دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

دلــــــم تنگه




 



دلم برای حماقتهای هفده هجده سالگیم تنگ 


شده!!


برای وقتهایی که بهترین خواننده هایم داریوش و 


هایده بودن و 


بهترین رمان دنیا بامداد خمار.


دلم برای وقتی که فکر میکردم هزار سال دیگر 


فرصت دارم تا 


صاحب رویایی ترین عشق دنیا باشم


دلم برای وقتهایی که بی دغدغه ساعتها 


میخوابیدم و جز خواب 


خوش هیچ خوابی نمیدیدم تنگ شده...


دلم برای روزهایی که تا چهل سالگی قرنها راه بود 


و به نظرم سی 


ساله ها خیلی گنده بودند تنگ شده.


دلم برای دغدغه ها و دلخوشی‌های کوچک و 


آرزوهای بزرگ تنگ 


شده



نظرات 306 + ارسال نظر
آران چهارشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 06:29 ب.ظ http://hghight-zandage.mihanblog.com/

شاد و سلامت باشید مهربان

smrt چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 05:31 ب.ظ http://smrt.blogfa.com

عالی

مهران جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:35 ب.ظ http://mehran-kh45.blogfa.com

وعشق


آنقدرها هم که فکر می کردیم

عادلانه نبود

زن همسایه عاشق شد

پیراهن بلندتری دوخت

من عاشق شدم

گریه های بلند تری سر دادم

در عصر ما

همه

همیشه

دیر می رسند

یکی به اتوبوس

یکی به قطار

یکی

به یکی...

.

.

# رویا شاه حسین زاده

شادی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 01:43 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

تکیه گاهم اگر #تُ باشی
به " تمام "
تلخی های دنیا
لبخند می زنم و غمی ندارم
منحنی لبخندت
هزار درد را درمان میکند
" آرامش"

با #تُ معنا پیدا می کند.

#مژگان_بوربور❤️

. خوشا دیوانه ها سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 11:27 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. حالا سال هاست نشسته‌ام و هی برای دلم نرگس می‌بافم
. که بیاویزم به در و دیوار این جزیرة متروک !!
. کجایی ؟ . ( دلم را می گویم !! ) شاید که سرش گرم
. شود به تابش خورشیدی که نیست !! . گناه از تو نیست...
. گناه از من است که توان فراموش کردنت را ندارم
. آه . . نگاه کن . . انگار صدای پای توست که نزدیک می شود [گل] [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

. من نگفتم مهربانی مُرد !! سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 10:53 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. حرف هایم مثل ماهیِ بیرون افتاده از آب التماس می‌کنند.
. بلند می‌شوم از روی صندلی و جنازه‌هاشان را برمی‌دارم
. سنگین اند بی خیال می شوم .
. همان‌جا می‌گذارمشان. تنها و سبک میروم مثل همیشه !!
. تو نیامدی و من گلایه می‌کنم از حنجره‌ام که ساکت است !!
. چشم هایم اما . نه . . . بی‌صدا غوغا کرده‌اند !! [تعجب]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

. یک کهکشان سکوت !! سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 10:23 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. دست حرف های نگفته‌ام را می‌گیرم
. و می‌برمشان روی همان
. صندلی چوبی پارک که همیشه قرارمان بود!!
. می‌نشانم شان روی صندلی ، کنار دلم .
. نشانشان می‌دهم جای خالی تو را
. اشک ها امانم نمیدهند و بغضی فرو خورده ای
. سکوت را بمن می آموزد .
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. یک آسمان سخن !! دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 06:24 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. کاش نمی‌گذاشتی این همه نبودن را تحمل کنم .
. کاش مرا در انتهای کوچة خاطره‌ها تنها نمی‌گذاشتی
. اینک تو رفته ای و درد خاطرات تو دماوندیست بر شانه های
. ضعیف من . . طاقت نمی آورم
. کاش به جای رفتن ، برای بودنت تلاش می‌کردی [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
............................

. آآه . ای سفیر عشق !! دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:46 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. برای رفتن، این همه شتاب نکن. لحظه‌ای بیشتر با
. من بمان و دلتنگی را در چشمانم بخوان
. ببین بی تو ماندن را . آیا هیچ میدانم ؟!!
.
.. خسرو فیضی
..........................

. من نیز دلتنگ و دل خسته ام !! دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 11:54 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بگذار از لحظه های نبودنت بگویم
. آنگاه که بی بهانه تنهایم گذاشتی
. هر شب چشمه ای می سازم
. زلال . در دامنم
. و با هر قطره ماه را
. هزار تکه می کنم !!
.
.. خسرو فیضی ..
.......................... هرگاه شعری بی معنا جلوه کرد برایم بنویسید . متشکرم [گل]
.............................

بسیار عالی وعالی تر از اون جواب دادن نظراتیه که براتون گذاشتن دوستانه، همه با حوصله ومرتبط جواب داده میشن خیلی برام جالبه، تشکر از وقتی که میزارید

نوشین یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:34 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

فرق میان ملت جهان متمدن، با ملت جهان سومی هم دراین معناست که ملت جهان سومی مدام شعار میدهد، تا شعورشان را نابود کنند. و جهان متمدن شعور می پروراند تا شعارهایشان را به عینیت بکشد.

#میثرا_اشوان

نوشین یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:33 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

بَبری باش قوی با چنگالی تیز ولی از کنار آهوی بی‌پناه، آرام و آهسته گذر کن..!!

بروسلی

. نگفتم مهربانی مُرد !! یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:29 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. گلهای دوست‌داشتنی را در گوشه گوشة اتاق چیده‌ام
. شقایق های داغدار را در باغچة دلتنگی حیاط دلم کاشته‌ام.
. دلتنگی هایم را باور کن ، بی‌تابی هایم را ببین...
. ببین که برای بودنت به ثانیه‌ها التماس می کنم
. برای من بمان ، با من بخوان ، حرفی تازه بزن
.
.. خسرو فیضی ..
...................................

. دروغ آئین مردم شد !! یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:21 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. و من منتظرِ خواب ‌دیدنِ فرشته‌هایی شدم که ما را
. گم کرده‌اند... آدرسی از چشمهایت را برایم بفرست
. می‌خواهم دوباره برایت نامه بنویسم. .
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

. خسرو فیضی یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 11:42 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. از تو و عشق تو گو تا که چه سان بر خیزم .
. وقت آن است که بهر تو ز جان بر خیزم
. گیرم از خاک نبودی و ارم جای تو بود
. نه به پنهان که عیان ز آدمیان بر خیزم
.
. بسرا پرده عشق راه چه سان می یابی
. که من از محفل آن پادشهان بر خیزم
. من کجا طاقت هجران تو در دل دارم ؟
. که تو دریایی و من موج زنان بر خیزم
.
. سحرم باد صبا بوی تو آورد به باغ
. مست بویت همه شوق رقص کنان بر خیزم
. در بهار بلبل شیدا چه آموخت که گفت
. از سر گل به طوفان خزان بر خیزم
. همچو خسرو به بَر یار شیرین اش مست
. من هم از درد درون سوز نهان بر خیزم
................................................
. . این یک بداهه از غزل حافظ است که زمانی کمتر از یک ساعت سروده ام
.. حسرو فیضی ..
.................................

دست مریزاد

نوشین شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:32 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد،
هی چای ام سرد بشود
هی دلم گرم.

آنجا که چای ات سرد میشود
و دلت گرم "خانه مادر است

نوشین شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:31 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

#دکتر_وین_دایر

سی دی افکارتان را تغییر دهید
تا زندگیتان تغییر کند ...

در تمام لحظاتی که
نا امیدانه و با خشم .‌‌..
گام بر می داشتم ...
زمین قلبش را به من هدیه داد
و تمام وزنم را عاشقانه بوسید!!

. جهانی از مهربانی ها شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:38 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. همان سنجاقکی که بالهایش را به قیمت
. زنده ماندنش فروخت غصه‌دار مردابی شده
. که سالهاست نیلوفرهایش بهانة دریا را می‌گیرند !!
. و من بهانه تو را !! [چشمک][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. آسمان آبی عشق چقدر زیباست شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:27 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. دوش ام گذرم افتاد بر جانب میخانه
. صدعاشق دیوانه سخت در پی جانانه
. هر شب به سرایت من صد قصه ز شهرزادم
. شب تا به سحر بیدار زین قصص شاهانه
. نضم تو به جنت شد خسرو تو چرا مستی ؟
. (( صد بار بتو گفتم کم زن دو سه پیمانه )) مولانا
.
. ابیاتی از یک غزلم تقدیم شما [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

خسرو فیضی جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 07:31 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. فریدون احمدی و محمد عزیزی دو نماینده از مجلس اسلامی !!! بعلت رشوه
. و دخالت در امور قیمت خود رو سایپا باز داشت و زندانی شدند که با وثیقه
. ( 10 میلیارد تومانی ) آزاد شدند . . این سئوال مطرح می شود که ثروت یک
. وکیل مجلس چقدر باید باشد که گوشه ای از آن ( 10 میلیارد تومان ) باشد
. آیا فاصله در آمد وکیل مردم ، با مردم تا چه اندازه باید . . دیگر همه ی مردم
. وکلایشان را شناخته اند . . در اسفند ماه کسی رای نمیدهد . . [عصبانی]

نوشین جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 07:20 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

همانا ویرانی زمـین به دلیل تنگدستی مردم است و تنگدستی مردم به جهت غارت اموال آنها از طرف زمامدارانی است که به آیندۀ حکومت‌شان اعتماد ندارند ...!!

#امام_علی

نوشین جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 07:20 ب.ظ http://sharina.mihanblog.com

رفتار نادرست فقط از نظر یک نفر می‌تواند درست باشد، او دقیقا همان کسی است که به خود "حق" داده، آن کار را انجام دهد.

"ذهنیت خودبزرگ‌منش" برای خود همه نوع حقی قائل است.

. همرهان خوب شعرهایم !! جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 03:44 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. این هم از خوش باوری های خودم
. دیشب ترکیب‌بندی از شعرهایم را روی دیوار نوشتم !!
. و کنار اتاق ، خودم را گم کردم
... شاید ما دوست داشتنمان را گذاشته بودیم .
. لب کوزه‌هایی که آبی نداشتند [تعجب]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. عشق . وفا . و دیگر هیچ . . جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 12:19 ب.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. شاد و خندان باش! .
. این تعریفی حقیقی از دینداری است !!
. غمگین بودن گناه هست و شاد بودن پرهیزگاری [گل]
. اگر بتوانی با تمام وجود و از ته دل بخندی ، زندگی‌ات
. مقدس خواهد شد . خنده‌ای از ته دل و با تمام وجود
. پدیده‌ای یگانه و بی‌همتاست..
. بگذار خنده از فرق سر تا نوک پایت گسترش یابد.
. بگذار به ژرف‌ترین و درونی‌ترین نقاط وجودت برسد.
. آنگاه حیران خواهی شد که خنده چگونه تو را راحت‌تر
. از هر عبادتی به خدا نزدیک می‌سازد...
.

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:34 ب.ظ http://easa.blogfa.com/

دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده

مدام در انتظار ضربه های پیام تو

سیم های رابطه را چک می کند

مبادا جایی قطع شود

مبادا کلمه ای از قلم بیفتد

چشم هایم را در تاریکی جا گذاشته ام

نزدیک تَر بیا

می خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم

با صدایت پیمان دوستت دارم ببندم

با دست هایم آغوشت را دوره کنم

و سر در گریبانت

آن قدر عطرت را نفس بکشم

تا تمام شود این دلتنگی!


"روشنک آرامش"

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:32 ب.ظ http://easa.blogfa.com/

مرا ببوس
به رسم زیارت ...
آتش هیچ خورشیدی چون
جرقه لب هایت
یخ قلب مرا آب نخواهد کرد ...

"معصومه قنبری"

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:31 ب.ظ http://easa.blogfa.com/

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی

گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی.


"عراقی"

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:26 ب.ظ http://easa.blogfa.com/

فواره عجب رقص قشنگی دارد

با نغمۀ تار

یک نغمه در استکان من می افتد

با رایحۀ عشق سفر می کردم

در باغ بهشت

یاد تو به من سیب تعارف می کرد

در سبزی خویش غوطه ور می شد باغ

روی تنۀ درخت ها نام تو بود.


عمران صلاحی

بابک پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:28 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبایی
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه ی زیبایی

بابک پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:24 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

باید که عطر بوسه ی خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد

بابک پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:20 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

او غنچه ی شکفته ی مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده ی چشمی
کاو را به خوابگاه گنه خوانَد

. باغ همه خنده زد پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:13 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. نازنین . تو که برایم کم می نویسی . . و نمی گویی که . . . . . .
. اما . نوشته‌هایم صد بار از نوشته‌های تو کارگرتر است
. آری . مسأله این است .
. باید هملت باشی تا شکسپیر شوی [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................

. یک همشهری خوب !! پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:33 ق.ظ http://khane8tom.blogsky.com

. با درودی مهربانانه
.
. تویی که تاکنون دل به دریا نزده‌ای چه می‌دانی غرق شدن یعنی چه؟
. از دور نظاره ‌گری و توصیف می‌کنی .
. و نمیدانی چه می کشم . در میان دریای بی وفایی او
. که من عاشقم . . و او هر جایی !! [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................. بلاگ اسکای خوان هشتم .

. فراموشم نمی شوی !! پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:10 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. چه رؤیاگون شبی بودش، به رازآلودی مهتاب
. به عطرآگینی شب‌بود، به سحرآمیزی شب‌تاب
. نگاهی کن به چشمانم، چه خونی می‌فشانندم
. خدایا . چشمهای تو، کجاها می‌کشانندم
. تو را در خواب می‌بینم ، برون می‌گردد از من «من»
. تمام من «تو» می‌گردد ، نمی‌بینی مرا در من . . [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..........................

نوشین پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 08:49 ق.ظ http://sharina.mihanblog.com

گاهی نامت را،اعتبار و مقام و
تحصیلاتت را کلاً فراموش کن.
مانندکودکان شو
جدی نباش.
گاهی زندگی را یک تفریح
بدان و آن را با قلبت لمس کن.
از دنیای به این زیبایی لذت ببر و
سپاسگزار باش!

#اشو

نوشین پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 08:48 ق.ظ http://sharina.mihanblog.com

همیشه مهربان خواهم ماند
حتی اگر کسی قدر مهربانیم را نداند

من خدایی دارم که به جای همه
برایم جبران میکند

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 01:01 ق.ظ http://easa.blogfa.com/

بر خلاف همه، من روز دومِ مدرسه گریه کردم
آخه بهم نگفته بودن هر روز باید رفت مدرسه!

جیمی_هندریکس

گفتگو پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 12:59 ق.ظ http://easa.blogfa.com/

آری!
بیش از اندازه دوست داشتن بیماری ست..
نباید بیش از اندازه دوست داشت..
مردم به آن احتیاج ندارند
مزاحمشان می شود!

رومن_رولان

گفتگو چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 09:41 ب.ظ http://easa.blogfa.com/

تو آنسوی آب ها
لبخند میزنی
من این سو؛
دلتنگ میشوم...
.
ما
زبان هم را
خوب میفهمیم..!

رضا_کاظمی

بابک چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 09:11 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

برای همه ما
همه روزها فراموش می شوند
به جز همان یک روز
که نشانی آن را
به هیچکس نگفته ایم

محمدرضا عبدالمکیان

بابک چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 09:10 ب.ظ http://babak59.blogfa.com/

فکرِ صدا زدنِ تو
با نام خانوادگی من
دل ضعفه ای ست
که خدا کند خوب نشود!

#علی_سلطانی

. دریا و جنگل است شهر ما !! چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 08:05 ب.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. نه من سد راه تو می شوم و نه تو مجبور به ماندن می شوی
. نگران نباش ، قول می‌دهم کسی جای تو را نمی‌گیرد
. اما تو فراموشم کن . بی خیال من شو !!
. بی خیال همة خاطره‌های ریز و درشتی که جا گذاشتی
. بی خیال نامه هایی که تو هرگز نخواندی [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

. من جنگلم و شاخه های تناورم سایه می کند چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:20 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بی خیال دلی که شکست ؛ بی خیال باش و بخند !!!
. تو که مقصر نبودی . من این بازی را شروع کردم
. خودم هم تمامش می‌کنم . می‌دانی؟
. گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است
. بیا به هم نرسیم . . [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
..........................

. هوای جنگلم در دل !!! چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 02:22 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. تمام شب
. جهان در پرتو زیبای مهتاب
. کنار ساحل و امواج بی تاب
. بیاد تو نشستم و نوشتم
. خیالم شبگرد گوچه ها شد
. به هر کوچه یکی مستی غزل خواند
. صدای دلنشین خسته ای گفت
. نگاه مهربانی در غزل هایت ردیف شد
. و این قافیه را چشمت بمن گفت
. به دل دریایی از باران نهان داشت
. همان ابر سیه کز من خبر داشت
. همان بغضی که در چشمم نهان بود
. همان اشکی که دریای دلم بود
. بیاد تو نشستم و شکستم
. به روی صخره های گونه من
. همه یاد تو هر لحظه روان بود .
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................

الی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:50 ب.ظ

تو همونی هستی که جایگزینی برات تو دلم نیس♥️

واااااقعا

خسرو فیضی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 01:47 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. در حیرتم که این روایت چگونه شروع شد
. خسرو تو هر چه گفته ای از نگاهش شروع شد !
.
. با اخم ناز آلوده ای گفت کز کوی من برو !
. رفتم که پشت سرم آه آه اش شروع شد !
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. خسرو فیضی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 11:25 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. آدم های خطرناکی شده‌ایم. مثل یک دسته کبریت کنار هم که با
. کوچکترین اصطکاکی ، یکدیگر را به آتش می‌کشند و همگی می‌سوزند
. فراموش کرده‌ایم مبنایمان نه سوزاندن خود ، که روشن کردن شمعی
. و برافروختن اجاقی بوده است . . و روشن کردن راهی .
. گرم کردن دل هایی
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. تو آیا هیچ عشقی را آفریدی ؟؟!! سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:58 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. تو از مهد برین بودی و بر من یک نظر کردی
. بمیرم چشم مستت را مرا عمری سمر کردی
. چو در بند تو افتادم سری بر آسمان دارم
. اسیر خود به دو عالم بسی والا گهُر کردی

. زمین و آدم خاکی چو دیدند بی قراری هام
. به روی کهکشان ها هم ملائک را خبر کردی
. من از روزی که دانستم تو صیاد دلم هستی
. به پایت بست نشستم تا جوانیم هدر کردی

. گرفتی دست گوهر بار مادر از سر و رویم
. نه مادررا که بیرونم ززیرسایه سرو پدر کردی
. پس تابوت مادراز فراقت ناله ها کردم !!
. پدر گفتا گذشت مادر مرا خونین جگر کردی

. من از این کوه کن فرهاد و آن مجنون دیوانه
. چه گویم ؟ خود مرا آواره کوه و کمر کردی
. غزال کوه و دشت بگذار و شیرین این غزل بر خوان
. تو کز مهد برین بودی و بر خسرو نظر کردی . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

محمد سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 09:42 ق.ظ

عید غدیر خم مبارک


بابک سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 07:55 ق.ظ http://babak59.blogfa.com/

من از سکوتی می نویسم

که در آن برگ های پاییزی

با گلویی پر از خاطرات بهار

فرو می ریزند

از دست هایم

قاصدک می خیزد

قاصدک هایی که می گویند

رؤیا هایم را

کسی از خواب من چیده است

این شعرهای کوچک زندگی ام را

و من با چشم های خالی

به مصافِ باران می روم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد