دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
ایـטּ روزهآیمـ بهـ تظآهُر مے گذرد... تظآهُر به بے تفاوتے، تظآهُر به بے خیـــــالے، بهـ شآدے، بهـ اینکه دیگــــر هیچ چیز مُهمـ نیست... امآ . . . چهـ سخت مے کاهَد از جآنمـــ ایـטּ "نَمآیش"
وقتی از مادر متولد شدم ... صدایی در گوشم طنین انداخت که بعد از این با تو خواهم بود به او گفتم: کیستی؟ گفت: غم فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد ولی بعدها فهمیدم که من عروسکی هستم در دستان غم
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
چه مغرورانه اشک ریختیم ... چه مغرورانه سکوت کردیم ... چه مغرورانه التماس کردیم ... چه مغرورانه از هم گریختیم ... غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند ... هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم و هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم .
آرزو دارم که قشنگترین گل سرخ دنیا را بچینم و بر برگ های آن قطره ایی از خون خود را بچکانم و آن را به محبوبم هدیه کنم تا زمانی که گل را می بوید نفسش خون مرا گرم کند .
یاد داشته باش هر گاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش بر گها را احساس کردی و هر گاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی . برای یک بار در گوشه ای از ذهن خود ، نه به زبان بلکه از ته قلب نازنینت بگو: یادت به خیر
هر موقع خواستی از کسی جدا بشی ، یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار ، شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینه که منتظرت بمونه .
گـآه مے تــواטּ تمـآمـِ زندگـے را
دَر آغوش گِـرفتـــ ...
اگـَر تَمـآمـِ زنــدگیَت "یکـ نَفـَـر" بـآشـَد
بـآید کسے رآ پـیدآ کـُنم
کـِﮧ دوستَم دآشتـﮧ بـآشد !
آنقَدر کـِﮧ یکے از ایـטּ شـَب هـآے لـَعنتے
آغوشَش رآ برآے مَـטּ و یک دُنیـآ خـَستگے ام
بـُگشـآید...
هیـچ نـَگوید !
هیـچ نـَپُـرسد ....
فـَقط مـَرآ در آغـوش بگیرَد ...
بـَعد هـَمآنجـآ بمیرم .
انـבوه ڪــہ از حــב بــگــذرב
جــایــش را مـےבهــد بــہ یــڪـ بــےاعتنــایــے مــزمــלּ
دیــگــر مـهــم نـیــωـــت
بــوבלּ یــا نـبــوבלּ ...
בوωـــت בاشـتــלּ یـــا نـداشتـלּ ...
בیـگــر حـωـــے تـو را بـــہ احـωــــاس ڪـرבלּ نمــے ڪـشــانــد ...
בر آن لحظـــــہ فـقــط בر ωــڪـــوت غــرق می شــوے
و فـقـط نـگــاه مـیـڪـنــے
نـگــــــــــاه !
فلــسـفه نـبــــاف شاعـــر!
چـــه مـمــکن - چـــه محــال
چه جبـــر - چـه اختـــیار
چه هـــر کـــوفـــت دیگــــری...؛
او
رفـــته اســـت دیــــگر!
زمـآنــے {شعـر} مـےگـفتـَمـ
بـَرــآے غـٌربـَتــ بـآرـــآטּ
وَلــے פـآلــآ פֿـوבمـ تنهـآتـَرمــ
تـنهــآتـَر اَز بـآرــــآטּ . . .!!
که دیـگَر هیـــچ وَعدهـ بـــــی سَراَنجـــــامــــــی
خوابــــ و خِیــالـــ آرزوهـــایَمـ را آشفـــته نمی کنـــد
حالـــا یــــاد گرفتـــــَمـ کـــ ه فراموشـــــــی دَوای دَردِ
هَـــــمه یِ نَداشــــتَــــــن ها و نَخواســـتَـــــن ها و نَیــــــامـَـــدَن هاســـــتــــ
یــــاد گرفـــتــَمــ کــ ه از هیـــــــــــچ لَبــخَــنـــــــــــــدی
که دیـگَر هیـــچ وَعدهـ بـــــی سَراَنجـــــامــــــی
خوابــــ و خِیــالـــ آرزوهـــایَمـ را آشفـــته نمی کنـــد
حالـــا یــــاد گرفتـــــَمـ کـــ ه فراموشـــــــی دَوای دَردِ
هَـــــمه یِ نَداشــــتَــــــن ها و نَخواســـتَـــــن ها و نَیــــــامـَـــدَن هاســـــتــــ
یــــاد گرفـــتــَمــ کــ ه از هیـــــــــــچ لَبــخَــنـــــــــــــدی
که دیـگَر هیـــچ وَعدهـ بـــــی سَراَنجـــــامــــــی
خوابــــ و خِیــالـــ آرزوهـــایَمـ را آشفـــته نمی کنـــد
حالـــا یــــاد گرفتـــــَمـ کـــ ه فراموشـــــــی دَوای دَردِ
هَـــــمه یِ نَداشــــتَــــــن ها و نَخواســـتَـــــن ها و نَیــــــامـَـــدَن هاســـــتــــ
یــــاد گرفـــتــَمــ کــ ه از هیـــــــــــچ لَبــخَــنـــــــــــــدی
ایـטּ روزهآیمـ بهـ تظآهُر مے گذرد...
تظآهُر به بے تفاوتے،
تظآهُر به بے خیـــــالے،
بهـ شآدے،
بهـ اینکه دیگــــر هیچ چیز مُهمـ نیست...
امآ . . .
چهـ سخت مے کاهَد از جآنمـــ ایـטּ "نَمآیش"
قشنگ بود اپت
خوشحالم خوشت اومده
گذَشته هآے مَـטּ گذَشتــــ
نــــه بهتَر اَ ὤتــ بگویَمـــ בرگذَشتـــ
برآیشــ روزهآے زیآבے سوگوآریــــ کرבمـــ
سکوتــــــ کرבمـــ
خــ ـآطرآتمـ ــ رآ مرور کرבمـــ
اے کآشـ هآے زیآבے گفتمـ ــ
פـــسرتــــ هآے زیآבے خــ ـورבمـ ــ
ولے בیگر بســـ اَســتـ ــ
مَـטּ بهــ آرزو هآے شـیـریـטּــم مے اَنـ ـבیشمــ ــ
مَـטּ بهــ شروعـــے نـפּ مے انـ ـבیشمـ ـ
گذَشته هآے مَـטּ گذَشتــــ
نــــه بهتَر اَ ὤتــ بگویَمـــ בرگذَشتـــ
برآیشــ روزهآے زیآבے سوگوآریــــ کرבمـــ
سکوتــــــ کرבمـــ
خــ ـآطرآتمـ ــ رآ مرور کرבمـــ
اے کآشـ هآے زیآבے گفتمـ ــ
פـــسرتــــ هآے زیآבے خــ ـورבمـ ــ
ولے בیگر بســـ اَســتـ ــ
مَـטּ بهــ آرزو هآے شـیـریـטּــم مے اَنـ ـבیشمــ ــ
مَـטּ بهــ شروعـــے نـפּ مے انـ ـבیشمـ ـ
وقتی از مادر متولد شدم ... صدایی در گوشم طنین انداخت
که بعد از این با تو خواهم بود
به او گفتم: کیستی؟ گفت: غم
فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد
ولی بعدها فهمیدم که من عروسکی هستم در دستان غم
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی را دارد باعث ریختن اشکهای تو نمی شود .
_______________________________________________________
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی
می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی
گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد
گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
هر روز پسرکی فقیر برای سیر کردن قلبش سر کوچه ای به گدایی نگاهی می نشست و دختری نجیب برای دفع هفتاد بلا صدقه ای می انداخت در کاسه ی چشمانش .
در گذری از شهر عشق رسمی این چنین دیدم ، مجنون ها به دار آویخته شده بودند و لیلی ها به چهارپایه های زیر پای آنها لگد می زدند .
میخواهم آنقدر پیر شوم تا مرا نشناسی . آن روز شاید به درد دل پیرمردی گوش دهی .
چه مغرورانه اشک ریختیم ... چه مغرورانه سکوت کردیم ... چه مغرورانه التماس کردیم ... چه مغرورانه از هم گریختیم ... غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند ... هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم و هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم .
شبی غم با دل من گفتگو کرد مرا با چشمهایت روبرو کرد
دلم می گفت هرگزعاشقت نیست ولی دست دلم را گریه روکرد
بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردای قوی . بزرگ شدیم دخترا عاشق مردای قوی شدن و پسرا عاشق عروسک .
ای کاش می دانستم چیست؟
آنچه از چشم تو
تا عمقِ وجودم جاریست
آرزو دارم که قشنگترین گل سرخ دنیا را بچینم و بر برگ های آن قطره ایی از خون خود را بچکانم و آن را به محبوبم هدیه کنم تا زمانی که گل را می بوید نفسش خون مرا گرم کند .
کنم هر شب دعایی که ز دلم بیرون رود مهرت
ولی ...
آهسته گویم الهی بی اثر باشد
وقتی گفتم: دوستت دارم ، گفتی: چی؟ بلندتر ، نمی شنوم . حالا که میگم ازت متنفرم میگی خب بابا ، حالا چرا داد می زنی .
همیشه کسی رو برای دوستی انتخاب کن که اونقدر دلش بزرگ باشه که نخوای برای جا شدن تو دلش خودت رو کوچیک کنی .
خدایا اگر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزو ها می رسیدی پشیمان می شدی از اینکه عشق را آفریدی
یاد داشته باش هر گاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش بر گها را احساس کردی و هر گاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی . برای یک بار در گوشه ای از ذهن خود ، نه به زبان بلکه از ته قلب نازنینت بگو: یادت به خیر
هر موقع خواستی از کسی جدا بشی ، یادت نره بهترین راه اینه که بهش بگی برای همیشه خدانگهدار ، شاید طرف مقابلت ناراحت بشه و قلبش بشکنه ولی بهتر از اینه که منتظرت بمونه .
اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است غمی نیست ، همین انتظار رسیدن شب برایم کافی است