دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

آخــــــــــرخــط






روزى نبود که به سراغم بیاید و


قبل از سوار شدن به ماشین،


دسته گلى روى صندلى نباشد!


روزى نبود که از صبح که چشم باز میکرد،


قربان صدقه ام نرود!


روزى نبود که تمامِ بى حوصلگیم را به جان نخرد!


روزى نبود پشتم قرصش نباشد!


روزى نبود که خودم را،


خوشبخت ترین آدمِ روىِ زمین تصور نکنم!


فقط یک روز بود که میانِ یک بگو مگوى ساده،


منتِ تمامِ کارهایى که کرده بود را،


سرم گذاشت...


از آن روز به بعد


هر چه خواستم


هر چه جان کَندم،


دیگر نتوانستم دوستَش داشته باشم!






نظرات 409 + ارسال نظر
عمو علی جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 04:07 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

فراموش خانه

بعد از این بگذار قلب بی قراری بشکند

گل نمی روید، چه غم گر شاخساری بشکند



باید این آیینه را برق نگاهی می شکست

پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند



گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام

صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند



شانه هایم تاب زلفت را ندارد! پس مخواه

تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند



کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد

قیمت لب های سرخت روزگاری بشکند

عمو علی جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 04:07 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

یهودا

مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را



نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می کند یک روز، گل ها را!



خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم؟

«خودم» پرورده بودن در حواریون یهودا را



خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را!



کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست

چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟!



نمی دانم چه نفرینی گریبان گیر مجنون است

که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را!



چه خواهد کرد با ما عشق؟! پرسیدیم و خندیدی

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را

..مهسا.. پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 08:26 ق.ظ http://m83kh.blogfa.com

همیشه افراد ساکت را دوست داشته ام
هیچگاه نمیفهمی در حال رقصیدن در رویای خویشند
و یا سنگینی بار هستی را به دوش میکشند . . .

عمو علی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 01:06 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم



نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم



کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی



برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه



نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم



منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....

عمو علی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 12:56 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

تنهایی بهتر است

خودتی خودت

حداقل روحت آسایش بیشتری دارد

نگرانی کمتری داری

و میتوانی برای خودت باشی

هیچ کس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد

همه میخواهند تو را از سر خود باز کنند

کاش کمی عوض میشدیم!!!!!!!!!!

عمو علی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 12:55 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام

علیکم

ممنون از حضور همیشگی و کامنت های قشنگت

سلام
خواهش میشه

عمو علی سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 11:42 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

می دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید ... !
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که ...
راهشان را گـــــم می کنند !
نـــــــه میتوانی خبری دهی... !!!
و نــــــــه خبری بگیری......

عمو علی سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 11:41 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااام علیکم

سلام از ماست

عمو علی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:50 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

روز و شب چون غافلی از روز و شب
کی کنی از سر روز و شب طرب

روی او چون پرتو افکند اینت روز
زلف او چون سایه انداخت اینت شب

گه کند این پرتو آن سایه نهان
گه کند این سایه آن پرتو طلب

صد هزاران محو در اثبات هست
صد هزار اثبات در محو ای عجب

چون تو در اثبات اول مانده‌ای
مانده‌ای از ننگ خود سردرکنب

تا نمیری و نگردی زنده باز
صد هزاران بار هستی بی ادب

هر که او جایی فرود آمد همی
هست او را مرددون‌همت لقب

چون ز پرده اوفتادی می‌شتاب
تا ابد هرگز مزن دم بی‌طلب

طالب آن باشد که جانش هر نفس
تشنه‌تر باشد ولیکن بی سبب

نه سبب نه علتش باشد پدید
نه بود از خود نه از غیرش نسب

چون نباشد او صفت چون باشدش
خود همه اوست اینت کاری بوالعجب

گر تو را باید که این سر پی بری
خویش را از سلب او سازی سلب

بر کنار گنج ماندی خاک بیز
در میان بحر ماندی خشک لب

چون رطب آمد غرض از استخوان
استخوان تا چند خائی بی رطب

هین شراب صرف درکش مردوار
پس دو عالم پر کن از شور و شعب

مست جاویدان شو و فانی بباش
تا شوی جاوید آزاد از تعب

چون تو آزاد آیی از ننگ وجود
راستت آن وقت گیرد حکم چپ

از دم آن کس که این می نوش کرد
دوزخ سوزنده را بگرفت تب

همچو عطار این شراب صاف عشق
نوش کن از دست ساقی عرب

عطار

عمو علی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:49 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را
سجاده زاهدان را درد و قمار ما را
جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان
آن نیست جای رندان با آن چکار ما را
گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند
می زاهدان ره را درد و خمار ما را
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را
ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را
آمد خطاب ذوقی از هاتف حقیقت
کای خسته چون بیابی اندوه زار ما را
عطار اندرین ره اندوهگین فروشد
زیرا که او تمام است انده گسار ما را
عطار

عمو علی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:48 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشه‌ی آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر
همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق
در میان خاک و خون در تاب و تب

پرده برگیرند از پیشان کار
هر که دارند از نسیم او نسب

ای دل شوریده عهدی کرده‌ای
تازه گردان چند داری در تعب

برگشادی بر دلم اسرار عشق
گر نبودی در میان ترک ادب

پر سخن دارم دلی لیکن چه سود
چون زبانم کارگر نی ای عجب

آشکارایی و پنهانی نگر
دوست با ما، ما فتاده در طلب

زین عجب تر کار نبود در جهان
بر لب دریا بمانده خشک لب

اینت کاری مشکل و راهی دراز
اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب

دایم ای عطار با اندوه ساز
تا ز حضرت امرت آید کالطرب

عطار

ساغر دل یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 03:12 ب.ظ

راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.

فریدون مشیری

ساغر دل یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 03:10 ب.ظ http://sagharedelam.blogfa.com

سلام شادی جان

روزت قشنگ ... لطیف و رنگارنگ

سلام عزیزم روز شما هم رنگین

عمو علی جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:19 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام شب به خیر

ممنون از حضور و لطفت

سلام شب شماهم بخیر
خواهش میشه وظیفست

عمو علی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:11 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

روزی هزار مرتبه بازنده میشوم

از بازی ظریف تو شرمنده میشوم

اینبار فرق میکند اما به شوق برد

آماده جدال درآینده میشوم

موعود می رسد تو سفیدی ومن سیاه

بر شاه بی شکست تو تازنده میشوم

یک لحظه میخروشم و زورم نمی رسد

با این خیال خام که کوبنده میشوم

باران کیش های تو آغاز می شود

چون مرغ پرشکسته ی سرکنده میشوم

یکجا تمام قدرتم از دست می رود

تا کیش آن وزیر برازنده میشوم

می تازد اسب سرکش عشقت به هر طرف

وقتی که محو آن رخ تابنده میشوم

بی هیچ قلعه های مرا فتح می کنی

در خانه ی سیاه پناهنده میشوم

حالا میان صفحه ی تاریک زندگی

از مهره های سوخته آکنده میشوم

من مات می شوم به همین سادگی وباز

روزی هزار مرتبه بازنده میشوم

صادق حسینی

عمو علی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:10 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

عطر سیب

بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان

می تراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آن چنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کر شده گوش فلک از بانگِ نوشانوشمان

چون دومارِ - پیچ خورده زیر باران - خفته ایم

آبشار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان

تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب

جامه ای از جنس عُریانی شده تن پوشمان

پادشاهِ "بابِل " و " عیلامِ " تن های همیم

عشق و لذّت ، میوه هایِ باغ هایِ شوش مان

در شبِ وصلِ "عطش آقا " و " بانویِ نیاز "

آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان

تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم

بی خیالی ، پنبه را کرده فرو در گوشمان

علی محمد محمدی

عمو علی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:09 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

رد دارد به کسی غیر خودم رو بزنی
جلوی من بنشینی و دم از او بزنی
پیش من مندرس و کهنه بگردی اما
پیش او عطر گرانقیمت خوشبو بزنی
از چپ و راست به من پیله کنی اما باز
وقت پروانگی ات خدعه و نارو بزنی
مثل یک توده ای از گرد و غبار بسیار
از دلت عشق مرا یک تنه جارو بزنی
یا که در ساحل امن دل یک بیگانه
بعد طوفان شدن زندگی پهلو بزنی

#سجاد_صادقی

عمو علی چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:01 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام علیکم

ممنون از حضور پر مهرت و کامنت های قشنگت

عمو علی سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 08:53 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام و درود[گل]


«گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست»

با تو از خویش نخواندم- که مجابت نکنم

خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم



گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن

تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم



دستی از دور به هرم غزلم داشته باش

که در این کوره ی احساس مذابت نکنم



گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست

سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم



فصلها حوصله سوزند.-بپرهیز- که تا

فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم



هرکسی خاطره ای داشت- گرفت از من و رفت

تو بیندیش- که تا بیهده قابت نکنم


محمدعلی بهمنی [گل]

بانوی احساس سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:16 ق.ظ

تـــــ❤️ـــــو
را قاب میکنم
میگذارم
روی طاقچه قلبم
و اسمت را میگذارم
تمام وجودم

بانوی احساس سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:15 ق.ظ

‌هیچ حسى به دردت نمى‌خورد

جز اینکه کسى که دوستش دارى

دوستت بدارد

بانوی احساس سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:14 ق.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

می خواهم برگردم ب روزهای کودکی ........آن زمان م پدر تنها قهرمان بود ،عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد ،بالا ترین نقطه زمین شانه های پدر بود ،بدترین دشمنانم خواهر وبرادرهای خودم بودند ،تنها دردم زانوهای زخمی ام بودند ، تنها چیزی ک می شکست اسباب بازی هایم بودند و معنای خداحافظ تا فردا بود .....

بانوی احساس دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 03:35 ب.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

‌هیچ حسى به دردت نمى‌خورد
جز اینکه کسى که دوستش دارى
دوستت بدارد

بانوی احساس دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 03:35 ب.ظ

آرزو می کنم
همه خوبی های دنیا مال تو باشه
دلت شاد باشه
غمی توی دلت نشینه
خنده از لب قشنگت پاک نشه
ودنیا به کامت باشه

بانوی احساس دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 03:34 ب.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

ﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺧﯿﺰﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ

ﺑﺠﺰ ﺭﻭﯾﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﯿﻨﻢ....

negar یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:20 ب.ظ http://negar2003.blogfa.com

سلام...وبت عالیه به منم سر بزن

سلام ممنونم دنیا جان
به چشم

بانوی احساس شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 12:25 ب.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

آشفته دلان را هوس خواب نباشد
شوری که به دریاست به مرداب نباشد
هرگز مژه برهم ننهد عاشق صادق
آنرا که به دل عشق بود خواب نباشد

عمو علی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:04 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند،

لیک پاهایم در قیر شب است.

رخنه ای نیست در این تاریکی

در و دیوار به هم پیوسته

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته.

نفس آدمها

سر به سر افسرده است

روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا،

هر نشاطی مرده است

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد.

می کنم هر چه تلاش،

او به من می خندد.

نقش هایی که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب،

روز آمد و با پنبه زدود.

دیرگاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است.

جنبشی نیست در این خاموشی،

دستها، پاها در قیر شب است.

سهراب سپهری

عمو علی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:01 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام

ممنون از حضور و لطفت

سلام
خواهش

عمو علی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:01 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

می گویند باد آورده را باد می برد ولی تو که با پای خودت آمده بودی...

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۰ساعت 20:15 توسط هلیا | نظر بدهید
تو یادت نیست... ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتن ات ، دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت...

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:59 توسط هلیا | نظر بدهید

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم ...
برای اینکه نگذارم بیایند ... !!

+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰ساعت 18:17 توسط هلیا | یک نظر

آســـــــــــمان هم گاهــــــی دلش می گیـــرد!! .. من که آدمم......!!


+ نوشته شده در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰ساعت 19:7 توسط هلیا | نظر بدهید
تکراری!
در خلوت من نگاه سبزت جاریست

این قسمت بی تو بودنم اجباریست

افسوس نمی شود کنارت باشم

بی تو هر ثانیه و هر لحظه من تکراریست ...
+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 19:22 توسط هلیا | یک نظر
بر سر دو راهی مانده بود

سفید و سیاه

خاکستری بیچاره!
+ نوشته شده در جمعه چهارم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:8 توسط هلیا | 2 نظر
فرقى نمی‌کند
گودال آب کوچکى باشى
یا دریاى بیکران
زلال و پاک که باشىتصویر آسمان در توست


+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۰ساعت 13:25 توسط هلیا | 3 نظر


تو میروی و من

نظاره گر به رفتنت نشسته ام

... چه ساده از تمام حرفهای ناتمامان گذشته ای.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۰ساعت 16:37 توسط هلیا | 4 نظر

درنگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز

گرچه درجمعی ولی تنهای تنهایی هنوز

بی توامشب گریه هم با من غریبی میکند

دیده درراهندچشمانم که بازآیی هنوز
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۰ساعت 13:12 توسط هلیا | 3 نظر
تو از دردی که افتادست بر جانم چه میدانی؟

دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی

تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی

که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی

فقط یک لحظه اری با نگاهی اتفاق افتاد

چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی؟
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 17:55 توسط هلیا | یک نظر
من تمنا کردم که تو با من باشی
تو به من گفتی
هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت و مرا
غصه ی این هرگز کشت . .

.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۰ساعت 18:55 توسط هلیا | 5 نظر

به کجا چنین شتابان



-به کجا چنین شتابان ؟

گون از نسیم پرسید

-دل من گرفته زین جا

هوس سفر نداری؟

-ز غبار این بیابان

همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان؟

-به هر آن کجا که باشد

به جز این سرا سرایم

-سفرت به خیر اما

تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت

به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلام ما را.

عمو علی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:11 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دیدگانت از همیشه شادتر
شهر قلبت زنده وآبادتر
غصه هایت دم به دم ای مهربان
در گذرگاه زمان بر بادتر....


عمو علی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:59 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

بیاد جاغوری

چندیست بــدل دارم آرمــان جاغـــــوری
صـد شــکرمی روم بـه گلستان جاغــوری

ازنسترن و سوری و صـد برگ و شقایـق
فـرش اسـت بهر کوه و بــیابـان جاغـوری

در آب و هـوا سالم و پر میوه و مغز است
بــی مــثل بــود فصــل تابستان جاغــوری

بـه کابــل کـن ســیر جـوانـان وطــــــن را
وانـگاه گـذری کـن بـه خـیابــان جاغــوری

خـونـابـه شــده لـعـل زغـــم در جگر کــوه
از حـســـرت لـعــل لب خـوبـان جاغــوری

بـرکـنده دل از قـوم و وطـن کرده فراموش
هـرکـس شده یک مـرتبه مهمان جاغــوری


رحمت ا... [گل]

عمو علی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:56 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

جلــــــــــــوه

تا کی از جور و ستم شکوه و فریـاد کنــــید
سعی بــــرهـم زدن منشـــــأ بیــــــداد کنـــــید

صدهزاران چو من و تو،آتش بیداد بسوخت
نــــه نشــینید ز پـا، دم بـه دم ارشــــاد کــنید

خانمـان کـرده تبـاه، تا شــــود آباد خــودش
خانــۀ ظلــم و ستــم یــکسره بربـــاد کنـــید

ای جوانـان، ستـــم مرتجعان چــــند کشــــید
تـــا به کی رحــم بر این دسـته شــیاد کنـــید

دست مـا، دامن تـان باد جوانــــان وطـــن!
کــــه از ایــن ذلت و خواری همه آزاد کنـید

نزیهی [گل]

عمو علی جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:52 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

تنهائــــــی!

اززندگـی از این همه تکـــرار خـــسته ام

از های و هوی کـوچه و بازار خـــسته ام

دلگیـــرم از ستـــاره و آزورده ام ز مـــاه

امشب دگر ز هرکـس و هرکار خـــسته ام

بـــیزارم از خموشـــی تقویـــم روی مـــیز

وز دنگ دنگ سـاعت دیـــوار خـــسته ام

از آن کـــه گفت یار تو هستــم ولـــی نبود

از خود که بـــی شکیبم و بی یار خسته ام

تنـــها و دل گـــرفته و بیـــزار و بی امــید

از حـــال من مپرس که بسیار خـــستـه ام

رحمت ا.. [گل]

donya جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:40 ب.ظ

خیلی ممنووووون بابت اشعارارسالی زیبات گلم انشاالله درفرصتی مناسب بتونم جبران کنم
شادباشی شبت خوووووش

خواهش میکنم دنیا جون
مرسی خانومی حضورت گرمابخشه گلم

دنیا جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.bloodorange94.bloga.com

سلام ممنون سرزدی گلم
سپاااااس بابت اشعارارسالی زیبات وکامنت های خوبت
شاااادباشی وخوب

سلام خواهش میشه عزیزم

آرش جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:22 ب.ظ http://cafekaj.blogfa.com

درود بر شما بانو
پابرجا باشید

درود بر شماجناب آرش خان

عمو علی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 06:14 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام و درود

بر همشهری گلم

سلام عمو حال شما

دنیا پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 04:36 ب.ظ http://www.bloodorange94.blogfa.com

پست هات عالیه عزیزم

ممنونم گلم

مریم باغ شیرین چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:50 ب.ظ http://raghssayeha.blogfa.com

مرسی گلمممم

خواهش میشه خانومم

مریم باغ شیرین چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:39 ب.ظ http://raghssayeha.blogfa.com

سلام دعوتی گلم آپم

سلام الان میام

عمو علی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:38 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

از روی کینه نیست

اگر خنجر به سینه ات می زنند !

این مردمان تنها به شرط چاقو دل می برند

شاعر: یاری [گل]

عمو علی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:27 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

آه اگر آزادی سرودی می خواند


کوچک


همچون گلوگاه پرنده ای


هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند


سالیان بسیاری نمی بایست


دریافتی را


که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ... شاملو

عمو علی چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 09:23 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام و عرض ادب و احترام

و تشکر از حضور پر مهرت و کامنت های قشنگت [گل]

سلام ودرود بر شما عموی مهربان
خواهشات

بانوی احساس سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:24 ق.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

کم نه!
زیاد می خواهمت!
آنقدر که در تمام خاطره هایم،
تو باشی
قدم بزنی، بدوی، بخندی، بخوانی، بمانی
و بدانی که من
چقدر عاشق این فعل ماندنم....

بانوی احساس سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:23 ق.ظ http://banosr.blogfa.com/http://

وبت خیلی خوشمله خوشحال میشم به منم سربزنی عزیزم

ممنونم خانومی
با کمال میل

عمو علی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:27 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو

باشد که خستگی بشود شرمسار تو

در دفتر همیشه ی من ثبت می شود

این لحظه ها عزیزترین یادگار تو

تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من

می خواستم که گم بشوم در حصار تو

احساس می کنم که جدایم نموده اند

همچون شهاب سوخته ای از مدار تو

آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام

خالی تر از همیشه و در انتظار تو

این سوت آخر است و غریبانه می رود

تنهاترین مسافر تو از دیار تو

هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو

هشدار می دهد به خزانم بهار تو

اما در این زمانه عسرت مس مرا

ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو



محمد علی بهمنی

عمو علی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:26 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دیروز به جرم بالا رفتن از قلبت دستگیر شدم !
بیا بهشون بگو ساکن قلبم دزد نیست !

عمو علی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:26 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را


گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را

یا نه، ویرانه کنی ساخته ی دنیا را

گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز

که به تشویش سپردی شب عاشق ها را

چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست

چه شد آن صحبت هر روزه ی یاران یارا

چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی

همتی تا که رهایی بدهی دریا را

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق

کاش خورشید تو آغاز کند فردا را

محمد علی بهمنی

عمو علی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:25 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام علیکم


نگاه می کنی و من ز شوق می میرم
شبانه های مرا می شود سحر باشی؟

و میشود که از این نیز خوبتر باشی ؟

تداوم من و دریا و آسمان با تو

همیشگی ست اگر هم تو رهگذر باشی

نیازمند توام مثل زخم لب بسته

خوشاتر آنکه تو گهگاه نیشتر باشی

غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست

ولی مباد تو این گونه شعله ور باشی

ببین چه دل خوشی ساده ای: همینم بس

که یاد من به هر اندازه مختصر باشی

چقدر دفترکم رنگ و روح می گیرد

تو در حواشی این متن هم اگر باشی

دوباره جذبه به پرواز میدهد شعرم

کبوتران مرا گر تو بال و پر باشی

نگاه می کنی و من ز شوق می میرم

همیشه بهر من ای چشم خوش خبر باشی

من عاشق خطری با توام خوشا آن روز

که بی دریغ تو هم عاشق خطر باشی



محمد علی بهمنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد