دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

سراب







حکایت آن تشنه را شنیده ای که در بیابان، راه گم کرده بود و در دور دست

گویی آبی روان می دید، اما هر چه پیشتر می رفت،نمی یافتش؟

قصه ی عشق امروز،همان آب روان در دور دستهاست و ما نیز همان گم

کرده راه در بیابان، که تشنه ی جرعه ایم تا کویر کاممان را سیراب سازیم!

چه پندار بیهوده ایست سیراب شدن از سراب!؟








نظرات 3 + ارسال نظر
مائده چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:06 ق.ظ http://Asheghaaaneha.blogfa.com

سلام وبت خیلی قشنگه ب منم سر بزن....

سلام
ممنونم مائده جون
به روی چشم

فاطی سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

سلام گلم واقعا حتما اینطوری که میگی باهات موافقم

ممنونم نانازم

حامد دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ http://bavelayat.blogsky.com/

سلام
ممنون از کامنتتون
طاعات و عباداتتون قبول باشه
التماس دعا

تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد