دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
دلم آغوشی میخواهد...!!
آغوشی که بهم ارامش بده..
آغوشی که با من تا آخرش باشه...
هرچند سرد...
آغوشی که در تاریکی سینه ام...
نقطه شروعی باشه...
برای باهم بودن...!!!
آغوشت کجاس؟؟
تورو هر روز دیدن انگار واسه من عادته
همه چی غیر توواسم بی اهمیته
نمیتونم از شنیدن صدات بگذرم
از تصویر قشنگ خنده هات بگذرم
تو یه اتفاق خوبی که تو زندگیمی
خودتم خبر داری عشق همیشگی می
اگه هیچکی منو دوسم نداره مهم نیست
اگه دنیا منو تنها بزاره مهم نیست
مهم اینه تو کنارمی خیلی بیقرارمی
هر لحظه به یادمی این روزا
مهم اینه تو شدی گلم خیلی عاشقت شدم
حتی بیشتر از خودم این روزا
همه چی غیر توواسم بی اهمیته
با تو رویا واسه من شبیه واقعیته
همه ی وجودمو به دست تو میسپرم
تو رو با تموم خوبی و بدی دوست دارم
تورو دارم انگار که یه دنیا مال منه
دل من عاشق کنار تو بودنه
نمی تونم ببرم تورو از یادم
خیلی خوشحالم از اینکه دل به تو دادم
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
تو اون چشات چیا داری ، بلا داری بلا داری
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
توی سینت صفا داری ، توی قلبت وفا داری
صف عشاق بدبختو ، از اینجا تا کجا داری
دو تا چشم سیاه داری
دو تا موی رها داری
به یک دم می کشی ما را ، به یک دم زنده می سازی
رقابت با خدا داری !
دو تا چشم دو تا چشم
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری
نظر با پوستین پوش حقیری مثل ما داری
نیگا کن با همه رندی
رفاقت با کیا داری
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری
خبر داری خبر داری
خبر داری که این دنیا همش رنگه؟
همش خونه، همش جنگه؟
نمی دونی، نمی دونی
نمی دونی که گاهی زندگی ننگه
نمی بینی، نمی بینی؟
که دست افشان و پاکوبان و خرسندم
ای سر آغاز همه خوبی ها، جمله اعضای وجود تو صفاست
و پر از شیدایی، پر از الهام بزرگ شب داغ
و رواق نگهت ، صبح امید شب رویایی
یاد داری که شبی ز سر کوچه ما
به سوی خانه خود می رفتی
کوچه گلباران شد و در آن گلباران
باستانی ز افق های بلند
وصف آن کوچه زیبا می کرد
یاد آن شب که صبا در ره ما گل می ریخت
و در آن شب یکجا
به سرت ای همه خوبی، همه ناز
گل جدا ، شاخه جدا، باد جدا، گل می ریخت
برگ های گل یاس ، نقش پاهایت را
بوسه ها می دادند
و طنین قدم موزونت، روی گلها چقدر زیبا بود
تو چه زیبا هستی ، تو چه نامی داری
نام تو نام همه خوبی هاست
تو حریر نگهت، بستر خواب و نیاز شب و روزان من است
و به امواج نگاهت که چو اقیانوس است
کشتی بادی امیدم را
می بری ساحل عاجی دو چشمان سیاه
تو چه نامی داری ، تو صفای سحری ، تو نسیم وزش باد صبایی
تو تداعی گلستان و انارستانی
تو صفای سحری ، تو نیاز شب اشعار منی
تو بلندی سپهری
چشم هایت دریاست
باز دیشب دیدم ، کوچه مان از مستی
غرق دریای گل است
دیدم آری تو گذر می کردی
عطر تو ، عطر اقاقی ها را زیر پا می افشرد
و نسیم سر زلفت به سر دشت نیاز
عطر ها می پاشید
و سحرگاه که از بستر پر شور و نیاز
مست مست
بیدار شدم
همه اطراف پر از بوی تو بود
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند.
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان موجهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور !
ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
ای غم مبهم !
ای ...
نمیدانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ... !
نه جز اینم ارزویی نیست :
مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!
سلام عزیزم ببخشید نتونستم این چند روزی بهت سر بزنم راسش دیگه مشغول درس خوندنم نمیشه زیاد بیام تو نت شاید یهویی رفتم تا چن وقت پیدام نشد بازم معلوم نیست ولی فراموت نمیکنم تو هم منو فراموش نکنی ها
سلام فریبا جان مهم نیست عزیزم ولی یهویی نرو دیگه دلم تنگ میشه برات هر وقت موقعییت داشتی سر بزن بهم گلم خوشحال میشم
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
سلام چطوری ؟
اپت قشنگ بود مثل همیشه
چِــقَدر ســَخته ...
تَمامــِ دَقـایـِقــ ِـتـو تـَمـرینـــ فــَرامـوشـــ کردنـــ کـُنـی
امــّا ـفَقـَط ... ـفَـقَط بـا شـِنیدَنــِ حـَتـّی اسـمِشــ اَز زَبـونــِ دیـگـَری
هـَمـه کـازِه کــوزِه ـهاتــ بـِشــکـَنـه ...
چِــقَدر ســَخته ...
داد بـِزَنــی دوستِتــ نـَدارَمــ ... امـّا اینــ قـَدر دوستشــ داشتــه باشـی
کـه هـَمــه ی دَلـیلــِ زِنـدِگـیتـــ باشــه ...
چِــقَدر ســَخته ...
ایستــادَنــ وَ مُقـاوِمَتــ کـَردَنــ دَر مُقـابِلـِ اِحسـاسـی کـه بـا هَمــه ی وُجـودِشــ
تـو رو بـه سَمتــِ کَسـی مـی کـِشونـه کـه عَقـلِتــ میگــه نــه ...
[گل][گل][گل]
آنـــکـــه واقـــعـــا تـــورا دوســـت دارد!
بــــه ســــاز آرام بــــودنــــت کــــفــــایــــت مـــیـــکـــنــد و هـــرگـــز از تــــو نـــمـــیـــخـــواهـــد "رقـــــــاصــــــه" ســــازهـــایـــش بــــاشـــی...
دلم آغوشی میخواهد...!!
آغوشی که بهم ارامش بده..
آغوشی که با من تا آخرش باشه...
هرچند سرد...
آغوشی که در تاریکی سینه ام...
نقطه شروعی باشه...
برای باهم بودن...!!!
آغوشت کجاس؟؟
ممنون شادی جون عید شما هم پیشاپیش مبارک.
مرسی نوید جان
آپ قشنگی بود
پیشاپیش عید تو مبارک
ممنونم فری جان
عیدت پیشاپیش مبارک عزیزم
مطلبت هم زیبا بود عزیز دلم
مرسی سارا گلی خودم
شادی جونم..؟
شادی جونــــــــــــــم..؟؟
تورو هر روز دیدن انگار واسه من عادته
همه چی غیر توواسم بی اهمیته
نمیتونم از شنیدن صدات بگذرم
از تصویر قشنگ خنده هات بگذرم
تو یه اتفاق خوبی که تو زندگیمی
خودتم خبر داری عشق همیشگی می
اگه هیچکی منو دوسم نداره مهم نیست
اگه دنیا منو تنها بزاره مهم نیست
مهم اینه تو کنارمی خیلی بیقرارمی
هر لحظه به یادمی این روزا
مهم اینه تو شدی گلم خیلی عاشقت شدم
حتی بیشتر از خودم این روزا
همه چی غیر توواسم بی اهمیته
با تو رویا واسه من شبیه واقعیته
همه ی وجودمو به دست تو میسپرم
تو رو با تموم خوبی و بدی دوست دارم
تورو دارم انگار که یه دنیا مال منه
دل من عاشق کنار تو بودنه
نمی تونم ببرم تورو از یادم
خیلی خوشحالم از اینکه دل به تو دادم
ــــــــــــ ـــــــــــــ
خیلی قشنگ ودلنشین بود سهیل جان
ساده بودو بی ریا
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
تو اون چشات چیا داری ، بلا داری بلا داری
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
توی سینت صفا داری ، توی قلبت وفا داری
صف عشاق بدبختو ، از اینجا تا کجا داری
دو تا چشم سیاه داری
دو تا موی رها داری
به یک دم می کشی ما را ، به یک دم زنده می سازی
رقابت با خدا داری !
دو تا چشم دو تا چشم
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری
نظر با پوستین پوش حقیری مثل ما داری
نیگا کن با همه رندی
رفاقت با کیا داری
دو تا چشم سیاه داری ، دو تا موی رها داری
نظر داری نظر داری
خبر داری خبر داری
خبر داری که این دنیا همش رنگه؟
همش خونه، همش جنگه؟
نمی دونی، نمی دونی
نمی دونی که گاهی زندگی ننگه
نمی بینی، نمی بینی؟
که دست افشان و پاکوبان و خرسندم
نمی بینی که می خندم
آخ نمی بینی که دلم تنگه ،
توو این دریای چشمان سیاه رو پس چرا داری
دو تا چشم دو تا چشم
دو تا چشم سیاه داری،دو تا موی رها داری
:)
شاید تو نمی دانی...!!! چقدر سخت است...!!! یار را .... با یار .... دیدن...
گاهی نیاز است دکتر بجای یک عالمه قرص فریاد تجویز کند ...
ای سر آغاز همه خوبی ها، جمله اعضای وجود تو صفاست
و پر از شیدایی، پر از الهام بزرگ شب داغ
و رواق نگهت ، صبح امید شب رویایی
یاد داری که شبی ز سر کوچه ما
به سوی خانه خود می رفتی
کوچه گلباران شد و در آن گلباران
باستانی ز افق های بلند
وصف آن کوچه زیبا می کرد
یاد آن شب که صبا در ره ما گل می ریخت
و در آن شب یکجا
به سرت ای همه خوبی، همه ناز
گل جدا ، شاخه جدا، باد جدا، گل می ریخت
برگ های گل یاس ، نقش پاهایت را
بوسه ها می دادند
و طنین قدم موزونت، روی گلها چقدر زیبا بود
تو چه زیبا هستی ، تو چه نامی داری
نام تو نام همه خوبی هاست
تو حریر نگهت، بستر خواب و نیاز شب و روزان من است
و به امواج نگاهت که چو اقیانوس است
کشتی بادی امیدم را
می بری ساحل عاجی دو چشمان سیاه
تو چه نامی داری ، تو صفای سحری ، تو نسیم وزش باد صبایی
تو تداعی گلستان و انارستانی
تو صفای سحری ، تو نیاز شب اشعار منی
تو بلندی سپهری
چشم هایت دریاست
باز دیشب دیدم ، کوچه مان از مستی
غرق دریای گل است
دیدم آری تو گذر می کردی
عطر تو ، عطر اقاقی ها را زیر پا می افشرد
و نسیم سر زلفت به سر دشت نیاز
عطر ها می پاشید
و سحرگاه که از بستر پر شور و نیاز
مست مست
بیدار شدم
همه اطراف پر از بوی تو بود
درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی که با تمام وجودت جمع زده ای!!
چرا دلت گرفته قاصدک ؟!
اشک هایت هستند ، غمهایت ، دردهایت... ببین تنها نیستی
تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …
پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد
روز آخر چقدر عرفانی است؛
چشم هایم عجیب بارانی است؛
عطر جنت تمام شد افسوس؛
آخرین لحظه های مهمانی است ...
«عید سعید فطر، پیشاپیش مبارک باد»
مرسی دوست من
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**دیگر گوسفند نمی درند**
**به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...**
دلم سفر می خواهد ! نه برای رسیدن به جایی . . . فقط برای رفتن . . . !
من غم برای خوردن بسیار دارم. ”روزگار” تو دیگر برایم لقمه نگیر…!
راستش..
ادعای خدا پرستیمان دنیا راسیاه کرده
ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.
غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق
* داشتم از “غصه ها” برایش میگفتم، فکر کرد “قصه” است، خوابش برد…!
سلام.پیشاپیش عید شما هم مبارک
هنوز هیــچ علاجی برای
تنهایی دست هایمان نیافته ایــم !
چرا که یک عمر در مدرسه یادمان دادند
که جا های خالی را فقط می شود
با " کلمات مناسب " پر کرد !!!
سلام آقا رضا
ممنونم دوست عزیز
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند.
آره شادی خانوم..
یکم الآن هیستریک شدم از گفتن اون جمله
جدآ؟؟؟شرمنده قصدم این نبود:(
خندیدن؛ خوب است، قهقهه؛ عالی است !!!
گریه آدم را آرام می کند…
اما …… لعنتـــــــــــ به بغـــــــــــــــض … !!!
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان موجهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور !
ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
ای غم مبهم !
ای ...
نمیدانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ... !
نه جز اینم ارزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما .... باش !
به سلامتی تمام دردهایم.....که هیچوقت تنهام نمیذارن
به سلامتی زانوهایم که این روزها خیلی بغلشون میکنم..........
به سلامتی اشک هایم که اینروزها جای باران برایم میبارند............
به سلامتی معده ام که روزی یه مشت قرص هضم میکنه..............
به سلامتی خودم که هرکی از راه می رسه زخمی میزنه ....
منم اصلا به روش نمیارم...................
یک پالتو...
یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند
جلوی ویترین یک مغازه می ایستند
دختر:
وای چه پالتوی زیبایی
پسر:
عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟
وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده
پسر:
ببخشید قیمت این پالتو چنده؟
فروشنده:360 هزار تومان!!
پسر:
باشه میخرمش
دختر:
آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟
پسر:
پس اندازه یکساله ام هست نگران نباش
چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند
دختر:
ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری
پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:
مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم
بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن
پسر:
عزیزم من رو دوست داری؟
دختر:
آره
پسر:
چقدر؟
دختر:
خیلی
پسر:
یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟
دختر:
خوب معلومه نه
یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم
دست دختر را میگیرد
فالگیر:
بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق
چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند
فالگیر:
عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی
دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند
پسر وا میرود
دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد
چشمان پسر پر از اشک میشود
رو به دختر می ایستدو میگویید :
او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم
دختر سرش را پایین می اندازد
پسر:
تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی
ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟
دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد...
_______ عبرت میگیریــــــــــــــــم _____
بخش نظراتم درست شد.. مرسی که به موقع خبر دادی.
چه نامــــــــــــــــــــــــرد (عصبانـــــــــــــــــــــی)
خواهش میکنم
جدا ماندن از کسی که دوستش داری
فرقی با مردن ندارد
پس عمری که بی تو میگذرد
مرگیست به نام زندگی
قــــلــــبــی کـــه هـــر جــــا گـــیـــر کـــنــه قـــلــب نــــیــســــت کــه
قــــلـــابـــ مـــاهــیــگـــیــریـــه....
قــــلــــبــی کـــه هـــر جــــا گـــیـــر کـــنــه قـــلــب نــــیــســــت کــه
قــــلـــابـــ مـــاهــیــگـــیــریـــه....
کاش بودی . . .
وقتـی بغض مـی کردم . . .
فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .
ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .
اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!
فقط همـیــن …!!!
گاه فریادمیزنم,گاه آرام میخندم سپس گریه میکنم آیاسزای دوریت دیوانگیست؟
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست...
مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!
از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا به دست شاید و اما سپرده ایم
بشمار لحظه لحظه ی عمر گذشته را / هر چند ســـــال بود همانقدر مرده ایم
خسته ام از لبخند اجباری / خسته از حرف های تکراری
خسته ام از آدم های تکراری / خسته از محبت های خالی
گــریان شده دلـــــم….
همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…
پا به زمین می کـــوبد…
تــــو را میـــخواهد….
فقط “تـــــو” را…
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
هربار که کودکانه دست کسی را می گرفتم ، گم میشدم
حالا آنقدر که در من هراس گرفتن دستی است ، اضطراب گم شدن نیست !
سلام عزیزم ببخشید نتونستم این چند روزی بهت سر بزنم راسش دیگه مشغول درس خوندنم نمیشه زیاد بیام تو نت شاید یهویی رفتم تا چن وقت پیدام نشد بازم معلوم نیست ولی فراموت نمیکنم تو هم منو فراموش نکنی ها
سلام فریبا جان
مهم نیست عزیزم
ولی
یهویی نرو دیگه
دلم تنگ میشه برات
هر وقت موقعییت داشتی سر بزن بهم گلم خوشحال میشم
به داروخانه شبانه روزی شادی خوش آمدید
بده به فکر دوستامم؟P-:
✔نبودنت آزار می دهدمرا..
حتی در مجازی ترین دنیای امروزی..
“من”دلبسته ام به اسمی که میدانم می فهمدمرا
من دلخوش کرده ام به دیدن نام تو
با نبودنت” این دلخوشی کودکانه را از من نگیر✔
زندگی شاید…
زیر آسمان آبی ترانه ای باشد به گناه آلوده…
ریسمانی باشد که مردی خود را از شاخه ای می اویزد…
افروختن سیگاری باشد،در فاصله ی رخوتناک دو هم آغوشی…
اندوه جان دادن خاطرات با تو بودن باشد….
سلام آبجی گلم،عید تو هم مبارک.
ممنونم افسانه جون
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…!