دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
جـاذبـه ی سـیـب ،آدم را بـه زمـیـن زد... جـاذبـه ی زمـیـن،سـیـب را... فـرقـی نـمـیـکـنـد؛ سـقـوط! سـرنـوشـتِ دل دادن بـه هـر جـاذبـه ای غـیـر از خـداسـت... بـه جـاذبـه ای مـی انـدیـشـم کـه پـروازم مـیـدهـد: خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...
[ بدون نام ]
جمعه 30 فروردینماه سال 1392 ساعت 11:52 ق.ظ
میخواهی بروی برو… فقط مرا دفن کن… من در گور نبودنت آرام میخوابم… تو به یکباره انبوهی از خاک را بر قبرم بریز… این مشت مشت خاک ریختنت خسته ات میکند! میدانی که…؟!! من تابِ دیدنِ خستگی هایت را ندارم…
نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی.. به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه که گذشت… غصه هم می گذرد، آنجایی که فقط خاطره ها می ماند… لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان.
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی! فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری! تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی با من نجنگ ، من دوست دارم . . .
مینویسم نامه و روزی ازاینجامیروم باخیال او ولی تنهای تنها میروم درجوابم شایداوحتی نگویید کیستی؟ شایداوحتی بگویید لایق من نیستی مینویسم من که عمری باخیالت زیستم گاهی ازمن یادکن حالا که من هم نیستم.
آرامش این روزهایم
مدیون انتظاریست که دیگر از کسی ندارم ...
می شنوی ؟ دیگر صدای نفسم نمی آید ، به دار کشیده مرا بغض نبودنت !
چند روزیست مدادرنگی هایم تکلیف خود را نمیدانند...
اسمان را کبود میکشند ...
برگ هارا زرد...
چراغ های شهر را خاموش...
و دنیارا ...
سیاهی مطلق
بـآز آمــבمــ..
بـﮧ جـآیــے ڪـﮧ تعلـقــ בآرمــ..
بـﮧ یـڪ اتـآقــ سیـآه ، پـر از פـرفـ ـهـآے לּــآگفتــﮧ
פֿـلـوتــ مـלּ و سیــگـ ـــآرمــ...
בوبـآره مـےלּـویسمــ از פـرفـ ـهـآیــے ڪـﮧ وآهمـﮧ בآرمــ..
یـڪ בلــ پـر از رویـآـهـآے وآهـــے..
ایـלּ بـآر تـלּـهــآتــر از همیـشــﮧ
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
” کجایـی” ...؟
گاهی آنقدر بد می شکنم
که
جز بیرون انداختنم
راه دیگری نیست..
دل درد گــرفـتـه ام
از بـس فـنــجـان هـای قــهوه را سـر کـشــیده ام،
و تـــو...
ته هـیـچـــــکدام نـبــودی
چِـرآ هـَـــــمه میــــــ گُــویَنــــد:
چونــــــــــ میگُــذَرد غَمـــــی نیستـــــــ!!
چِـرآ هیچــکَســــ نِمیـــ گُـــویــد:
تآ بُگــــذَرد دَردِ کَمـیـــــــــ نیـستــــــــــ..
آدم باید یکیو داشته باشه ........ فقط یکی ......
که وقتی ازت میپرسه : خوبی ؟؟؟
و تو با دل پر درد ولی برای خشنودیش میگی : ممنون ....
محکم بغلت کنه و بگه .....
من اگه تو رو نشناسم باید بمیرم ....
مهم اینه که من و تو همدیگه رو داریم .....
بی خیال ....... درست میشه .....
ای کاش یکیو داشتم !!
.
چه تقدیر بدیست !
من اینجا بی تو می سازم و تو، آنجا با او می سازی…
.
چه تقدیر بدیست !
من اینجا بی تو می سازم و تو، آنجا با او می سازی…
گفتند :
به اندازه ی گلیم هایتان
و به اندازه ی دهان هایتان
اما . . .
حرفی از وسعت آرزو هایمان نزدند
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم و سکوت کردم و سکوت کردم ،
اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم چیزى رو از قلم ننداختم !
.
کاش می شد
دنیا را
تا کرد و گوشه ای گذاشت ،
مثل جانماز مادر !
پـــرنــدهای..
مـــیـانِ چــشمهـایـت..
خـــوابِ “عــاشـق شــدن” مـیدیـــد !
پـلک زدی..
بـــرایِ “همــیـشه” پـــــریــــد !
قطره های اشک بی قراری نوازشگر گونه هایم است .
چه کنم که اشک قشنگ ترین بهانه است برای گفتن از بی تو
بودن ، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت
`با`هیچ `با`ر`ا`نی` `رد` `پا`یت `از`کو`چه` `ها`ى` قلبم` پاک` `نمیشود`
برگ در انتهای زوال میافتد و میوه در انتهای کمال،
بنگر که چگونه میافتی چون برگی زرد یا سیبی سرخ؟
ای ثانیه ها مرا تب آلود کنید / سرتاسر خانه را پر از عود کنید
چشمان حسود کور ، عاشق شده ام / اسفند برای دل من دود کنید
همیشه درد از دیگران است ، گاه از نبودنشان ، گاه از بودنشان !
گاهی ندانسته از یک نفر بتی درست میکنی
آنقدر بزرگ که از دست ابراهیم نیز کاری بر نمی آید
میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود . . .
اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید . . .
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چه بر سر عشق آمد
که از افسانه ها رسید به صفحه حوادث روزنامه ها؟!
دلم کوه صبر است آبش مکن/گرفتار رنج و عذابش مکن
بیا خانه قلب من مال تو/ولی مرد باش خرابش مکن
کاش میشد بعضی آدما رو هم شبا ساعت ۹ گذاشت دم در…
دل تو وقتی میگیره، دل من میخواد بمیره / حاضرم دلم فدات شه، تا که قلب تو نگیره
سلام
ممنونم که بهم سر زدی و معذرت میخوام که دیر کردم
راستی اپات عالی بود
ممنون از دعوتت
سلام
خواهش میشه
ممنونم از حضورت
جـاذبـه ی سـیـب ،آدم را بـه زمـیـن زد...
جـاذبـه ی زمـیـن،سـیـب را...
فـرقـی نـمـیـکـنـد؛
سـقـوط! سـرنـوشـتِ دل دادن بـه هـر جـاذبـه ای غـیـر از خـداسـت...
بـه جـاذبـه ای مـی انـدیـشـم کـه پـروازم مـیـدهـد:
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...
میخواهی بروی برو…
فقط مرا دفن کن…
من در گور نبودنت آرام میخوابم…
تو به یکباره انبوهی از خاک را بر قبرم بریز…
این مشت مشت خاک ریختنت خسته ات میکند!
میدانی که…؟!!
من تابِ دیدنِ خستگی هایت را ندارم…
کاش نجابتم رابهانه رفتنت نمیکردی!
تا بادیدن هرهرزه ای بخودم نگویم…
اگرمثل این بودم او نمیرفت
===============================
=مترسک به گندم گفت:
=مرابرای ترساندن آفریدن
= امامن تشنه ی عشق
=پرنده ای شدم که سهمش ازمن گرسنگی…
===============================
به ستاره هانگاه کن،
به چشمک زدنشون بخند
امادل نبند
چون چشمکشون ازروی عشق نیست ازروی عادته…
عاشقی یعنی بعد از دو ساعت اس ام اس بازی با عشقت
شب که دلتنگش میشی دوباره میشینی
همون اس ام اسای تکراری رو میخونی
زندگی دوچهره بیشترندارد
،یابه بازیت میگیره ویابه بازیش میگیری
نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی..
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه که گذشت…
غصه هم می گذرد، آنجایی که فقط خاطره ها می ماند…
لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان.
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی
با من نجنگ ، من دوست دارم . . .
مینویسم نامه و روزی ازاینجامیروم
باخیال او ولی تنهای تنها میروم
درجوابم شایداوحتی نگویید کیستی؟
شایداوحتی بگویید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری باخیالت زیستم
گاهی ازمن یادکن حالا که من هم نیستم.
جـاذبـه ی سـیـب ،آدم را بـه زمـیـن زد...
جـاذبـه ی زمـیـن،سـیـب را...
فـرقـی نـمـیـکـنـد؛
سـقـوط! سـرنـوشـتِ دل دادن بـه هـر جـاذبـه ای غـیـر از خـداسـت...
بـه جـاذبـه ای مـی انـدیـشـم کـه پـروازم مـیـدهـد:
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...
وقـتـی مـی روی
تـمـام چـیـزهـای ِ عـادی
یـادگـاری مـی شـونـد
حـسـاس مـی شـونـد
تـَرَک بـرمـی دارنـد
بـر مـبـل نـمـی شـود نـشـسـت
کـه تــو آنـجـا نـشـسـتـه بـودی
هـوا را نـمی شـود نـفـس کـشـیـد
کـه عـطـر تــو آنـجا مـانـده اسـت
وقـتـی نـیـسـتـی
هـمـه چـیـز
تـو را یـادآوری مـی کـنـد
تـو را و نـبـودنـت را
حـالا مـیـدانـی چـرا هـمـه چـیـز یـادم مـونـده؟
اد گرفتم همیشه کسی را دوست بدارم که دهکده قلبم را به صدای آبادی نفروشد
وقـتـی از زبـون یـه دهـه هـشـتـادی مـیـشـنـوی:
داداشـی دوزتـت دارم!
یـعنـــــــی آغـاز بـدبخـتـــی..
دلــــــــــــــــم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانــــــــــــــــم را
بر پوســــــــــــــــت کشیده ی شب می کشم!
چراغ های رابطه تاریکــــــــــــــــند
کــــــــــــــــسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کــــــــــــــــرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکــــــــــــــــ ها نخواهد برد!
پــــــــــــــــرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ستــــــــــــــــ...
سلام خواهش مشکنم
فدات
ساده بودم
آن قدر ساده که باورم شده بود
بچه ها را از بازار می خرند!
و در ذهن من آفریدگار
پیرمردی بود که زیر بازارچه....
همیشه دور نما ها
خواستنی ترند
مثل سراب
مثل فردا
مثل تو . . .
در آغوشت که جا میگیرم،عمیق تر گناه میکنم..
من این جهنم را که هوای بهشتی دارد.
با هزاران بهشت، که بی تو هوای جهنم دارد، عــــوض نمیکنم..
این آخــــریـــــن اتـــمام حجتم بود..!!
مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..
و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارمـ نیسـت را !
ببخشیـد !
کــه بـا بـودنـــمـ تـــــرافیـک کــــــرده امـ !!
آن که آید ز دست دل به امان
و آنکه آید ز دست جان به ستوه
گاه , سر مینهد به سینه ی دشت
گاه , رو میکند به دامن کوه
تا زند در پناه تنهائی ,
دست در دامن شکیبائی
غافل از این بود که تنهایی ,
سر نهادن به کوه و صحرا نیست
با طبیعت نشستنش هوس است !
چون نکو بنگرند تنها نیست
ای دل من بسان شمع بسوز !
باز , (( تنها میان جمع )) , بسوز !