-
کویر
شنبه 3 دیماه سال 1390 11:32
دستم را دراز می کنم و تکه ای از ابر بی باران امید را بزیر می آورم و در آسمان خیال رها می کنم تا شاید دوباره بر کویر خشکیده احساس ببارد و گلهای عشق دوباره شکوفا شوند هرروز با این رویا دلخوشم اما...!!! اما می ترسم تند باد سرنوشت ابرهای رویای مرا با خود ببرد و کویر احساسم همیشه کویر بماند.
-
خـــاطــرات
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 11:40
خاطرات چوبهایِ خیسی هستند که با آتشِ زندگی نه میسوزند و نه خاکستر میشوند
-
قالیچه ی یادت
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 11:15
قالیچه ای را که به یادت بافتم هرگز بر ایوان فراموشی پهن نخواهم کرد
-
خطِ فـاصلــــــــــــــه
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 10:56
معلمم به خطِ فاصله میگفت:خطِ تیره... خوب میدانست که فاصله ها چه به روزگارِ آدمها می آورد...
-
مرگـــــی به نامِ زندگی
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 12:30
جدا موندن از کسی که دوستش داری فرقی با مردن ندارد پــــــــس عمری که بی تو میگذرد مرگیست به نامِ زندگی
-
احساس
شنبه 26 آذرماه سال 1390 12:35
فقط بعضی از آدمها هستند که باران را احساس میکنند. بقیه فقط خیس میشوند!!!
-
اما هنــــوز
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 13:00
تمامِ شهر را دیوانه وار با خیالتْ قدم زده اَم. خواب هایت را با که شریک میشوی ? اما هنوز شـریک تمام بیخوابی های من تـویی !!
-
بی آنکه بدانی
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 12:50
سایه وار میآیم نزدیک پنجره ات .... بی آنکه بدانی ... می آیم میان اتاقت نگاهت میکنم ... آرام خفته ای زندگی را لحظه ای حس میکنم . به زیبایی آرام میگیریم و باز میگردم... بی آنکه بدانی
-
نمیـــــدانم
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 11:07
خاطره هایت را آنقدر در لحظات بی کسی مرور کردم که پوسیدند. نمیدانم خاطره هایت کهنه شده اند یا لحظات بی کسی من بسیار
-
لبهــــایِ تو
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 11:37
لبهای تو بر هر مرضی حکم دواست هر بوسه ات از بوسه بعدیت سَواست من سیر نمی شوم ولی جان خودم هر بوسه تو قدِّ سه مَن باقلواست
-
یــــادمه
شنبه 19 آذرماه سال 1390 13:06
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه
-
دریغ ...
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 10:28
نگاهم به تلفن دوخته می شود امـــــا دریغ از چند ثانیه ی کوتاه صحبت فقط حجم خاک نشسته روی گوشی را نظاره می کنم !
-
کلاغ پر !
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 13:40
کلاغ پر ! نه کلاغ را بگذاریم برای آخر نگاهت پر نگاهش پر من هم پر تو مانده ای و کلاغ پــــــر
-
دلم،ازدست من خسته است
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 12:29
برای دلم گاهی مادری مهربان میشوم دست نوازش برسرش میکشم ... میگویم:غصه نخور،میگذرد.. «برای دلم گاهی پدرمیشوم خشمگین میگویم:» بس کن دیگربزرگ شدی «گاهی هم دوستی میشوم مهربان،دستش رامیگیرم میبرمش به باغ رویا.. دلم،ازدست من خسته است
-
به خیالــم،به خیــالش
شنبه 12 آذرماه سال 1390 12:21
داد می کشیدم نمی شنید به خیالم کر شده بود به خیالش لال بودم اکنون که سکوت کرده ام من مشکلی ندارم با او او مشکلی ندارد با من به خیالم ارزش فریاد کشیدن ندارد به خیالش آدم شده ام!
-
آزارم می دهی به عمد
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 10:51
آزارم می دهی به عمد اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم نه گله ای نه شکوه ای حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است انتظار بی مفهوم است نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی فقط صدای چلک چلک باران این منم که روی وسعت دل زمین می گریم .............................
-
تنها یـــک حرف
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 10:31
روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس: میان بودن و نبودنش تنها یک حرف فاصله است! به همین سادگی! و من ، روز و شب*؛ جریمه سنگین رفتنت را پرداختم و جز دل ، که روزی هزار بار خراش افتاد کسی نفهمید که از "ب" بودنت تا "ن" نبودنت فاصله تا بی نهایت بود...
-
بی تو...
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 13:05
عقب تر برو بگذار بی تو نفس کشیدن را، تجربه کنم خوب میدانم ، مادام که نباشی هوا بی منطق نفس گیر میشود برایم
-
چاره ای باید کرد
شنبه 5 آذرماه سال 1390 18:07
منم شیرین .... فرهاد دست از کار کشید و من کم کم سهم خسرویی می شوم که هیچ وقت دوستش نداشته ام چاره ای باید کرد تیشه ام کجاست؟
-
نا امیدی
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 11:19
صحبت از انتظار کشنده نیست صحبت از نا امیدی این دل است که هیچ دلخوشی به آمدنت ندادی اش
-
آسمانی دیگر
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 12:14
حالا که آمده ای گریه نمی کنم این باران از آسمان دیگر است...
-
لمس کــــــــــن
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:07
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که نمی دانی من که هستم? لمس کن این با تو نبودن ها را...
-
هزارویـــــــــک...
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 12:42
به تو سپرده بودمش با هزار و یک امید و حالا برای هزارو یکمین بار دلم را می برم تا شکستگی اش را گچ بگیرند!
-
دلتنگـــی
شنبه 28 آبانماه سال 1390 11:48
دلتنگی بعضی از آدم ها به بعضی چیزها عادت نمی کنند...! مثل من، به نبودن تو... !
-
فقر محبت
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 11:20
فقر محبت گرفته ام از انتظار آمدنِ مهربانت آمدی ، اما نه چشمانت مرا دید نه دستانت حریف سردی دستانم شد
-
کـــــــــــــاش
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 13:30
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی فقط نیم نگاهی میکردی . . .
-
دل است دیگر
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 11:08
دل است دیگر یا شور میزند یا تنگ میشود یا میشکند آخر هم مهر سنگ بودن ...میخورد روپیشانیاش
-
غرور
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:25
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: ..." مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! " ... ... عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
-
آهـــــــــــــای...
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 11:08
آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛ از خــــودش .. از عشـــق .. کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ، یــــخ بستــه ام! آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد .. لیـــز می خوریــد !.
-
چقدر اینجا را شلوغ کرده ایم
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 11:26
چقدر اینجا را شلوغ کرده ایم من و تو! همیشه همینطور است خانه سکوت فنجانی چای خسته شدم از این همه شلوغی سرسام گرفته ام از بس شعر خواندم خندیدم رقصیدم با قاب عکس و صندلی خالی ات