دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
رسول اکرم- صلّی الله علیه و آله- فرمودند: « هر کس بر محمّد و آل او صلوات بفرستد، خداوند به او ثواب هفتاد و دو شهید عنایت فرماید و از گناهان بیرون می آید مانند روزی که از مادر متولد شده باشد.»
از روزی که رفته ای هیچ چیز جای خودش نیست...
حتی قلبم!!!
چند روزیست دنبالش میگردم
خودم را میگویم!
قول میدهم اگر پیدایش کنم
"بفروشمش"
برای پس گرفتن تارهای مویم که به این و آن داده ای!!!
امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز ، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد ،
باطن آئینه خواهد فهمید.
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.
ته شب ، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد
ظهر بود.
ابتدای خدا بود.
ریگ زار عفیف
گوش می کرد،
حرفهای اساطیری آب را می شنید.
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک.
لکلک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود.
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید* میشست.
چشم
وارد فرصت آب میشد.
طعم پاک اشارات
روی ذوق نمکزار از یاد میرفت.
باغ سبز تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین؟
ای شبیه
مکث زیبا
در حریم علفهای قربت !
در چه سمت تماشا
هیچ خوشرنگ
سایه خواهد زد؟
کی انسان
مثل آواز ایثار
در کلام فضا کشف خواهد شد؟
ای شروع لطیف !
جای الفاظ مجذوب ، خالی !
ماه
رنگ تفسیر مس بود.
مثل اندوه تفهیم بالا میآمد.
سرو
شیهه بارز خاک بود.
کاج نزدیک
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سایه میزد.
کوفی خشک تیغالها* خوانده میشد.
از زمینهای تاریک
بوی تشکیل ادراک میآمد.
دوست
توری هوش را روی اشیاء
لمس میکرد.
جمله جاری جوی را میشنید،
با خود انگار میگفت:
هیچحرفی به این روشنی نیست.
من کنار ذهاب*
فکر میکردم:
امشب
راه معراج اشیاء چه صاف است !
پاورقی:
* تجرید: تنهاییگزیدن ، پیراستن ، پوستکندن ، برهنهکردن ، گوشهگرفتن ، درآوردن.
* تیغال: آشیانة مرغان ، دارویی که در گیاهی خاردار تولید میشود.
* ذهاب: باران ریزه یــا باران بسیار.
همیشه برای "ماندن " دلیل هست...وبرای "رفتن" بهانه.
همیشه برای "خواستن" نیاز هست....و برای "رد کردن"،مصلحت.
همیشه برای "داشتن" فضا هست.....وبرای "نداشتن" تقصیر.
این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دستِ خواستن و عشق ِ داشتنت،
برمی گردد.....
اگر داری که بسم الله..
اگر نه،جهان پراست از"بهانه" و "مصلحت"و""تقصیر" بی صاحب!
گذشت اون موقعی که قلب دختر پسرا وقتی یکی توش بود
سر درش تابلو ورود ممنوع بود.....
الان قلبشون ترافیک که سهله.... طرح زوج و فرد شده و عوارضی هم میگیرن...
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه … آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !
واسه آسمون آبی ُ رو به سرخ آبی ُ شب مهتابی و هرچی که منو عاشقترم میکنه خوشحـــــــــــــالم ممنونـــــــــــــــم به تو مدیونم..
واسه پرسه زیر باروووون
لحظه های آروووووم
حرف زدن با اووون که دوسش دارمو دوسم داره
خوشحالم ممنونم ای خداااااااااااااااااااا
به تو مدیونم...
رسول اکرم- صلّی الله علیه و آله- فرمودند: « هر کس بر محمّد و آل او صلوات بفرستد، خداوند به او ثواب هفتاد و دو شهید عنایت فرماید و از گناهان بیرون می آید مانند روزی که از مادر متولد شده باشد.»
[گل]منتظر نظرات شما عزیز می باشم[گل]
اگر مردم مرا نشناسند
غصه نخواهم خورد
ولی من اگر مردم را نشناسم
افسرده خواهم شد.....
این روز ها بیشتر از همیشه شبیه دریا شده ام !
گاهی آرام و آفتابی
گاه متلاطم
و گاه ابری و طوفانی...!
مـــــی نویسی و هــــــر چه میخواهـــی می گویـــی
بـــــاور کـــــن ...
تـــــا آخـــــرِ " خـــــط " میرفتـــــم ...
اگـــــر ...
ســـــرِ راهـــــم " نقطـــــه " نمیگذاشتـــــی
خســـــــــــــته ام از جنس قلابیِ آدم ها
هـــی فلانــــــــــی !
راهت را بگیــر و برو....
حوالـــــــــــــــی ما توقف ممنوع است...
سکوت
زیباترین حرفی است که برای دیدن و ندیدن..
خواستن و نخواستن....
بودن و ندیدن میشه گفت!!!
گفتنی ترین واژه برای نا گفتنی ترین لحظه ها....
و آسون ترین کلمه برای سخت ترین جمله هاست!!!
خدایا !
خورشید را به من قرض میدهی ؟
از تو که پنهان نیست
سرزمین خیالم مدت هاست یخ بسته است ...
سال هاست منتظر آمدن روزهای بهترم !
ولی نمی دانم چرا هنوز هم دیروزها بهترند . . .
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!
یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...
اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود......
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی
فاصــــله تان را با آدم هـــا رعــــایت کنــــید
آدم ها یکــــهو می زنن روی ترمــــز و اون وقت شمــــا مقصـــــری...!
ای انسان
بفهم!!!
اینکه زندگینامه اش میخوانی،
سفرنامه ای بیش نیست!!
حافظ هنـوز هـم در فالـهـایش اصـرار دارد
خبر خوشـی در راه است
تو کجـای دنیـای منـی
که هر چـی مـی آیـی نمی رسـی
قابل توجه
بسیاری از «من هم دوستت دارم» ها
نتیجه رودربایستی ای هستند که «دوستت دارم» ها ایجاد می کنند ، جدی نگیرید. . .
لباس هایم که تنگ می شد
می بخشیدم به این و آن
ولی دل تنگم را ، حالا
چه کسی می خواهد !؟
بیا حواس " خدا " را پرت کنیم
تو صدایش کن ....
و من دزدکی ....
فاصله ها را بر میدارم...
صبری که میان درد لبریز شود صبر نیست مرگ است!
.
.
دیگر اگر گریان شوی
چون شانه ای لرزان شوی
گر باز گردی از سفر
آواره گردی در به در
شب را نخوابی تا سحر
دیگر نمی خواهم تورا...!
دیـــــــــــــــــــــر آمـدی ...
کمـــــــــــــــــــــــی تغییـــــ
ــر کرده ام !
بــــــــرای شناخـتـنـم
عکـســــــــــم را
مچـالـــــــــــه کن
شــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد ...!
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,
آنـــقـــدر خوشبخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی
از روزی که رفته ای هیچ چیز جای خودش نیست...
حتی قلبم!!!
چند روزیست دنبالش میگردم
خودم را میگویم!
قول میدهم اگر پیدایش کنم
"بفروشمش"
برای پس گرفتن تارهای مویم که به این و آن داده ای!!!
سلام آپت حرف نداشت
بیاید او را بغل کنید
سلام دریا جان
ممنونم عزیزم
آره عزیزم خوب دعایی کردی بهش احتیاج دارم والا
kheilllllllllllllllllly mokhlesim banoOOOOOOOOOOO
چاکـــــــــــــــــــــــریم
♦ سهراب همیشه راست میگفت ♦
امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز ، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد ،
باطن آئینه خواهد فهمید.
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.
ته شب ، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد
ظهر بود.
ابتدای خدا بود.
ریگ زار عفیف
گوش می کرد،
حرفهای اساطیری آب را می شنید.
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک.
لکلک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود.
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید* میشست.
چشم
وارد فرصت آب میشد.
طعم پاک اشارات
روی ذوق نمکزار از یاد میرفت.
باغ سبز تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین؟
ای شبیه
مکث زیبا
در حریم علفهای قربت !
در چه سمت تماشا
هیچ خوشرنگ
سایه خواهد زد؟
کی انسان
مثل آواز ایثار
در کلام فضا کشف خواهد شد؟
ای شروع لطیف !
جای الفاظ مجذوب ، خالی !
ماه
رنگ تفسیر مس بود.
مثل اندوه تفهیم بالا میآمد.
سرو
شیهه بارز خاک بود.
کاج نزدیک
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سایه میزد.
کوفی خشک تیغالها* خوانده میشد.
از زمینهای تاریک
بوی تشکیل ادراک میآمد.
دوست
توری هوش را روی اشیاء
لمس میکرد.
جمله جاری جوی را میشنید،
با خود انگار میگفت:
هیچحرفی به این روشنی نیست.
من کنار ذهاب*
فکر میکردم:
امشب
راه معراج اشیاء چه صاف است !
پاورقی:
* تجرید: تنهاییگزیدن ، پیراستن ، پوستکندن ، برهنهکردن ، گوشهگرفتن ، درآوردن.
* تیغال: آشیانة مرغان ، دارویی که در گیاهی خاردار تولید میشود.
* ذهاب: باران ریزه یــا باران بسیار.
♦ روزگارتان بر مراد و آسمان عمرتان بی غبار.. ♦
آسمان روزگارمان ابری است
باد سرد بیتفاوتی در کوچههای
شهر وزیدن گرفته است..
سرم داغ شده است و
تب گرفتهام در این هوای سرد !
در تب سرد بیتفاوتیها میسوزم و
ساکت شدهام
در سکون من حرفهای پر درد زیادی
خفتهاند
به گمانم منتظر یک شاعر تازهاند..
زخم رنجهایمان عفونت کرده است
و بیمار دردهایمان شدهایم
باورکن به محرومیتهایمان عادت کردهایم..
رازهای سیاه را دلهای سپید
میدانند
سیاهی همهجا شناور است..
روزی صدایم را خواهی شنید
آنروز که رنگ آرامش دیدنی باشد..
همیشه برای "ماندن " دلیل هست...وبرای "رفتن" بهانه.
همیشه برای "خواستن" نیاز هست....و برای "رد کردن"،مصلحت.
همیشه برای "داشتن" فضا هست.....وبرای "نداشتن" تقصیر.
این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،
به پای ماندن و دستِ خواستن و عشق ِ داشتنت،
برمی گردد.....
اگر داری که بسم الله..
اگر نه،جهان پراست از"بهانه" و "مصلحت"و""تقصیر" بی صاحب!
بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود
بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود
بر روی سنگ قبرم ننویسید روزای آخر غمگین بود
بنویسید شاد بود مرگش فرا رسیده بود..
من از خواب لمس انگشتانت می آیم !
آن جا که تاریک ، روشنای زندگی ام
سوسو می زند ؛
خانه ام همانجاست
در آن دور دست ...
روی برکه ی غم ،
کنار درهّ ی سکوت .
...
هرشب ستاره ای از آسمان پایین می افتد ...
چه وقت نوبت به ستاره ی من می رسد ؟
میـבانــωــتــم رویا بـوב ...مـלּ و تـو؟!
بعیــב بـوב آלּ همـہ פֿـوشبـפֿـتے! حتے בر تصـور פֿـבا هم نبـوב!...
حق בاشتــ اگــہ برآورבه نڪرב!
בعاهاے مـלּ گناه بـوבنـב ...
گذشت اون موقعی که قلب دختر پسرا وقتی یکی توش بود
سر درش تابلو ورود ممنوع بود.....
الان قلبشون ترافیک که سهله.... طرح زوج و فرد شده و عوارضی هم میگیرن...
خدایـــــــــــــــــــــــا...
از تو معجزه میخواهم
معجزه ای در حد خدا بودنت
تو بهتر میدونی،معجزه ای که اشک شوقم را جاری کند...
نا امیــــــــــــــــــــــد نیستم...
فقط دلتنـــــــــــــــــگم
آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه … آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !
دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را ..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
یا باش
یا برو...
نمیخواهم
از دور مراقبم باشی
از دور دوستم بداری
ومن در لحظاتم
هیچگاه حست نکنم...
دوری را نمیخواهم
یا باش
یا برو...
دیروز بودنت مرحمی بود بر تمام زخم هایی که زمانه برایم بر جای گذاشت...
امروز نبودنت مرحمی یست بر تمام زخم هایی که تو برایم بر جا گذاشتی...
آهای ...
با تو ام
تا آخرعمرت مدیونی
به کسی که باعث شدی بعد از تو دیگه عاشق هیچکس نشه
میفهمی...؟
یک روز یک غریبه میشود همان اتفاق ناخوانده زندگیت
که سال ها به آرزویش نشسته بودی...
اما او فاتحه کل زندگیت را یک جا میخواند...
من یادم نمیاد که بهت اجازه داده باشم که شب پست بزاری هان کی اجازه دادم ؟
خوب این که جای تعجب نداره عزیزم آلزایمرتم از اثراتِ همون.....
دکمه هایِ مانتوت یادته که
هیچ رقیبی ندارم...
جز آیینه...
که هر روز تورا نگاه میکند...
او را هم شکست خواهم داد...
باختی در کار نیست
برای تو قلبم را ریسک می کنم
یا می برم یا می میرم …
سلام من دوباره برگشتم
سلام آق فری
خیلی خوش اومدی
زیبا بود شادی خانم
مثل همه کارهاتون این هم منحصر به فرده
ممنونم استاد
محبت دارین
دیگه سر نمیزنین!!!
دوری عزیزترین دلو دماغ واستون نذاشته؟
این باعث شده ماهم از نظراتِ شما بی نسیب بمونیم
عجب مگه تو شبها هم پست می زاری ؟
با اجازه یِ بزرگترا بهــــــــــــــــــــــــــــله
به گوش خدا برسانید
ادم این حوا
سالهاست که رفته است
این حوای تنها را
برگرداند پیش خودش
بهشتش را نمیخواهم
به جهنمش هم راضی ام
هرجایی باشد جز این دنیا
این دنیا زیادی بوی ادم گرفته است....
انـقـضای خــاص بــودنـت بـه پـایـان رسـیـد...
دیـگـه بـه تــو فکـر نـمـیـکـنـم
گـنـاه اســت!!
چـشم داشتـن بـه مال غـریـبـه ها ...
دچار چشمان تو شدن
دل میخواست
نه دلیل
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭼﺎﯼ ﺑﺮﯾﺰﯼ .
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ, ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯽ،
ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺳﻼﻡ, ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ, ﺷﺐ
ﺑِﺮَﻭﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﯽ, ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ
ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ.
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ،
ﺁﺩﻡ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼِ ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .
♦ من پیامبر ♦
چه می دانی گلم
شاید نوبت آمدن من رسیده باشد
نوبت آمدن تو
نوبت آمدن یکی از ما
پیامبر وازه های عاشقانه
با یک سبد پر از مهربانی های بی سبب
گویی این روزها دیگر هیچ چیز میان ما نمانده است
حتی بازی با چند واژه ساده از سر سادگی
سکوت
تنها سهم مان است از دیدار
و حرفهای تکراری کوتاه و تلخ
تنها انگیزه ی کنار هم بودن
ما زمان را میشماریم
تا زودتر بمیرند لحظه ها
و از دوست داشتن تکرار نشدنی آغوش ها غافلیم
دعا کرده ام که همه ی آدمهای روی زمین شاعرشوند
شاید
دنیای قشنگ تری بشود ساخت..
•**•.•*ღزندگی شاد است غمگینش مکنღ.•**•.•
واسه آسمون آبی ُ رو به سرخ آبی ُ شب مهتابی و هرچی که منو عاشقترم میکنه خوشحـــــــــــــالم ممنونـــــــــــــــم به تو مدیونم..
واسه پرسه زیر باروووون
لحظه های آروووووم
حرف زدن با اووون که دوسش دارمو دوسم داره
خوشحالم ممنونم ای خداااااااااااااااااااا
به تو مدیونم...
خوشحالم از خوشحالیت
عشق،من،این خانه
گوشه های تنهایی...
وچشم خندهای شقایق
درانتهای روز
مرگبار ترین احساس بود
ونبض ساعت
کند