دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

بلوغ عاشقــــــی






در چهل سالگی هم ڪہ باشی 

طنین صداے کسی ڪہ

تو را به " نام کوچکت " 

بخواند و پشت هر بار ڪہ صدایت می‌کند

" عزیزم " بگذارد 

می‌تواند عاشقت کند

و تو بعد از تمام شدن حرفهایش

دختربچه ے هجده ساله اے می‌شوے

ڪہ دوست دارد بال در بیاورد 

از شوقِ عاشقی ؛ 


در چهل سالگی هم ڪہ باشی 

می‌شود آن‌قدر عاشقی‌ات 

پرهیجان باشد ڪہ

خاطره‌ے گرفتن دست گرم مردانه اش را در سرماے زمستان 

روزے چند بار به تکرار بنشینی 

و نقطه ے اوج این خاطره‌ات 

بستن گره روسرےات باشد 

با دست‌هاے او 

وقتی ناگهان 

با پوست صورتت برخورد می‌کند

و ابروهاے پیچ‌خورده‌ات را 

صاف می‌کند ؛ 


در چهل سالگی هم ڪہ باشی 

می‌توانی بدوزے

دکمه اے را ڪہ

از روے پیراهن آبی یقه سپید مردانه اے

 

افتاده است روے زمینِ یخ‌زده‌ے تنهایی‌اش ؛

 

در چهل سالگی هم ڪہ باشی 

آن جوانه ے کوچک روئیده در جانت 

می‌تواند قد بکشد 

و تو را سبز کند ؛

آن وقت در همان چهل سالگی 

نمی‌توانی آن ذوق‌زدگی شفاف چشم‌هایت یا آن رنگ پریدگیِ ناشی از دلشوره‌هاے نیامدنش را 

لرزش صدایت را 

جوان شدن صورتت را 

پنهان کنی در پشت چهل سالگی‌ات ؛


تو در چهل سالگی 

به  بلوغ عاشقی می‌رسی

درست مثل دخترهاے هجده سالہ

با گونه هایی سرخ‌شده 

بہ خاطر اولین بوسه ے

نشسته  بر پیشانی ..!!



 #نادرے_شبنم

 


نظرات 215 + ارسال نظر
بابک شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:32 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

گاهی بیشتر از یک شال پشمی
یا یک پالتوی چرم
صدای نفس های کسی
از پشت تلفن گرمت می کند
که می گوید:
منتظرم
زودتر برگرد

#فلورا_تاجیک

بابک شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:30 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

چقدر می ترسم
تو را نبوسیده
از دنیا بروم
اصلن کجا می توانم بروم؟
وقتی می دانم تمبرها
تا لبان پاکت را نبوسند
به هیچ کجا نمی رسند!

#بهرنگ_قاسمی

مامیترا شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:05 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی
برگ درختان
انتظار می کشند
زود تر از دیگری پاهایت را بوسه بزنند . . .

. کیست این کز درونم می کند فریاد !! شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:56 ق.ظ

.
. با درودی مهربانانه .
.
. در انتظار بهار نخواهم نشست هر گاه تو بیایی سبز
. خواهم شد و شکوفه خواهم داد . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

مامیترا شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:46 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

در ماه مهر
بادهای پاییزی
بی مهری را
با برگ درختان
آغاز میکنند . . .


. شعر یعنی بیستون کَندن بدست !! شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:46 ق.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. تو رفته‌ای اما من می‌دانم گلدان ها هر سال بهار به یاد
. تو جوانه خواهند زد و سرشار از خاطره‌ مهربانی‌ات
. گل خواهند داد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

مامیترا شنبه 4 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:52 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی

فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . .

بابک جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 03:21 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

عشق من
مهم نیست امروز چقدر سرد باشه
تو گرما بخش منی

بابک جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 03:20 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

دلتنگی تو روزمره من است
مراقبت از تو شغل من است
خوشحال کردن تو وظیفه من است
و دوست داشتن تو زندگی من!

سپهر جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:30 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

در عشق همیشه قدری دیوانگی نهفته است..
البته قدری خردمندی نیز همیشه در دیوانگی نهفته است...


فریدریش نیچه

سپهر جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:29 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

عالی ..

موفق باشید ..

تشکرات ویژه
وهمچنین

سپهر جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:28 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

سلام شادی خانم ..خوبی؟؟

خوشحالم که اپ کردی .. عالی

تقدیم به شما

سلام از ماست سپهر خان
خوبم به خوبی دوستان
تشکر ازمهروحضورگرمتون

محمد جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 01:56 ق.ظ

آدرس من را میدانی
با اشاره ات گره خورده
با نگاهی کنار منی
به هر سو بنگری منم
به هر کجا سفر کنی منم
با نسیم در کنارتم
هر کجا تو باشی
منزلم آنجاس
خوش اومدی به قلبم

محمد جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 01:47 ق.ظ

به شراب
دیدگانت که از آن همیشه مستم،
گل من تو را نه اکنون همه عمر میپرستم

محمد جمعه 3 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 01:43 ق.ظ

بـــــــه هَـــــــــــم نِــــــمـی رِســــیــــم...!
امّــا!
بهــتـریــن غَـــــــریـــبـــه ات مـــــی مــــانــم کـه تــــــو را هــمیشـه دوســــــت خــواهــــد داشــت،
مَــــــــن و تـــــــو، "مــــــــــــــــــا" که نشــــدیــم هـیــچ،
مــــــــــــن نـیـــــمــی از خـــــــــــــــودم را هـَـــــــم بـــــــــــاخـــــــــــــتَــــــــــــــم...!!!

محمد پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:54 ب.ظ

تـو دلیل لبخندهای مـن هستی

اگر مـن هم دلیل لبخندهای تـو هستم

پس هرگز از خندیدن دست بر ندار

بابک پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 03:40 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

عشق

شأن نزول توست

در آیه های بلندِ گل

که برای قرائتش

پروانه ها به دنیا می آیند

بابک پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 03:40 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند

احمد شاملو

. به اسارت نشسته ام در انتظار تو پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:25 ب.ظ

. درودی صادقانه .
. این آدرس ایمیل شما مرا بجایی نمیبرد !!!!
.
. اما . آدرس من کاملاً صحیح می باشد !!!

سلامودرود برشما دوست گرامی
بله متاسفانه این ایمیل جزو ایمیلای فراموش شدست

مامیترا پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:52 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه
عشق مثل ستاره می درخشه
عشق مثل خورشید گرم میکنه
عشق مثل گل ها لطیفه
و
عشق درست مثل تو زیباست

. شعر یعنی این همه سوز و گداز ؟!! پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:52 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. چگونه می‌شود به لحظه‌ها فرمان ایست داد و به یاس گفت
. که همین‌جا ، میان همین ثانیه‌ها ، میان همین نگاه ها بروید؟
. چگونه می‌شود قلب هایی را که امروز رو به سردی می‌روند
. به گرمی همان آتش دوستی دیروز نگه داشت؟
. تو بگو، چگونه می‌شود؟؟ [گل]
. فقط تو بگو [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................

. تنها نشسته ام بتو اندیشه می کنم !! پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:43 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. چگونه می‌شود به لحظه‌ها فرمان ایست داد و به یاس گفت
. که همین‌جا ، میان همین ثانیه‌ها ، میان همین نگاه ها بروید؟
. چگونه می‌شود قلب هایی را که امروز رو به سردی می‌روند
. به گرمی همان آتش دوستی دیروز نگه داشت؟
. تو بگو، چگونه می‌شود؟؟ [گل]
. فقط تو بگو [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

محمد چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام
نمیدونم چهل سالگی چه حسی داره
نمیدونم به اونجا میرسیم یا نه
نمیدونم برسم به اونجا چند سالم باشه
ولی میدونم
از یه جایی زنده بودنم شروع کردم به زندگی
اینو یادم رفت بگم من الان ۶ ساله هستم

پیر شی الهی بچه جان

محمد چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 05:51 ب.ظ

آنکه تو را دیده است
جان و تنش لرزه است
قبل تو نبود زندگی
عمرفنا بوده است
تا که چهل سال گذشت بر فنا
حال بگو فرق منو فیضی را

فرقی نیس مگه مردنباشه یکیتون

محمد چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 05:44 ب.ظ

هر دم بهانه میگیرد
بغض های در گلویم که رها کنمش
به کدامین بهانه رها کنم
پشت این کوه تنم
کودکی تنها نشسته
منتظر آمدن توست
به کدامین بهانه رها کنم
بغضهای عاشقانه ام را....

محمد چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 05:39 ب.ظ

آنچه در این بین بماند منم

البته من کوچیکتر از اونم که نظر بدم
ولی ۴۰ سالگی من با جناب فیضی فاصله اش از زمین تا آسمونه.
ممنونم بابت تایید پستهای من

منظورم چلچلگی مردونه بود پس فرقی نیس

Baran چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 03:47 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

فدای مهرومحبت شما بانوجان❤❤❤❤❤❤❤

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:14 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

حرفهای دم نکشیده مرا به دل نگیر
کافیست کمی مرا به جوش و خروش درآوری
آنقدر برایت شیرین میشوم..............
که فرهاد قصه هایم خواهی شد.

محمد امین امینی

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:13 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

صبوری تو

مرثیه نا تمام عمر من است

انگار....

جاده های آمدنت هرگز به انتها نمیرسند...!

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:13 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

عینک دودی بزن...

که تازگی ها/

زل زدن به چشمانت

مانع کسب است...

مامیترا چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:11 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

من دعایتان میکنم به خیر

نگاهتان می کنم به پاکی

یادتان می کنم به خوبی

هر جا هستید

در اولین روز آبان ماه

بهترین ها رو برایتان آرزو دارم







[مامیترا]



. به نگاه توست حیات ام چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 11:01 ق.ظ

. درودی صمیمانه
.
. چند کامنت ارزشمندتان را در پست قبلی گذاشتم .
.
. دلیل حذف پست داستانم بود . می بخشید بزرگوار

تشکرات ویژه محبت کردید

. که عشق تو از دل حزین ام هرگزنرود چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:43 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. نه صدای تپش قلب عاشقی ، نه آوای محزون دل غمزده‌ای
. همه سر در گریبان خویش ، زانو زدنت را می‌بینند اما .
. چه کسی دستت را می گیرد ؟ هیچ نگاهی . .
. غربت نگاهت را پاسخی نمیدهد . اینجا شهرمن .
. شهر مجسمه های سنگی است [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. سوگند به دل های شکسته . سوگند به حون جگرم . . چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:36 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. نه... نه، نمی‌توانم باور کنم که این شهر ، شهر من باشد
. شهر من ، شهر گل های شقایق و دل های عاشق است
. شهر من جایی برای زمین خوردن ندارد . شهر من
. شهری‌ست به لطافت پوست شب که باران
. لطافت اش را وام دار اوست [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 08:05 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

برای پیشگیری از جدایی

لطفا

sms بی منظور بفرستید ...

زمان مکالمه را کوتاه

فاصله را زیبا کنید

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 08:04 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

لکنت بهانه قشنگی است برای تکرار همیشگی تو...

تو تو تو تو تو ....

بابک چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 08:03 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

بـه پـایـان ِ دستـانـت

بـوسه ای بـیش نـمانـده،

تـا بـه تـماشای قـلب عـریـانت

تـخمه ی حـسرت بـشکـنم ...

نـمی دانـستـم،

کـه طـعم تـلخـت

از زیـر زبـان ِ دلـم نـمی رود . . .

Baran چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 07:43 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام و
درود بر شما.سلامت و
سرافراز باشید همیشه

سلام عزیزم ممنونم همچنین

نبض دقایق سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:17 ب.ظ

مراقبم که مبادا

تهی شوم از تو...!

مرتضی_امیری

نبض دقایق سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:14 ب.ظ http://woman-s75.blogfa.com

زندگی باغــــی است که با عشق باقــــی است مشغــــول دل باش نـــــــه دل مشغــــــول ، بیشتر غصه هــــــای مـــــا از قصه هــــــای خیالــــــی ماست ، پس بدان اگر فرهــــــاد باشــــــــــــــی همــــه چیـــــز شیریــــــن است ..

مهران سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 03:26 ب.ظ http://mehran-kh45.blogfa.com

مهران سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 03:24 ب.ظ http://mehran-kh45.blogfa.com

بعضی ها می آیند که ردپای زیبایشان را در زندگیت به جای بگذارند و بی آنکه بدانی پاره ای از وجودت می شوند. انگشت شمارند این دوستان ولی ماندگار و دلنشین گوئی نیامدند که بمانند فقط آمده اند تا به تو یادآور شوند که بودن لزوما با حضور معنی نمی شود. آری اینان سرمستت میکنند که عطر حضورشان را تا فرسنگها استشمام می کنی و چنان لبریز میکنندت که که گویی از ازل تا به ابد تو را نیازی به سیراب شدن نیست. امان از دست این بعضی ها که حتی نگران نبودنشان نیستی چرا که نبودنشان هم نبودنی خاص و به جا ماندنی است چون طعم تلخ و دلنشین قهوه.

. روشن باشد یک امشب من . . . سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 12:12 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. من
. در قفس عشق
. تو
. همان پرنده ای هستم
. که فرود آمد
. دانه را دیدم
. و دام را . . . نه !!
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. از برق نگاه تو . اشک بی گناه تو . . . سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 12:04 ب.ظ

. درودی صمیمانه
. این پست روی سخن اش با دختران و زنان هست . افعال به گونه ایست
. که تقریباً اظهار نظر را از مردان گرفته است . مگر بایستی و از روبرو
. پاسخی . . نظری . . حرفی . . من متولد 59 هستم !!! تقریبا چهل سالگی
. یک عاشق پیشه مهربان . . و دوست داشتنی !!!!

خدا حفظتون کنه جناب عاشق پیشه

. تا لب بگذاری بر لب من !! سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 11:59 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. از چه باید گفت وقتی که مهتاب فریب چشمک‌زدن های
. ستاره‌ها را می‌خورد؟
. وقتی که تُنگ بلوری ، به ماهی های قرمزم ، به دروغ
. از کثیفی دریا می‌گوید؟
. تو بگو که من در این قافیه‌باران روزمرّگی از چه باید بنویسم ؟؟!
. آه . . می کشم و غصه می خورم !!
. کاش تو در کنارم بودی . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

مامیترا سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 11:37 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

امـروز خورشید که از میانه درختان رخ می نمود

آرزو کـردم که طلوع خورشیـد

غروب غم هایتان باشـد

و زندگیتان

سرشار از لحظه های روشن آسمانی

[گل][گل]

[گل][گل][گل][گل]

[مامیترا][گل]

[لبخند][گل]

[گل]

بابک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:16 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

پاییز عزیز
هردو راه درازی آمده ایم
تو های و هوی و چهچه بهار را پشت سر داری
از قهقهه مستانه و سرخ تابستان گذشته ای
من از زمزمه سبز بهار
شور و شرار شب های عاشقی
وسوسه تن های داغ تابستانی
عبور کرده ام
تو برگ های رنگارنگ بر سر داری
من خاکستر رو به سفیدی بر مو
نزدیک تر بیا
حرف زیادی برای گفتن داریم
پاییز عزیز

زیبا بود

بابک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:16 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

عشق چیزی ست که
وقتی از همه جا و همه کس بریده ای
هنوز لبخند می زنی

پائولو کوئیلو

بابک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:15 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

ابرهه ی چشمِ تو گر دهد آنی مجال
کعبه ی دل را کنم پیشکشش بی جدال


طاهره ی کشاورز

بابک سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:14 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

ای عشق اگر آمده ای باز بترسانی مرا

مدتی هست دگر ترس ز من کوچیده

به غزل خوانی و مستی و جنون مشغولم

بی محابا هوس می ز لبانت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد