دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

آخــــــــــرخــط






روزى نبود که به سراغم بیاید و


قبل از سوار شدن به ماشین،


دسته گلى روى صندلى نباشد!


روزى نبود که از صبح که چشم باز میکرد،


قربان صدقه ام نرود!


روزى نبود که تمامِ بى حوصلگیم را به جان نخرد!


روزى نبود پشتم قرصش نباشد!


روزى نبود که خودم را،


خوشبخت ترین آدمِ روىِ زمین تصور نکنم!


فقط یک روز بود که میانِ یک بگو مگوى ساده،


منتِ تمامِ کارهایى که کرده بود را،


سرم گذاشت...


از آن روز به بعد


هر چه خواستم


هر چه جان کَندم،


دیگر نتوانستم دوستَش داشته باشم!






نظرات 409 + ارسال نظر
عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:34 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:33 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام

تشکر از لطفت

سلام خواهش میشه عمو وظیفس

Baran جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:35 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

.....
سلام و درود برشما

سلام برشما دوست عزیز
ممنون از حضور گرمتون

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:34 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

تنهایی را خیالِ تو،

برف ها را اشک،

سرما را دونفره ها،

گرم نگه می دارند.

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:31 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در جفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید
کنم با کوکب بختم چه تدبیر؟

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:30 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

حتی یک نفر در این دنیا

شبیه تو نیست !

نه در نفس کشیدن،

نه در نفس نفس زدن،

و نه از قشنگی ... نفس مرا بند آوردن

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:30 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

هر لحظه سوی خود


بِکش مرا


بِکش تا بدانم


سهم توام


تا بدانی سهم منی


این گونه محکم، این گونه گرم


سمت خود بِکش مرا

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:28 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام شادی عزیز

به دلیل اینکه بلاگفا خر شده

کامنت های شما برای وبلاگ ساغر دل نرسیده

سلام عمو
اع مگه میشه دوسه تا پیام گذاشتم براشون

عمو علی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:28 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

تو کوچه مون صدای تو

صدای خنده های تو

دیگه شنیده نمی شه

رفتی برای همیشه

چشمات برام یه قصه گفت

یه قصه از یه غصه گفت

یه قصه از جدائی ها

آخر آشنائی ها

گفتی قفس تنگ برات

گفتی هوای تازه نیست

خونه برات اندازه نیست

گفتی دیگه خسته شدی

طاووس پر بسته شدی

گفتی که آغاز می خوای

سرود پرواز می خوای

می خوای بری به اوجها

رو بال نرم موجها

گفتی که عشق من کمه

حرفهام برات پر از غمه

تو سینه قلب من شکست

رو بوم دل غروب نشست

انگار دارم خواب می بینم

شهره احساس زن

مهتابو رو آب می بینم

چگونه باور بکنم

غصه رو از بر بکنم

عطر تنت تو خونه نیست

تو زندگیم بهونه نیست

حتی دیگه نمی تونم

زلفمو شونه بکنم

گل روی موهام بزنم

یا حتی حس کنم زنم

عکست هنوز رو طاقچمه

انگار باهام حرف می زنه

اما نمی دونه دارم

از غصه دیوونه می شم

خدا کنه صدای من

صدای گریه های من

یه روز به گوشت برسه

بهت بگه دیگه بسه

پرنده جون بیا خونت

بیا توی آشیونت

جفتت هنوز منتظره

چشماش همیشه به دره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد