دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

تولــــدم مبــــــــــــــــارک




 

یکسال دیگر گذشت.
روزها یکی پس از دیگری، مرا ترک کردند و راهی دیار خاطره شدند.

من موندم و لیستی از آرزوهایی که کی برآورده می شن؟! نمیدونم…هرچه بود خوب، بد، سخت… نمیدونم فقط میدونم که گذشت.

روز هایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم، و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم.. روز هایی که دلی بدست اوردم و عشق ورزیدم، و روزهایی که دلی شکستم و … روزهایی که دویدم تا برسم ، و شب هایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن.. روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛ نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخ گردون افتادم؛ فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم.. روزهایی که دوست داشتن را برای شریک رویاهام زمزمه کردم و عشق فریاد زدم؛ و روزهایی که پشت چشم نازک کردم و نفرت بالا اوردم!!

اما به هر حال این سال هم گذشت… شاید زیباتر از همیشه!

حالا که به عقب برمیگردم… حالا که در دقایق پایانی این سال هستم و به روزهای سپری شده می اندیشم… احساس می کنم که همه چیز خوب بوده… حسرت چیزی را نمی خورم… از چیزی ناراحت نیستم…
آنها که چشمانم را بارانی کردند، بخشیدم… دیگر دلم ابری نیست!

از خزان بی وفایی ها گذشتم… تا همیشه بهاری بمانم!
دستهایی را که قصد آزردنم را داشتند، به گرمی فشردم تا از خزان کینه رها شوم!
به آنها که دوستشان داشتم، گوهر مهرم را نثار کردم تا همیشه غنی بمانم از عشق!
من هر روز کوشیدم، طرحی از لبخندم را به قاب نگاه دیگران هدیه کنم تا سهم کوچکی داشته باشم در شاد بودنشان!

من تمام تلاشم را کردم! نمی دانم چقدر موفق بودم… اما حداقل خوشحالم که برای خوب بودن کوشیدم!

این دفتر را هم می بندم و به صندوقچه ی خاطره ها می سپارم.
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز می شود…
می خواهم دفتر جدیدم را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانه های مهر…
چه کسی می داند چند دفتر دیگر در انتظار اوست؟


نظرات 289 + ارسال نظر
سپهر شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:53 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

سینه ام دکان عطاریست
دردت چیست ؟
شمبلیله ،رازیانه ، شاهی و گشنیز
اهل آویشن ،نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاریست ...
دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است اما
جان تو پاییز..
عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو عاشقی تو ...
سینه ام دکان عطاریست ، دردت چیست ؟
من برای عاشق بی کس...
من برای عاشق بی چیز...
راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز ...
نازبوها بوی نعناع ،بوی یاس ، پیرهن چاکی ،در آمیدن لباس
سینه ام دکان عطاریست ،دردت چیست ؟....

. بی وفایی همه دیدی جفا پیشه مکن !! شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:32 ق.ظ

. با درودی صمیمانه .
. غزل تقدیمی استقبالی است از خواجه شیراز که می فرماید :
.
. نفس باد صبا مُشگ فشان خواهد شد
. عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
.
. و بنده این چنین ادامه داده ام !! که تقدیم به شماست
.
. با فلک گفت که این چرخ چونان خواهد شد
. گفت آنچه ز ازل خواست همان خواهد شد
. یاسَمن خنده کنان گفت بهاران آمد
. رعد غرید خموش باز خزان خواهد شد
.
. دولتی کز سر مهر بنده خود بنوازد
. کلبه رعیت عشق قصرجهان خواهد شد
. بی وفایی همه دیدی جفا پیشه مکن
. رونق ملک وفا تا به کران خواهد شد
.
. در ره نفس مرو راه طریقت بگزین
. که روانت به جنت نشان خواهد شد
. خوان نعمت به شکرانه بچین و بر چین
. عید شعبان بگذشت و رمضان خواهد شد
.
. خواجه ام گفت نمیرد که شود زنده به عشق
. خادمین حرم عشق همه پادشهان خواهد شد
. خسرو از طالع خود عشق و سلامت بطلب
. که چنین کردم و شد گو که چنین خواهد شد
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

زیباست

. نگاه تو . نگاه اشکبار من !! شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:25 ق.ظ

. با بهترین درودهایم .
.
. آمدی چون جان به بالینم نشستی در کنار من
. نشستی در کنار من نگاه تو نگاه اشکبار من
. زهی اقبال و بخت من که با یار در کنار افتاد
. به باغ و گلشنم هر دم خوشا بر روزگار من
.
. از آن پیر خرد دارم که این راه و آن بی راه
. مکن دعوی فضل جاهل که مرشد سازگار من
. ز دامانت ندارم دست به تاب نیر اعظم
. قبول اهل دل عشقم امید پایدار من
.
. من آن صیدم که می نازم به صیاد دلم . اما
. از آن ترسم که صیادم بسوزد این نگار من
. در آن ظلمات برف اختر نه پیدا مادر و هم من
. به دنیا آمدم یلدا کجا دارم به باور من
.
. بیا ای خسرو خوبم برای توست هر کارم
. بیا چون جان به بالینم نشستن در کنار من .
.
.. نیمه شب یلدا بدنیا آمده ام !!! . . خسرو فیضی
..................................
.................................................

پیشاپیش تولدتون مبارک جناب

. در آسمان چشم من باران نمی آید به بند !! شنبه 9 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:04 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. تو را گم کردم در لابلای دردهای روزگار ، در لابلای نامه‌های
. عاشقانه یک مدعی و من هر چه چشم چرخاندم تو را نیافتم
. تو رفته بودی مثل زنی در انتهای جاده که تصویرش بر پوستر
. دیوار اتاقم جا خوش کرده . و من همچنان چشم به راه تو به کوچه
می نگرم . . نگاه می کنم و آه . . می کشم [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

سپهر جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:51 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

هر چه تعداد آدمایی که دوست داری بیشتر باشه، ضعیفتری. کارایی واسشون میکنی که میدونی نباید بکنی. نقش یه احمق رو واسشون بازی میکنی تا اونا رو خوشحال کنی، تا اونارو امن نگه داری...
این یه حقیقته!
حقیقتی که خیلی از ماها قبولش داریم
اما بازم این کار رو میکنیم...

سپهر جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:47 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند !
یکی زندگی می کند یکی تحمل...
انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند !
یکی تاب می آورد
یکی می شکند...
انسان ها شبیه هم نمی شکنند !
یکی از وسط دو نیم میشه
دیگری تکه تکه...
تکه ها هم شبیه هم نیستند !
تکه ای یه قرن عمر میکند
تکه ای یک روز....
مراقب یکدیگر باشیم....!

# رسول یونان

سپهر جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 10:40 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

مثل دری که
به فراموشی لولا شود،
آرام آرام
از دیدم خارج شد،
و او زنی بود که دوستش داشتم.
اما چه بسیار شب ها که
مثل گوزنی مکانیکی در میان نوازش های من خوابید.
و من در سکوت آهنی رویاهای او
درد کشیدم...

. خسته ام از آواز ناودان پیر و فرسوده !! جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بگذار در رگ های ظریفم گرمی دستان تو را احساس کنم
. بگذار نفس های پر دردم در سینه عاشقم آرام بگیرد
. بگذار عاشقانه ترین ترانه را برای تو بسرایم . تا پلی شود که تو
. به رویاهایم بیایی . باور کن
. سیب سرخ حوا جز فریبی بیش نیست [چشمک]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

. خدایا مهربانی هیچ یادت هست ؟؟!! جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:46 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بگذار عاشق ات بمانم حس چشم های تورا بخوانم !
. بگذار دلواپسی هایم تو باشی !
. بگذار آرام جانم تو باشی !
. زیرا لبخند ملیح یک گل رُز را در صورت تو می بینم ..[گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. وقتی تو نیامدی و شب از نیمه هم گذشت !! جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:16 ق.ظ

. با بهترین درودهایم .
.
. وقتی نیامدی و شب از نیمه هم گسست
. خوابم مرا ربود و دلم نیز شکست
. من با کمند سر کش کاغذ و قلم
. آهو بچگان واژه را می آورم بدست
. تا پاسی از شب گذشته نشستم اما نیامدی
. بی قامت حروف ات یک شعر سرودم که هست
. هر روز آهوی جمله ای را می کنم شکار
. دیروز نگاهم در کمین تو می گشت مست
. می خواستم سرودی بسازم چو آواز قو
. شب تار دریا به موج و به طوفان گسست
. آهسته گفت قلم تنها نشسته ای چرا ؟
. اشکش به روی عکس تو بر کاغذی نشست
. گفتم که / دال / شاید دلداریش دهد
. فریاد زد / پ / که او هست غم پرست .
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

. زیبایی های یک غزل !! جمعه 8 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:11 ق.ظ

. با بهترین درودهایم .
. خواهرم منزلش دارالقران است . بسیارو بطور ناشناس به اشخاص
. آبرومند ولی تهی دست بطور پهنانی کمک های شایسته می کند
. سالروز تولدش این غزل را ساختم . لازم است یاد آوری کنم . نام
. مادرانمان / مریم / بود . خداوند . همه ی رفتگان را قرین
. رحمتش کند . آمین .
. و این غزل را تقدیم بانوی فرهیخته می نمایم .
.
. فضای خانه ات نازم که عیش جاودان دارد
. صفای روح و جسمت را که در جنت مکان دارد
. چو هستی زاده مریم مسیحا دم شوی ای دخت
. مسیح را هم قیاس دست تو باید که لطف بیکران دارد
.
. بصد پنهان تو را دیدم که هم محرم شدی مرهم
. بنازد همتت را دهر که صد سایه نهان دارد
. بمیرد چرخ بازیگر که نتواند هزاران فتنه انگیزد
. کزین فتانه آشوبگر . دهر بس نشان دارد
.
. بناگه خشم گرفتی و حدیث مهر و قهر گفتی
. نخواهی رفت ازدل ها که با توهردلی ده آشیان دارد
. بیاد آور که استاد سخن فرموده است ما را
. نمیرد آن نکو نامی که دل ها شادمان دارد
.
. تو ای سالک راه با قران خویش پیما
. سحرگاهان بخواه از او که ما را در امان دارد
. نخواهم مدح تو گفتن که جز حق هم نمی گویم
. تو والاتر از آن هستی که طبع من بیان دارد
.
. بیا در گلشن هستی به دور از خار گل چینیم
. که طبع خسرو چون رویت گلستانی گران دارد
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

درود برشما ودرود ها نثارخواهر گرامیتون

غزل بسیار دلنشینی بود لذت بردم
ازخوندنش

خداوند مادرتونو بیامرزه روحشون باحضرت زهرا محشور بشه انشالله

. به هوای تو تنفس می کنم . من !!!! پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:38 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. وقتی از تو می‌سرایم پُر می‌شوم از عطر نارنج های انتهای
. باغچه و برای شاپرک ها دست تکان می‌دهم . وقتی از تو
. می‌سرایم پُر می‌شوم از بهانه شورانگیز زندگی و بال می‌گشایم
. چون پرنده‌ای که در آسمان متولد می‌شود !!
. . . وقتی برای تو . . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

سپهر پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:59 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

مهم نیست انسان،
برای کسی که دوستش دارد،
غرورش را از دست بدهد ...
اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور،
کسی را که دوست دارد،
از دست بدهد ..!

#شکسپیر

سپهر پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:58 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

خوشبختی خود به‌ خود به وجود نمی‌ آید
رسیدن به خوشبختی
فرآیندی فعال است که نیازمند تلاش است
افکار غلط را کنار بگذارید
به اضطراب‌ ها غلبه کنید
علاقه‌ ها را شناسایی کنید
وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید
فراموش نکنیم انسان‌ ها
خود به خود خوشبخت نمی‌ شوند
تلاش کنید؛
تلاش کنید؛
و باز هم تلاش کنید …

سپهر پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:55 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

جای خالی آدمها:
‏اولش ترسناک
‏بعدش غمگین
‏بعدش عادت
‏بعدش لذت
لذت از تنهاییت...
و اون وقته که دیگه بعدش
برات اصلا مهم نیست!

. ترسم که دامن تو بگیرد غبار من !! پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:53 ق.ظ

. با درودی صمیمانه . غزل ذیل در اولین مجموعه اشعارم چاپ شده
. در سال 1393 با عنوان ( من غزل مرتکب شدم ) تقدیم شما
.
. جانا چه شد که چشم غضب بر ما گرفته ای
. جان مرا به تیر انتظار شکیبا گرفته ای
. هر صبح صدا کنم تو را که ای آشنای من
. آخر چرا گوشه ز ما و ز دنیا گرفته ای

. با موج نور هر روز در سرای تو
. بینم که دوش فال مرا تنها گرفته ای
. صد باغ گل نشسته تماشای جلوه ات
. بغضم شکستی و به اشک راه تماشا گرفته ای

. قصد شکار داشت مگر تور چشم تو
. کز آبی بزرگ پاک فریبا گرفته ای
. شاید نوازش دست تو دردم شفا دهد
. یکدم بخانه ام بیا که راه مدارا گرفته ای

. شعری ز شهریار سخن ایران بخوان که گفت
. « چون شد که سایه از سرما وا گرفته ای »
. خسرو ز بخت منال گر تیره شب یلدا در آمدی
. با صبح روشن طبع ات چه دل ها گرفته ای
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

ممنونم عالی بود جناب

. چگونه شد که زندگی من . نام تو شد ؟؟!! پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:46 ق.ظ

. با درودی صمیمانه .
. خواجه شیراز می فرماید

. دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
. ز هردر میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد

. بنده استقبالی از این غزل ساختم . تا تقدیم بانوی فرهیخته نمایم .
. امیدوارم مقبول افتد

. دلا باور همی دارم که این عشق سر نمیگیرد
. وگرگیرد به هجران است وزین خوشترنمیگیرد
. نگه بر منظرصیاد هر صیدی مکن ای دل
. کمند گورگیر بهرامی دگر یک گور نمیگیرد

. حکایت بر تو آوردم از این دوار بازیگر
. که صدعاشق کند مجنون و دست یک دلبرنمیگیرد
. چرا ظالم کند جور و جلو دارش نباشد کس
. عجب دارم من از داورکه داد ازظالم و کافرنمیگیرد

. بنوشا نوش بخش جانا شرابی تلخ و مردافکن
. که جز مردان راه عشق کسی ساغر نمیگیرد
. بگو اشک یتیمان را خدا دُر و گوهر فرمود
. عفاالله یکی دُر و گوهرراهم ز چشم ترنمیگیرد

. بشو با اشک دل از دفتر ایام نام آن فرهاد
. که ازبهر یکی شیرین دو صد کشور نمیگیرد
. دمی از شر و شور بگذر و آمرزش طلب خسرو
. که کس دنیای باقی را به شور و شر نمیگیرد
.
.. خسرو فیضی ..
...................................

سپهر پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:35 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

خیلی ممنون که سر میزنید شادی خانم



خواهش میشه وظیفست سپهر خان

الی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 08:44 ب.ظ

الی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 05:01 ب.ظ

عاااااااااااشقققققتتتتمممممم

من بیشششششششترتر

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:18 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد
مشکلی وجود نداشته باشد
یا کار سختی پیش رو نباشد
" آرامش" یعنی
در میان صدا ، مشکل و کار سخت
دلی آرام وجود داشته باشد

قلبتان سرشاراز آرامشــــــی زیبـــــا

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:18 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

آمد به سر قرار تنهایی من

به کوپه ای از قطار تنهایی من

آمد چمدان به دست ارام نشست

تنهایی تو کنار تنهایی من

# جلیل صفربیگی

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:15 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی

مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!


مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی

آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی


"حسین منزوی"

. چگونه شد که نام تو باید زندگی من باشد !! چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:50 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. وقتی از تو می‌سرایم حس می‌کنم با همه ترانه‌های شاد
. هم صدا شده‌ام و نغمه هیچ پرنده‌ای برایم ناآشنا نیست
. وقتی از تو می‌سرایم ، نگاه ساکت اقاقی ها و رازقی ها
. برایم مفهومی تازه دارد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. امید ز هر کس که بریدم . از تو نبریدم !! چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:22 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. گم شدم در خاطرات نارنجی فصل های زندگی‌ام ، خسته
. شدم از ازدحام کوچه‌های بن‌بست می‌خواهم دلم را بخشکانم
. قاب بگیرم و بر دیوار خاطراتم میخ کنم تا آسوده شوم از این همه
. احساس . می‌خواهم از دست هر چه احساس است رها شوم
. پیچک تنهایی بدجوری بر تنم پیچیده و می‌دانم که هر چه
. می‌کشم از دل خویش می کشم !!! [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

مامیترا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:15 ق.ظ

تو هرشب راس یک ساعت، کنار پنجره میری
بازم دنبال یک لبخند، ازم تو خاطره میری

می‌بینی توی تنهاییت، دو سایه با هم افتاده
تو هر عکسی که می‌گیری، می‌بینی عکسم افتاده

به حرفم می‌رسی یک روز، تو هم هم رنگ من میشی
تو هم یه آدمی دیگه، تو هم دلتنگ من میشی

[گل] دلتنگ

[گل] ترانه: افشین مقدم

[گل] علیرضا عصار

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:33 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!
"تو" که از راز دلم با خبری!
"تو" چرا رسم وفایت گم شد؟!
برق چشمان سیاهت گم شد؟!
با " توأم " ای مهِ مهتابِ شبان...
با " تو " ای زلف پریشان جهان...
بی "تو" صد خاطره ام گریان است...
بی "تو" اشکم شاعر باران است...
بی "تو" دیگر نفسم بند آمد!
بی "تو" جوی "دل" من خشکیده ست
با "تو" از قصه عشقم گفتم و "تو" در اوج سکوت؛
با نگاهی پر تردید و خمود ؛
گفتی از: " عشق حذر کن " نفسم بند آمد !!

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:32 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

هر که آمد

اندکی ما را

پریشان کرد و

رفت ...

# بیدل دهلوی

سپهر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 09:29 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

تنهایی در اتوبوس

چهل وچهار نفر است

تنهایی درقطار

هزارنفر

# غلامرضا بروسان

مامیترا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 02:13 ب.ظ

عشق چیز خطرناک و پیچیده ای است.
می تواند آدم عوضی را به یک انسان خوب تبدیل کند
و می تواند آدمی شریف و صادق را تا پایین ترین درجات انسانی نزول دهد!

[گل] آگاتا کریستی

سلام

با افتخار دعوتید برای خواندن

حرف هایی به لهجه عشق 11

قربانت

مامیترا

[گل]
[لبخند]
[گل]
[بدرود]

سلام
پستتون بسیار به دلم نشست عالی بود دوست من دست مریزاد دارین

سپهر سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:57 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com

با تو

. چگونه شد که مرا شکستی و رفتی ؟!! سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:31 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. سنجاقک های دلم برای با تو بودن بی‌تابی می‌کردند
. و تو خیال پروانه شدنت را گوشه تنهایی‌ات ساختی
. و من میان پیله تنهایی‌ خسته کننده اسیر ،
. بیا بیا تا من شمع پروانه وجود تو می شوم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. ترسم که دامن تو بگیرد غبار من !! سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 01:08 ب.ظ

. . با درودی مهربانانه
.
. کاش سال و ماه با تو بودن را گوشه دیوار قلبم
. می‌نوشتم تا برای با تو بودن به دنبال کلید درهای بسته
. نمی‌گشتم
. بگذار محبت ، فاصله غرور را پر کند و تا همیشه
. میهمان قلب هایمان باشد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. تو آیا عاشقی کردی بدانی عشق یعنی چه ؟؟!! دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:35 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. اما تو هنوز برای با من بودن به دنبال بهانه‌ای
. و دوست داشتن را به دل خود نیاموخته ای
. و از یاد برده‌ای . مشتری لبخندهایت را
. بگذار میان این همه راه که برای با تو بودن ساخته ام
. همراه تو و لبخند عاشقی ات یک گلستان غزل بسرایم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
............................

. قدمی مانده بتو همه دل شوق و نیاز !! دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 11:53 ق.ظ

. با درودی مهربانانه .
.
. تقدیم به روح پاک و قلب مهربان جوانان غیور و وطن پرستی
. که ازجانشان برای آزادی ( ما ) در مسلخگاه دشمن گذشتند
.
. در آن روزی که شوید شبنم آزادی و شادی
. گلبرگ چشم هاتان
. بخوانید عاشقانه رفته گانی را
. که خورشید آزادی رهانیدند
. از هر قید و بند ابلیس تاریکی
. چه مادرها که با بغضی گلوگیر فریادها کردند
. چه همسرها که شوی خویش به نقش آرزوهایی فدا کردند
. چه خواهرها . . برادرها . .
. شراب شادی و بس خنده های شب پرستان را
. بخون خویش
. بجام آرزوهاشان چو زهر کردند
. و اینک آسمان ها کران تا بیکران اش
. رنگین کمان آزادیست
. چه خوشرنگ است
. بوم آرزوهامان
. بخون خویش
. تصویرش
.
.. خسرو فیضی ..
.............................

سپهر شنبه 2 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 07:14 ب.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،
عزیز می‌شود ...
*یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنیمت می‌شود ...
*خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه می‌شود ...
*یک قطره نور در دریای تاریکی ،
همۀ دنیا می‌شود …

*یک عزیز وقتی که از دست رفت ،
همه کس می‌شود …
*پاییز وقتی که تمام شد ،
به نظر قشنگ و قشنگتر می‌شود...
*و ما همیشه دیر متوجه می‌شویم!*
" قدر داشته‌هایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر می‌شود ..."

سلام

خوشحال میشم سر بزنید ..[گل]

سلام
متاسفانه وبتون برام باز نمیشه

Baran یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:09 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/





. نازم نمیداند ز من از عشق پاک راز من !! شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:56 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. باور کن اگر بدانم دلت را خسته کرده ام با اشک هایی
. که فقط برای تو می‌چکند ، تمام خستگی بی‌سرانجامی
. دلت را درکوچه پس کوچه‌های غربت میزدودم .
. تا ترنم نرگس هایی که به من داده
. بودی تو را صدا و نوازش کنند . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. این چشم خیس مانده براهت تمام عمر !! شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:53 ق.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. بیا و رویاهای مرا که طراوتی بس از زندگی دارند
. با حقیقت آشتی بده
. و دست حیات را قبل از فراموشی تک‌تک قصه‌هایش
. سایه لحظه‌ها کن
. بیا تا با هم در گندمزار طلایی خوشبختی قدم
. بزنیم و با هم بودن را به رخ دنیا بکشیم . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

سپهر شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 06:37 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

این دیوانگیست …
که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم . .

سپهر شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 06:36 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

سکوتـ میکند اما
نمیداند
که چشمانش سر مگوی دلش
فاش میـکنـد
چشمان او در جبهه ی من استـ

#آراد

سپهر شنبه 25 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 06:31 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com/

می رهم
از خویش و
می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران میشود
روح من
چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود

#فروغ_فرخزاد

. آمدم راه رسیدن بتو را تازه کنم . . جمعه 24 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:16 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
. پاسی از شب را سرودن زیر نور ماه
. خسته بودن، خسته بودن از تمام راه
. عاقبت جسم مرا این خستگی آزرد
. پلک‌هایم کم‌کمک بر روی هم سُر خورد
. صبح با ناباوری برخواستم از خواب آه ، افسوس
. هر چه دیده بودم من
. خواب‌ نابی. . بود . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................

. چی میشد بجای شادی تو دلمون غم بمیره . . جمعه 24 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 02:12 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. من به امید همین احساس شاد و مست
. می‌کشیدم بهر نیکی روی گل‌ها دست
. دست‌هایم بوی گل می‌داد و بوی یاس هر نفس
. در قلب من غوغایی از احساس
. با تمام شاپرک‌ها یار و همبازی از خودم از کوچه ها
. از لحظه‌ها، راضی همنوا و همصدا با سار و با بلبل
. بیاد تو . . بیاد تو [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..........................

سپهر جمعه 24 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:20 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

آدم
چقدر خالی ست از خودش!
وقتی ...
پر است از یادِ کسی!

سپهر جمعه 24 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:20 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

موهایت را ببند...
این فصل ،
به بادهایش معروف است !
دل من ،
به هوایی شدن ...!

#محمدابراهیم_گرجى

سپهر جمعه 24 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:15 ق.ظ http://sepehr288.blogfa.com

تو بگو
چشم هایت
تشنه کدامین نسیم آشناییست
که هر روز صبح
تا نامی از عشق می برم
خورشید را
در آغوش میکشی !


#معصومه_قنبری

. باور کنید پاسخ دادن بمن گناه نیست !!! پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:37 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. در مزرعه سبز خیالم می‌دویدم شاد فارغ از هر‌های و هوی
. و هر صدای باد ، آفتاب مهربان بر خوشه‌ها رخشان . . .
. باد بر گیسوی گندمزار . دست‌افشان دانه‌های گندم زرین
. برون از خاک . بوی خوب تازگی تا عرش تا افلاک . من سراپا
. غرق در احساس بی‌تابی تو را می خواستم ای یار [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. وقتی که تو رفتی انگار نه انگار که عشقی بسری بود !!! پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 12:29 ب.ظ

. با درودی مهربانانه
.
. عاشق رنگ پرهای سفید و نرم لک‌لک‌هام
. لمس پولک‌های ریز و لیز یک ماهی قایقی را ساختن
. با کاغذ کاهی !! . اشتیاق بادبادک‌ها برای اوج
. بادهای یاغی و دریاچه سرشار موج های کوتاه
. و من کوه‌ها را تا غروب آرام پیمودن از پس هر حس زیبایی
. روان بودن با خیال شاد با تو بودن . . با تو بودن . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..........................

مامیترا پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 10:55 ق.ظ

درخلوت شب آمنه زیبا پسری زاد
تنها نه پسر، بر بشریت پدری زاد

در فتنه بیدادگران دادگری زاد
چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد

.......
.......
....
..
....
.......
.......

میلاد حضرت رسول اکرم (ص)
و میلاد جامع علم و عمل و عبادت،
پرچم دار شاهراه ولایت علوى،
امام جعفرصادق (ع) مبارک باد.

.......
.......
....
..
....
.......
.......
....[مامیترا]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد