دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
برو ولی اینو بدون هر جا باشی دوست دارم ، هنوز برای دیدنت رو رویاهام پا میزارم ، دل منو شکستی وقتی تنهام گذاشتی ، کاش می دونستم که تو هیچوقت دوسم نداشتی
وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
چگونه یک روز دلپذیر داشته باشیم؟
به غریبه ها لبخند بزنید
آهسته قدم بردارید
بگویید ممنون
خوب لباس بپوشید
عطر بزنید
مراعات کنید وگوش دهید
جذاب و دلفریب باشید
بخندید
برای آدم ها آرزوی روز خوش کنید
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛
پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !
بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت
برای یک نفر !
اما دلت می گیرد ،
چشمانت پر از اشک می شود ،
قلبت خالی می شود ،
وقتی یادت می آید ،
همه آن را می خوانند و می پسندند ،
جز همان یک نفر …!
.
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
.
دل آدم چه زود خر میشه!
با یک “دلخوشی”
با یک ” هستم ”
با یک ” نترس ”
با یک ” نوازش ”
با یک ” آغوش ”
و چه راحت خرد میشه
با یک نگاه “متفاوت ”
با یک حرف ” نامتعارف ”
من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...*
* یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم *
* ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه *
*و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم*
راے دل خـــودم مے نویسم ...
براے دلتنگــے هایــم
براے دغدغــہ هاے خـــودم
براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ !
برای دلے کہ دلتنگم نیست ...
براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـم هایم نیست ...
براے خودم مے نویســـم !
بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ !.!.!.
[گل][گل][گل] [گل][گل][گل] [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
سالمندان و مددجویان کهریزک را دریابیم!
[گل][گل][گل] [گل][گل][گل] [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
به نسیم که میرسم گوش هایم رامیگیرم چون چیزی جز صدای خنده ات با او را برایم ندارد
مهربانتـــر از مــن دیــدی نشـــانم بـــده ،
کســی که بــارهـا بســوزانیــش و بــاز هــم بـا عشـق نگاهــت کنــد...
می نویســـــــــم..!
ولی تو نخوان..
می نویسم که با تمام وجودم دوستـــــــــت دارم..!
ولی تو نخوان..
می نویسم که اگر تو را نبینم
به سکوتی سخت دچار می شوم و
بغض تمام وجودم را می گیرد..!
ولی تو نخوان..
اگر می خوانی "بـ ـفــــــــــهـــــــــــم"
که دوستـــــــــت دارم...
درد بزرگی است که سنگها سنگ صبورت باشند..........
سلام شادی جان هنگامه برگشت از مسافرت
سلام عزیزم
خوش اومدی گلم
منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو می نویسم روی شن ها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
کارم شده در این صحرای غمها
نکنه خدا نکرده سفر بهت بسازه ، عوض کنه هواتو آب و هوای تازه ، نکنه خدا نکرده یادت نمونه اشکام ، یادت بره چه خستم یادت بره چه تنهام
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس ، بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است ، من به پرواز نمی اندیشم ، به تو می اندیشم ، که زیباتر از اندیشه یک پرواز است
برو ولی اینو بدون هر جا باشی دوست دارم ، هنوز برای دیدنت رو رویاهام پا میزارم ، دل منو شکستی وقتی تنهام گذاشتی ، کاش می دونستم که تو هیچوقت دوسم نداشتی
در سایه دلشکستگی پیر شدم
غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم
تا امدم اشنای قلبت باشم
گفتی که من از غریبه ها سیر شدم
نبودن هـــــــــــــایی هستــ
که هیچ بودنی جبرانشــ ـان نمیکنــد !!
کسانی که " هـــــــرگـــــــز "
تکـــــــــــــرار نمی شوند ...
حرفــ هایی هستــ که معنی شـــان را
خیلـــــــــــــــی دیر می فهمیم ... خیـــلی !!
این روزها بیشتر از قبل حال همه را می پُرسم . . .
سنگ صبور غم هایشان می شوم . . .
اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم . . .
اما یک نفر پیدا نمی شود که دست زیر چانه ام بگذارد . . .
سرم را بالا بیاورد و بگوید :
حالا تـــــــو برایم بگو . . . !
می دونی چیه رفیق!؟
حکایت زندگی ما شده مث "دکمۀ پیراهنِ"
اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه می ری .
بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش!
چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین شهرم ، بیا هی دوست با من باش که من تنهاترین تنهای شهرم
این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
......باید باور کنم
تنهایم
وسعت درد فقط سهم من است ، باز هم قسمت غم ها شده ام ، دگر آیینه ز من با خبر است ، که اسیر شب یلدا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
تو برو پیچک من ، فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن ، رو پیشانی من چیزی نیست ، غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی
هرجا که میبینم نوشته است :
" خواستن توانستن است "
آتش میگیرم !!!
یعنی او نخواست که نشد ؟!
همواره تنهاییم...
هم در جمع یاران
هم در یک کویر خشک
و هم در زیر باران
چگونه یک روز دلپذیر داشته باشیم؟
به غریبه ها لبخند بزنید
آهسته قدم بردارید
بگویید ممنون
خوب لباس بپوشید
عطر بزنید
مراعات کنید وگوش دهید
جذاب و دلفریب باشید
بخندید
برای آدم ها آرزوی روز خوش کنید
صندلی خالی تنهاییت پر نمیشود...
مگر اینکه....
دیگر جایی برای نشستن نباشد...
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم !!!
بیا حواس تقدیر را پرت کنیم ...
تو صدایش کن...
من دزدکی فاصله ها را برمیدارم...
112 تا کامنته ولی روی هم رفته ؛ محتوا شون با جمله آخر این یک کامنت برابری نخواهد کرد که هیچ گردشم جم نمیکنه :
دخانیات عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زیان آور است
مــــــــــــرسی
دنیا را بغل گرفتیم
گفتند:"امن است"هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد.................
بیدار شدیم،دیدیم
آبستن تمام دردهایش شده ایم.
سلام
خسته شدم از نوشتن می خوام با یکی حرف بزنم
البته خوب کسی نیست که حرف من را بشنوه
آره کسی نیست
..................
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛
پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !
خواستم آرزوهایم را
به رخ روزهایم بکشم
دیدم
تو با روزها دست به یکی کرده ای
آنها خودت را دارند
و من فقط حسرتت را
زبانم بند آمد
.
ابتــدا ” شُمــ ـا ” بـــود
بعـــد ” عزیــ ـز دلــ َـﭞ ” شـــد
و امـــروز دوبــاره ” شُمــ ـا ” شـده
درســﭞ مثــل وقتے ﮐﮧ خوابـــ مے بینے و
صبحــ بـــاز مے گردے سر جـــاے ِ اولـــــ ـﭞ …
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم ؛
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست …
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد …
می دانی …
پزشکان که هیچ
حتی مامورین بازیافت هم
از قلب شکسته قطع امید کرده اند !
تو گفتی دوستت دارم
و من باور کردم
گناه کدام یک از ما
سنگین تر بود؟
گوشه نــدارد که یـکـــ گوشه اش بنشینمـــ
و نفسی تــازه کنمـــ …
گــرد گــرد استـــ
این زمین
ایــنــ روزگــــار
بعضی وقت ها چیزی می نویسی از دلت
برای یک نفر !
اما دلت می گیرد ،
چشمانت پر از اشک می شود ،
قلبت خالی می شود ،
وقتی یادت می آید ،
همه آن را می خوانند و می پسندند ،
جز همان یک نفر …!
.
درد می کشم ، درد
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ،
اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین !
آلزایمر میتواند بهترین بیماری جهان باشد تا هر ثانیه یادم نیفتد که نیستی !
.
تو کور بودی
و من کر و لال
من برایت دست تکان دادم
و تو مرا صدا زدی …
برای همین بود
که ما
هرگز بهم نرسیدیم …!
.
میخواهم از درد بگریزم ولی درد بدون من تنها میماند ؛
که این خود درد دیگری است !
نمی دانی چه دردی دارد وقتی حالم در واژه ها هم نمی گنجد !
آنقدر جای تو خالیست
که هیچ گزینه ای آن را پر نمیکند حتی تمام موارد . . .
بدترین حسه دنیا اینه که،
بدونی کسی که دوسش داری همون اندازه یکی دیگه رو دوس داره !
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ،
دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود …
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
بگذر بهار ، حالم با تو خوب نمی شود …
پاییز حال مرا خوب می شناسد !
ن که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو …
.
دل آدم چه زود خر میشه!
با یک “دلخوشی”
با یک ” هستم ”
با یک ” نترس ”
با یک ” نوازش ”
با یک ” آغوش ”
و چه راحت خرد میشه
با یک نگاه “متفاوت ”
با یک حرف ” نامتعارف ”
محکم ببار باران نـــــــــــــم نــــــــــم علاج زخمـــــــــهایم نیست…