روز تلخ غربت و ایام سنگین فراق
آمد و ما بی خبر افکار باطل داشتیم
چون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم
باز هم آخر رسیدیم و عجب گل کاشتیم
قصه ها تکرار و تکرارند اما ای دریغ
دل چه غافل بود و او را عاقلی پنداشتیم
روزگاری دیده در دیدار یاری داشتیم
بودن و دیدار او را دائمی پنداشتیم
غرق شادی ها شدیم و غافل از ایام هجر
ای دریغا فصل گندم بود و ما جو کاشتیم
روز تلخ غربت و ایام سنگین فراق
آمد و ما بی خبر افکار باطل داشتیم
چون به تنهایی رسیدیم درد را باور شدیم
باز هم آخر رسیدیم و عجب گل کاشتیم
قصه ها تکرار و تکرارند اما ای دریغ
دل چه غافل بود و او را عاقلی پنداشتیم
ممنونم
خواهــــــــــــش
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
آرامشم را چه آسان فروختم
به مفت
تاوانش
همین درد جان کاهی است که
قلبم را میفشارد
وسرم را
وبارانی که ازچشمانم می بارد
تاشاید
بشوید روح زخم خورده از*دوست*را
عاشقی یعنی چند بار استخاره کنی و بد بیاد ,باز بگی استخاره اینطوری نیست اشتباه استخاره میکنم حتما!…
برای من که کبوتری ام عاشق و سرگردان؛
بیا و بام شو
اصلا بیا و دام شو…
در دلم ارزوئ امدنت میمیرد
رفته ای اینک،اما آیا
باز بر می گردی؟
چه تمنای محال
خنده ام می گیرد!!!
به عمل شکستی و به دل بستی کدامین عشق؟
نگو که ان ** خدا خدا میگفت کلاه بر سر میکرد