یکی از روزهای چهل سالگی ات
در میان گیر و دار زندگی ملال آورت
لابه لای آلبوم عکس هایت
عکس دختری مو مشکی را پیدا میکنی
زندگی برای چند لحظه
متوقف می شود
و قبض های برق و آب برایت بی اهمیت
تازه میفهمی
بیست سال پیش
چه بی رحمانه
او را
در هیاهوی زندگی جا گذاشتی!
گریه ام گرفت با این تعبیر زیبا...
ممنون بابت حضورگرمتون دوست گرامی و با احساس
وبتون عالیه موفق باشید.
تم قشنگب رو هم انتخاب کردبد ، به شما تبریک میگم
ممنونم منیژه جان نگاه شما زیباست عزیزم
گشتم تمام کوچهها را ، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمیآرم ، تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم ، بی تو ، تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنونم
آخر چگونه سرکنم بیماجرا امشب...........(بهمنی)
سلام و عرض ارادت
سلام ودرود بر شما دوست گرامی
عالـــــــــــــــــــــــــــی بود
مرسی گلم
آنکه میگوید دوستت می دارم
خُنیاگر غمگینیست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود
[گل][گل]
سلام و عرض ادب
سلام از ماست دوس عزیز
چ زود دیر میشه
بله کاملا درسته
از سگ کمتر است
کسی که به وفایش
اعتباری نیست....
قلاده اش را باز کن تا برود...
........................................ ..
سلام.وقت بخیر.
سلام
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
ممنونم از حضورت رهگذر
وبت خیلی خوشگله به وب منم سر بزن.
ممنونم
چشم لاله جون
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی دیده نمی شوی ...
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را می بینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آنرا می بینند
همه سعی می کنند تمیزش کنند
زیادی خوب بودن خوب نیست
زیادی که خوب باشی شکننده تر می شوی
با هر قدرناشناسی دلت ترک بر می دارد
می شکند
تکه های شکسته را در دستانت می گیری
نگاه می کنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی، به زیادی خوب بودنت عادت می کنند!
آنوقت کافیست کمی بد شوی
همه گمان می کنند زیادی بدی
من نتونستم وب شمارو باز کنم
salam dooste aziz
chand vaghtie vazeiate malim beham rikhte o daram say mikonam ba karaye too khoone yekam saro samoon begiram.too in giro dar cheshmam b y tablugh khord ba in onvan:kasb daramad az telegram.
ye pake 2 tomani bood.az tarighe chanel daramad kas mikone.
hala niaz daram k azaye chanelam bala bere.
khastam begam age barat moshkeli ijad nemikone ino
telegram.me/goje_sabz_org
@Goje_sabz_org
share koni tajaei k mitooni.ya bezarish too postat.
kheili mamnoonam
dar morede matalebe chanel: hame gharar midam. az jomle bakhandim ha, ashpazi,shirini pazi,delshekaste ha,havaye donafare,va harchize b dard bokhore dg
چشم
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند “دوستت دارم”
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را …
بهشان خرده نگیرید !
این آدمها فهمیده اند “دوستت دارم” حرمت دارد ،
مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را میفهمی ،
میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی ، تا تو شاد باشی …
آزارت نمیدهد ، دلت را نمیشکند …
به هر دری میزند که با تو باشد !
سلام و احترام
دِلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بـُـــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه همین سادگی
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”
نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام
فرسنگها هم دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت...
کنار رویا هایم
دستهای دلواپسی ام را
قفل میکنم به بودنت...
تو...
همان جان منی...
که گاهی می رسی به لبهایم....
آهویم رفت . . .
بگذار برود . . .
حسابش بماند با گرگ های بی احساس
.................... .................................
سلام. چرا هیشکی دیگه نمی یاد پیشم؟؟؟؟؟؟
سلام
من شرمندم چون با گوشی میام فقط موقعی میتونم بیام به دوستان سر بزنم که اومده باشن نظر گذاشته باشن
آدرس وبو از رو نظر داده شده میزنم میام
چقدر قشنگ بود یه لحظه فک کردم اونجام
سلام
زندگی کردن ، انتخاب کردن است؛
اما برای انتخاب درست و خوب شما باید بدانید که :
که هستید ؟
چه می خواهید ؟
به کجا می خواهید برسید؟
و برای چه می خواهید به آنجا برسید ...
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست / از بس که گره زد به گره حوصله ها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش / بگذار که دل حل بکند مسئله ها را . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
پشت دریا شهریست که یک دوست در آن جا دارد
هر کجا هست ، به هر فکر ، به هر کار ، به هر حال ، عزیز است خدایا تو نگهدارش باش .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
خوشا به حال قلبم چون از تو جان گرفته / نبض وجودم از تو خط امان گرفته
خوشا به حال جانم که مرگ او غم توست / برای وصف رویت قلب زبان گرفته . . .
♦.♦.♦.♦.♦.♦.♦
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
مرا آن دیده ی تر می شناسد
مرا از خویش بهتر می شناسد
به جرم عاشقی ها سر شناسم
مرا ازپشت خنجر می شناسد . . .
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
.
برای شیطنتـــــــ های بی وقفه،بی خیالی هر روزه،
.
ناز و کرشمه ی من و آیینه،خنده های بلنــــد و بی دلیل،
.
برای آن احساساتــــــــ مهار نشدنی…
.
.
حالا اما… دخترکــــــــــ حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی هوا این همه بزرگـــــــ شده..
.
چه قدی کشیده طاقتم… ضرب آهنگ قلبـــ♥ـــــم
چه آرام و منطقی میزند…!
.
چه شیشه ای بودم روزی، حالا اما به سختـــــــ شدن
هم رضا نمیدهم،به سنگـــــــ شدن می اندیشم
اینگونه اطمینانش بیشتــر است!!!
.
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را
قهوه های تلــــخ و پر سکوتــــــــ امروز گرفته است.
.
.
این روز ها لحن حرف هایم آنقــــــدر جدی شده
که خودم هم از خودم حسابـــــــ میبرم…
.
در اوج شادی هم قهقهه سر نمیدهم و به لبخندی
اکتفا میکنم…چه پیشوند عجیبی است کلمه ی خانــم،
.
همین که پیش اسمت می نشیند تمام
سرخوشی و بی خیالیت را از تـــو میگیرد
.
و به جایش وزنه ی وقـــــار و متانتــــــــ را
روی شانه ات میگذارد،نه اینکه این ها بد باشد،
.
نه، فقط خدا کند وزنشان آنقـــــدر سنگین نشود
.
که دخترکـــــ حساس و شیرین درونم
زیر سنگی بمیرد
سلام...
مردم می گویند:
آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها . . .
اما باید این گونه باشد:
خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید . . .
هیچکس کامل نیست ...!
[گل] [گل] [گل] [گل] [گل]
روزگارم نام داد و کامرانی را گرفت
تا زبانم داد شوق همزبانی را گرفت
هیچ دانی روزگار حیله گر با من چه کرد؟
سالها عمر عبث داد و جوانی را گرفت
خوشا عاشق شدن اما جدایی
خوشا عشق و نوای بی نوایی
خوشا در سوز عشقی سوختن ها
درون شعله اش افروختن ها
چو عاشق از نگارش کام گیرد
چراغ آرزوهایش بمیرد
در این آتش هر آنکس بیشتر سوخت
چراغش در جهان روشنتر افروخت
نوای عاشقان در بینوایست
دوام عاشقی ها در جدایست
بود سوزی در آهنگم خدایا
تو میدانی چه دلتنگم خدایا
دگر تاب پریشانی ندارم
نه از آهن نه از سنگم خدایا
دل بی تاب من با دیدنت آرام میگیرد
اگر دوری ز آغوشم نگاهم کام میگیرد
مرا گر مست میخواهی نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمان مستت جام میگیرد
تو نوشین لب میان جمع خاموشی ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام میگیرد
آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی
زلف را یکسو زدی تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
رفتی از پیشم که دور از چشم خود تا نیمشب
با نوای لای لای گریه ها خوابم کنی
انسان 2 نوع معلم دارد ، آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی ،
دومی با تلخی به تو می آموزد ...
انسانها ؛ در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان میدهند :
اول ، بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند
دوم اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند . . .
دو چیز شما را تعریف میکند :
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید . . .
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی ؛
یکی دیروز و یکی فردا .
دو شخـص به تـو می آمـوزد :
یکی آمـوزگـار ، یکی روزگـار
اولی به قیمت جـانش ، دومی به قیمت جـانت
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن ،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن :
اول پـیـدا کـردن شـبـاهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها ...
سلام .الانم اشتباست
نه درست شد
سلام
آسمان باش عزیز
ﮔﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﻧ
ﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ ﻛﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻫﻲ ﺷِﻜﻮﻩ ﻛﻨﻲ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﺧﻢ ﺩﻟﺘﻨﮓِ ﺗﺮﺍ
ﻓﺮﺻﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺻﺮﻑ ﮔﻠﻪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺷﻮﺩ
ﺗﺎ ﺑﺠﻨﺒﻴﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ...
سلام اپم
الان میام
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانهای افتادهام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیدهست بدین سخت کمانی
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
که میبینم که این دشت مشوش
چراگاهی ندارد خرم و خوش
که خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفیق بیکسان یار غریبان
مگر خضر مبارک پی درآید
ز یمن همتش کاری گشاید
مگر وقت وفا پروردن آمد
که فالم لا تذرنی فردا آمد
چنینم هست یاد از پیر دانا
فراموشم نشد، هرگز همانا
که روزی رهروی در سرزمینی
به لطفش گفت رندی رهنشینی
که ای سالک چه در انبانه داری
بیا دامی بنه گر دانه داری
جوابش داد گفتا دام دارم
ولی سیمرغ میباید شکارم
بگفتا چون به دست آری نشانش
که از ما بینشان است آشیانش
چو آن سرو روان شد کاروانی
چو شاخ سرو میکن دیدهبانی
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مباش از دهر سرمست
لب سر چشمهای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز
که خورشید غنی شد کیسه پرداز
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
چنان بیرحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبودهست آشنایی
چو نالان آمدت آب روان پیش
مدد بخشش از آب دیدهٔ خویش
نکرد آن همدم دیرین مدارا
مسلمانان مسلمانان خدا را
مگر خضر مبارکپی تواند
که این تنها بدان تنها رساند
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر
چو من ماهی کلک آرم به تحریر
تو از نون والقلم میپرس تفسیر
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
فرحبخشی در این ترکیب پیداست
که نغز شعر و مغز جان اجزاست
بیا وز نکهت این طیب امید
مشام جان معطر ساز جاوید
که این نافه ز چین جیب حور است
نه آن آهو که از مردم نفور است
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
چو معلوم است شرح از بر مخوانید
مقالات نصیحت گو همین است
که سنگانداز هجران در کمین است
نیمه گمشده را بی خیال شو لطفا
اگر سهم تو بود که گم نمی شد !
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن …
چی نچ؟
یادم نمیاد موضوع چی بود
زندگی به من آموخت ...
آدمها نه دروغ می گویند
نه زیر حرفشان می زنند ...!!
اگرچیزی می گویند صرفا " احساسشان " درهمان لحظه
است ...!!
نباید رویش حساب کرد ...!!
آآآپپپمممم ممنون میشم سر بزنید :)
چششششم
سخــت است ...
فــــــرامـــــوش کردن کســـــی
بـــا او ...
همـــه چیــــز
و همـــــه کس را ...
فـــــــرامـــــــــــوش مــی کــــردم.........
بازم سر بزن
بهار هم رفت ...
تابستان یعنی
آشتی دوباره تو با طبیعت
مگر سر جنگ داری بانو
هر سال با " تیر " می آیی ...!