دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

تولدت مبارک

        





روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

بهت میگم

.

.

.

. تولدت مبارک



                                               




سراب







حکایت آن تشنه را شنیده ای که در بیابان، راه گم کرده بود و در دور دست

گویی آبی روان می دید، اما هر چه پیشتر می رفت،نمی یافتش؟

قصه ی عشق امروز،همان آب روان در دور دستهاست و ما نیز همان گم

کرده راه در بیابان، که تشنه ی جرعه ایم تا کویر کاممان را سیراب سازیم!

چه پندار بیهوده ایست سیراب شدن از سراب!؟








کشتی قلب








چه بسیارند غمهای عالم


زمانی که کشتی قلبت به گل نشسته است.


زمانیکه ناخدای آسمان


تورا در دریایی پر از امواج بیرحم و ویرانگر


به حال خود گذارده است.


و چه بسیارند رفیقان نیمه راه


چون تخته پاره هایی بر آب...






چیزی نیست...


   







هیچ چیزی نیست!

اشک گاهی بازی اش می گیرد  

ویک دفعه می ریزد.






نبودنت وزن دارد...








قوانین علم را به هم زده ای

نبودنت وزن دارد...


تهی اما سنگین!
                 



 


آرزو های به گور برده ...





دوست داشتم تو را به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم ...


اما ،


چقدر فاصله دارم از تو

انقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ....

 



   


چه کسی گفته فاصله سردی می آورد










آن شب در پیچ و تاب خیابون های شهر؛ زلالی نی نی چشمانت دیدنی بود


دلم تنگ شده برای آن ماشین و آن خیابون ِ تاریک وآن ...




چه کسی گفته فاصله سردی می آورد ؟!





 



ای کاش ...

                  




      مهم نیست که اکنون دلت

      به هوای کس دیگر می تپد

      مهم آن است

      که من برای همیشه تنهایم

      آن هم فقط به خاطر تو

      ای کاش می فهمیدی





قالی زندگی

                       

                           






زندگی بافتن یک قالی ست , نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی.


نقشه را اوست اوست که تعیین کرده ,


تو در این بین فقط می بافی !


نقشه را خوب ببین , نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!!!!!!!!




    



نقطه پایان






آرامشم را



سکوتم را


دریای دلم را


برهم نزنید


نقطه ی پایانیم اینجا نیست