دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

تولــــدم مبــــــــــــــــارک




 

یکسال دیگر گذشت.
روزها یکی پس از دیگری، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند.

من موندم و لیستی از آرزوهایی که کی برآورده می شن؟! نمیدونم…هرچه بود خوب، بد، سخت… نمیدونم فقط میدونم که گذشت.

روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم.. روز هایی که دلی بدست اوردم و عشق ورزیدم، و روزهایی که دلی شکستم و … روزهایی که دویدم تا برسم ، و شب هایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن.. روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛ نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخ گردون افتادم؛ فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم.. روزهایی که دوست داشتن را برای شریک رویاهام زمزمه کردم و عشق فریاد زدم؛ و روزهایی که پشت چشم نازک کردم و نفرت بالا اوردم!!

اما به هر حال این سال هم گذشت… شاید زیباتر از همیشه!

حالا که به عقب برمیگردم… حالا که در دقایق پایانی این سال هستم و به روزهای سپری شده می اندیشم… احساس می کنم که همه چیز خوب بوده… حسرت چیزی را نمی خورم… از چیزی ناراحت نیستم…
آنها که چشمانم را بارانی کردند، بخشیدم… دیگر دلم ابری نیست!

از خزان بی وفایی ها گذشتم… تا همیشه بهاری بمانم!
دستهایی را که قصد آزردنم را داشتند، به گرمی فشردم تا از خزان کینه رها شوم!
به آنها که دوستشان داشتم، گوهر مهرم را نثار کردم تا همیشه غنی بمانم از عشق!
من هر روز کوشیدم، طرحی از لبخندم را به قاب نگاه دیگران هدیه کنم تا سهم کوچکی داشته باشم در شاد بودنشان!

من تمام تلاشم را کردم! نمی دانم چقدر موفق بودم… اما حداقل خوشحالم که برای خوب بودن کوشیدم!

این دفتر را هم می بندم و به صندوقچه ی خاطره ها می سپارم.
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود…
می خواهم دفتر جدیدم را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر…
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار اوست؟


نظرات 289 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:13 ب.ظ

میگویم شب بخیر
بخوان :
یک روز دیگر هم سر شد با دوست داشتنت
بخوان :
آرزوی امشبم هم تو بودی
بخوان :
این شبها برای بخیر شدن به یکی مثلِ تو نیاز دارد...
من میگویم شب بخیر
تو بگو من هم دوستت دارم ...♥️

شب_بخیر

منکه عاشقتم

محمد پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 04:41 ب.ظ

وعشق


آنقدرها هم که فکر می کردیم

عادلانه نبود

زن همسایه عاشق شد

پیراهن بلندتری دوخت

من عاشق شدم

گریه های بلند تری سر دادم

در عصر ما

همه

همیشه

دیر می رسند

یکی به اتوبوس

یکی به قطار

یکی

به یکی...

.

.

# رویا شاه حسین زاد

محمد پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 04:34 ب.ظ

آرام بغلم کن
آنچنان آرام که، ثانیه ها
همه حسادت کنند
آغوش تو دنیای آرامش منه

محمد پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 03:58 ب.ظ

نــفـس نــفـس ...
زدم بـــرات ؛
جونمو میدم ،
واسـہ چشات ...♡

سپهر پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:42 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

برای همه دعا کنید مثل پروردگار

که مهربانیش بر همه

سایه افکنده است

ای دوست مرا دعا کن شاید نزدیکتر از من به

خدا ایستاده ای...

سپهر پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:39 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

برای اینکه حالت خوب باشه
روز را با داشته هایت شروع کن
و به نداشته هایت بگو :
به زودی می بینمتون...

سپهر پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:23 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

گاهی دلت می‌‌خواهد
دنج ‌ترین گوشه دنیا بنشینی
و با خیال راحت
دلتنگی ‌‌هایت‌ را پهن کنی‌ و
دوستت دارم‌ ها را فریاد بزنی‌
برای کسی‌ که قرار نیست
هیچ وقت بفهمد دوستش داری...

امیر_وجود

. غزلی تقدیمی ! پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:56 ق.ظ

. با درودی صمیمانه
. این غزل از مجموعه / من غزل مرتکب شدم /
. انتخاب و تقدیم شما . امید که مقبول افتد
.
. حال ما بین کز ولا هم بر کنار افتاده ایم
. ما چه کردیم چون ز چشم روزگار افتاده ایم
. آن کسانی که نبودند سال ها شایسته هیچ اعتنا
. حالیا آدم شدند و ما همی ناسازگار افتاده ایم
.
. آدمیت را ندانند چیست این آدم نمایان جدید
. بازی چرخ است این کزافتخارو اقتدارافتاده ایم
. ما نه از بد می کنیم یاد و نه بد گویی کنیم
. با همه نیکی چو کردیم خوش به نیکی پایدار افتاده ایم
.
. این همه باغ است و گل ها بی شمار ای گلرخان
. بخت بد بین کز شما دوریم و دور از یک نگار افتاده ایم
. ما ز شیرین و زفرهاد داستان ها خوانده ایم
. داستان عشق ما بود کز دوام و از شرار افتاده ایم
.
. این همه نقش و نگار از بازی چرخ و فلک
. خسروآ تو حال ما بین کز ولا هم بر کنار افتاده ایم
.
.. خسرو فیضی ..
.........................

تشکرات ویژه شادیی

. آمدم راه رسیدن بتو را تازه کنم !! پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:49 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. خیلی وقت است که چشم هایم از فرط گریه
. سرخ شده اند دلم از اندوه زیاد یخ بسته و صدایم
. جز ضجه بی‌کسی و تنهایی چیزی نیست.
. خبرهای خوب را برای خودم دسته‌بندی می‌کنم مقابل
. تلخی های روزگار می ایستم . اشک هایم را به فراموشی
. می خوانم و پذیرای خیال زیبای تو می شوم . .
. شاید روزی برگردی . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. تو آیا عاشقی کردی ؟ بدانی عشق یعنی چه ؟؟!! . پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:31 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. پروانه هزار رنگ آرزوهایم کجایی؟ نیستی و آسمان دلم
. خالی است از آبی بی نهایت بال هایت
. چگونه توانستی مرا و خاطرات مرا به فراموشی بسپاری ؟؟
. ثانیه‌های کشدار زمان می‌گذرند و بدون تو دنیای من دنیای سکوت
. است و شب هایم خالی از مهتاب . . تهی از ستاره
. و من بتو اندیشه می کنم . تا سحرگاه خونین آفتاب [قلب]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

مامیترا پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:54 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/





امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.


[مامیترا]


میلاد یازدهمین حجت خداوند
پیام آور آیینه و روشنی
بر رهروان صدیقش مبارک باد



برشماهم مبارک دوست من

محمد پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:43 ق.ظ

زیباست این زندگی با تو،فقط با تو
زیباست عاشقی
با تو
تنها در کنار تو
زیباست سبزه ها با تو
آن لحظه که با تو هستم
بهترین لحظه زندگیست

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:49 ب.ظ

کاش کسی بیاید
خیلی بچه گانه
آدم را ده تا دوست داشته باشد
کم ولی واقعی...!

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:46 ب.ظ

♡...تـــــــو ...♡
باعث میشی که فکر کنم
دنیا ارزش زندگی کردن رو داره...

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:33 ب.ظ

❣نوشتن دوســـت دارم راحتہ

✨ اما پاش وایســــــــتــادن

❣ڪار هـر ڪسے نیست

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:04 ب.ظ

هیچگاه دل آنان ڪہ بیصدا گریہ میڪنند

را نشڪنید

اینها ڪسے را براے پاڪ ڪردن

اشڪ هایشان نـدارند...

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:51 ب.ظ

دوبـاره نیـمه شب است
وخودت که میـدانی

من و خیـال تـو و
ایـن سـکوت طولانی ...

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:47 ب.ظ

هر چقدر
بیشتر با بودنش آروم باشے
همونقدر بیشتر
با نبودنش داغون میشے!

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:35 ب.ظ

تمام خنده هایم را نذر کرده ام !
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دست هایت ،
دلتنگی ام را به باد می سپارد ...

محمد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:32 ب.ظ

درد دل با کس نگفتم
درد من گفتن نداشت...
خنده بر غم میزدم
هرچند خندیدن نداشت

مهرزاد چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.ghooyetanha.mihanblog.com

خیلی دیره
ولی تولدت مبارک
خوشبخت و شاد باشی

ممنونم آق مهرزاد
من همیشهو همه وقت ازشنیدنش خوشحال میشم
مرسی از دعات

آق مهرزاد اومدم وبتون نتونستم داخل هیچ کدوم از پستاتون وارد شم برای نظر گذاشتن

سپهر چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 06:09 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

از دیگران شکایت نمی کنم
بلکه خودم را تغییر می دهم،
چرا که کفش پوشیدن راحت تر از
فرش کردن دنیاست.
مبارزه انسان را داغ می کند
و تجربه انسان را پخته می کند!
هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى دیگر خام نمی شود!

سپهر چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 06:08 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم


# حافظ

سپهر چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 06:06 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

سرد شده ای

درست مثل این چایی

اما نمی دانم چرا از دهان نمی افتی!

#محسن حسینخانی

سپهر چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 05:59 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

گرچه می سوزم در این آتش به جان
لیک بر این سوختن دلبسته ام...

#سهراب_سپهری

. در آسمان چشم من باران نمی آید به بند !! چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:18 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. فکر نمی‌کردم که تو هم مرا تنها بگذاری . گفتی در دنیا جز خودت
. به هیچ کسی تکیه نکنم چون همیشه تکیه‌گاه ها شکستنی هستند
. اما فکر نمی‌کردم تکیه‌ام به تو هم بشکند . و اینک بدون تو ، دنیای
. من دنیای سکوت است و تنهایی . دلم را به افق بی‌نهایت چشم هایت
. می‌سپارم و به امید آمدنت قطره اشک هایم را نخ می‌کنم
. و تا همیشه منتظرت خواهم بود . . بیا . . بیا [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. روزها در گذرند و عمر ما می گذرد !! چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:57 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. دیدن و حس کردن چیزای قشنگ در روحیه همه ی آدم ها تأثیر
. قشنگی دارد یک طبیعت زیبا ، یک رودخانه زلال و آبی ، باز شدن
. یک غنچه با ناز ، چکیدن شبنم رو سبزی برگ ، نگاه مهربان آدم ها
. به هم ، نصف کردن سیب سرخی که در دست های تو
. با کودکی که دستانش خالی و چشمانش پر از نیمه‌ی سیب !!
.
.. خسرو فیضی ..
................................

مامیترا چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:40 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

فضای زندگی

فرصتی نیست برای دل بریدن ها!

معجزه ایست برای دل دادن ها.

آرزو می کنم؛

دراین روز زیبا

مهر، عشق و محبت

همنشین شما باشد







سلام

صبح بخیر

[مامیترا]





سلام صبح شمام بخیر
ممنونم

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:50 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

می گویند همه با هم متحد شوند
تا دنیـــــا عوض شود اما نمی‌فهمند
اگـــر همه بــــا هــــم متحد می شدند
دیگر چـــــه ‌نیــــازی بــــه‌ تغییر دنیا بود !!

رومــن_گـــاری

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:50 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا بـه کجا

دلــــم ز صومعـــه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیــــر مغــــان و شـــــراب ناب کجا

حافظ

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:48 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

می توان در پیله بود آخر ولی پرواز کرد
بارهــــا پایان گرفت و خوبتر آغـــــاز کرد
هیچ بن بست و سقوطـــی ، انتهـــای راه نیست
بایــــــد از بیراهه با امیــــــد راهــــــی بـــاز کرد

نرگس_صرافیان_طوفان

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:55 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

حرص و حسد و کینه ز دل بیرون کن
خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن

انکار زیان تست زو کمتر گیر
اقرار ترا سود دهد افزون کن

#مولانا

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:47 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

☘رویاها برای تو کاری نخواهند کرد،


تا اینکه دست به عمل بزنی....✨

سپهر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:36 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

به بودنت رأی می‌دهم
به اینکه دوستم داشته باشی ...
اما چه فایده
وقتی شبانه، جعبه های رأی را
عوض می‌کنند ...

#مریم_قهرمانلو

. بی تو ای آرام جانم . من کویری بی بهارم !! سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:39 ق.ظ

. با صمیمانه ترین درودهایم . .
. برادر بزرگ همسرم از سرزمین وحی آمدند و بنده با این غزل به
. پیشبازشان رفتم . لازم بیاد آوریست که خواجه شیراز می فرماید .
.
. همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
. به پیام آشنایان بنوازد آشنا را . .

. و بنده در زمان سرودن این غزل مناسب دیدم از خواجه بزرگوار
. بپرسم . . چه باید کرد آنگاه که در سرایت نسیمی نمی وزد

. به کجا سفر نمودی دل عاشقان ربودی
. من و خاک پاک کعبه بدلم چه آرزویی
. اگر این خبر رسانی تو به هُد هُد سلیمان
. من چو منصور و سنایی همه امید رهایی
.
. دل آسمان شب را تو شدی ستاره نور
. به سرای کعبه رفتی تو به نیت گدایی
. اگر یک گره گشایی ز کف نجیب فقیری
. تو رسیده ای به جایی که نمایی از خدایی
.
. بخدا که سر گذارم به وفا و عهد پیمان
. من تحمل نتوانم غم و درد این جدایی
. چه کنم اگر نیامد به سرای من نسیمی
. چه نوازم آشنا را به پیام آشنایی
.
. خسرو از ریا و تزویر تو بیا و پرده بر گیر
. دم آخر است و فردا که تو در نزد خدایی
.. خسرو فیضی ..
.............................................

حجکوم مقبول

. بی تو من فریاد تلخی در کویر انتظارم . !! سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:33 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. آیا واژه عشق را باید کشت ؟
. از گل ها گفتن ، شعر خواندند ، خاطره ها را یاد کردن
. و آن نگاهِ گرم را در پسِ پنجره با نگاهی گرم تر پاسخ گفتن
.
. و احساس لطیف گل تنهای لب باغچه را لمس کردن !!
. و چه زیباست بوسیدن ماه درخشان در شبی تیره !! .
. و تو چقدر شبیه ماه هستی . . [تعجب][گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
............................

. از عشق سخن گفتن و از عشق شنیدن !! سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:15 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. در امتداد کوچه تنهایی قدم می‌زدم ، تنها صدای زوزه سگ ها
. و جاروی رفتگری می شنیدم . . می‌رفتم و هوای ناجوانمردانه
. سرد را چاره ، جز تحمل نبود .
.
. باران و مهتاب شبانه تماشایی و افق . .
. رو به روشنی و این روشنی بمن نوید روزهای پرشکوه
. رسیدن بتو را با خود داشت . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. چشمم نخفت از غم یاران و کس نبود . . . دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:39 ب.ظ

. این سروده انتخابی هست از مجموعه اشعارم با عنوان
( من غزل مرتکب شدم ) تقدیم مهربانوی گرامی .

. گرید بحال من امشب آن غمگسار من
. با شمع بگو داستان دل بی قرار من
. کز فتنه ای که بپا کرد ایام نابکار .
. سوزد به آتش فتنه هر پود و تار من
.
. چشمم نخفت از غم یاران و کس نبود
. تا شوید اشک حسرتی جزدل غمگسارمن
. بختـم نگر چو نیست گردش دوران بکام ما
. چشمی نخفت در غم چشم زنده دار من
.
. صد ماه آسمان نه چون تو ماه می شود
. این بود ورد زبان یاران نابکار من
. جان را چه ارزشی عرصه می شد برایگان
. اینک نگر که نیست یکی جان نثار من
.
. با چرخ بگو که بیگانه ام در دیار خویش
. این درد با کدامین طبیب گفت روزگارمن .
. ما را به دامن مهر و وفا پرورانده اند
. که این شد رسم من و آن کار و بار من
.
. دیگر چه شکوه ای خسرو زین چرخ پرفسون
. گرید بحال تو اکنون دیده اشک بار من
. و این است بازی چرخ !!!!

. راز سر بسته ی ما فاش چرا می گوید ؟؟!! . دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:01 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. تکرار واژه‌ها مرا به یاد تمام روزهای زیبای زندگی خواهد انداخت
. واژه‌های من مانند واژه‌های سکوت پرمعنایند و هر یک مرا به عمق
. زندگی ، به عمق بودن و دل بستن خواهند برد... واژه‌های من
. عشق ، دوستی ، محبت ، زندگی ، خوبی و... صداقت و صمیمیت اند
. من خود واژه ام . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

مامیترا دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:47 ق.ظ http://mamitra.blogfa.com/

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد

ترسم این است که این رود به دریا نرسد


این که آویخته از دامنه کوه به دشت

می‌خرامد همه جا غلت زنان تا...، نرسد


ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ

از زمین کام بگیرد... به من اما، نرسد

عبدالجبار کاکایی



سلام

روز بخیر

روز شمام بخیر دوست عزیز

. کس از این مرغ نپرسد که چنین بر سر شاخ !! دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:35 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. می‌خواهم با تو پرواز کنم تا بیکران های آسمان
. تا مرز سیاهی شب ، تا آن‌جا که چشمانت ، آسمانم
. و دستانت ، نوازشگرم باشد چه شیرین است
. این رویا [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

سپهر دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:33 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

عشق چیزی کان زوال آرد پدید
کاملان را آن ملال ارد پدید
گل اگرچه هست بس صاحب جمال
حسن او در هفته ای گیرد زوال..

سپهر دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:32 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

بهای سنگینی دادم تا بفهمم
کسی را که قصد ماندن ندارد.
باید راهی کرد..!

#سیمین_دانشور

سپهر دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:28 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

آخرش نفهمیدم اینجائی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من...

من که در این جمع گذشتم از هرچه ارزوست

دست غم دیگر چه میخواهد از دل تنهای من؟

. گر بشکنی هر دل مرا . . یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:32 ب.ظ

. با بهترین درودهایم
. حضرت مولانا می فرماید :
. گفتا بمن در نیمه شب پنهان بیا پنهان برو
. در باغ پُر ریحان من خندان بیا گریان برو
.
و من از این غزل استقبالی ساخته ام . تقدیم مهربانوی گرامی
.
. بر خوان ما گر آمدی میزبان بیا مهمان برو
. بر عهد و بر پیمان بیا با عهد و با پیمان برو .
. ای ناخدای با خدا تو نوح و کشتی بان ما
. هم ساحل و آرام ما این سان بیا طوفان برو
.
. با حوریان تو همنشین در سایه طوبا نشین
. بر خیز و بر کوثر ببین در سایه جانان برو
. ای مهربان با وفا ای شاهد صلح و صفا
. گر آمدی بر جای ما نیر بیا تابان برو
.
. گفتم به آن زیبا رخان دل میبری خندان ببر
. گر بشکنی هر دل مرا گریان بیا نالان برو
. افتاده دیدی و شکست صدها دل عاشق پرست
. بر حال زار عاشقان گریان بیا و گریان برو
.
. در پرتو گیسوی خود شب را نهان از دیده ها
. مهتاب زیبا را بگو پیدا بیا پنهان برو
. در گوشه ی میخانه ها بنشسته دیدم ساقیان
. ساغر همی دادند بما هُشیار بیا مستان برو
.
. گم کرده هم بازی خود آن کودک شیرین زبان
. خنده کنان با کودکان بازی کن و شادان برو
. در خاطرم بنشسته ای با هر نفس پیوسته ای
. خسرو بیا با ما بمان گر میروی خندان برو .
.... خسرو فیضی . . . .
..........................

زیبا نویسید

. مرا تا عشق تعلیم سخن کرد ! یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:52 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بعضی وقت ها که هوا ابری می‌شود دلت می‌گیرد
. گاهی وقت ها با این‌که هوا آفتابی است بازهم دلت می‌گیرد
. دلت از روزگار ، از خودت ، از آدم ها ، از زندگی می‌گیرد
. آهسته در گوش دلم می گویم ببار!!
، اگر چه هیچکس نم‌نم آروم بارون چشمانت را نمی بیند
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. عزیز من . مرا وقتی دلی بود !!! یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:27 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. یادم هست بهار بود که می‌رفتی و حالا زمستان است
. انگار سالهاست روی خاطرات بودنت برف سپیدی نشسته
. که هر لحظه وجودم را سردتر می‌کند... باران می‌بارد
. و من هنوز پشت پنجره‌ام . انگار دارم به نیامدنت
. فقط به پنجره عادت می کنم !! [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

مامیترا یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:10 ق.ظ

[گل]
[گل]

سلام
صبح بخیر

[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
[گل]

مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد

روح زندگی را برای خویش نگه می دارد

[گل]
[گل]
[گل][گل]
[گل][گل][گل]
[مامیترا]
[گل]
[گل]

سپهر شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:59 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

ساعت همیشه

به وقت تنهایی کند نمی‌گذرد

گاهی به وقت انتظار

جان به لب می رسد!

سپهر شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:54 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

خاطره ها

گاه و بی گاه

می آیند

کنارم می‌نشینند

می‌خندند

گریه می‌کنند

اما پیر نمی‌شوند....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد