دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

تولدت مبارک

        





روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

بهت میگم

.

.

.

. تولدت مبارک



                                               




نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام گلم منم تولد این کسی که نمی دونم کیه رو تبریک می گم ولی گلم بروپی عبادتت اینکارا فایدهای نداره برو یکم سخنرانی گوش بده !!!....بلکه آ خر عاقبتت خوب شه اگه گفتی شبیه کی حرف زدم می خواستم یادی از ........ عزیزت بکنم

دقیقاُ مثلِ خودش گفتی
حالا چرا اسم تو ننوشتی؟ترسیدی؟
می خوای برم نظرتو بخونم واسش؟
فدات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد